روابط اولیه زندگی انسان، اثرات بسیار مهم و اساسی و حساس بر فرایندهای تحولی مراحل زندگی او می گذارند. این اثرات اغلب در سطوح رفتاری، شناختی، انگیزشی و به طور کلی شخصیتی انسان، پایدار و نافذ هستند. مطالعۀ نظریه های گوناگون تحولی، نشانگر این تاثیرات حساس اولیه هستند . نظریهی دلبستگی (بالبی، 1969، 1973، 1980) مبتنی بر این امر است که پیوندهای عاطفی نخستینی که بین کودک و مادر(مراقب) در قالب مدلهای ذهنی[1]درونسازی میشوند، به گستره وسیع روابط بین شخصی کودک در آینده تعمیم مییابند و الگوی این روابط، یعنی سبکهای دلبستگی[2] در طول زندگی نسبتا پایدار میمانند (برترتون، 1991: مین، کاپلان و کسیدی، 1995؛ وست و شلدن؛ 1994؛ میکولینسر، 2007).
یکی از مهمترین وجوه شخصیتی انسان، سبکهای دلبستگی او در روابط انسانی می باشد که بنابر نظریه های تحولی متعدد، در خلال سالهای اولیۀ زندگی تشکیل می یابد و در سراسر زندگی انسان کماکان بلاتغییر باقی می ماند و اثرات خود را در تمام وجوه زندگی فرد نشان می دهد. یکی از وجوه نیز شیوه های دفاعی پایگاه من شخصیت افراد است. اساسا از مشخصه های مهم شخصیتی افراد، نوع و تعداد مکانیسم های دفاعی ای می باشد که در موقعیت های مختلف بدانها متوسل می شوند. چنانکه سبکهای دلبستگی تأثیرات عمیق شخصیتی در طول روند تحولی داشته باشند، اصولا می باید مکانیسم های دفاعی مورد استفاده فرد نیز تحت تأثیر این سبک ها قرار گرفته باشند. در این پژوهش صحت و سقم و همچنین چگونگی و نیز میزان این تأثیر را بررسی خواهیم نمود. .
دلبستگی یک پیوند عاطفی است که با تمایل به جستجو در مجاورت یک فرد یا شئ و ماندن به ویژه درموقعیت ها ی استرس زا مشخص میشود ، بالبی(1969) دلبستگی پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد است، به طوری که یکی از طرفین کوشش میکند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده وبه گونه ای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه می یابد(فوگل،1997 بالبی،1969)معتقد هستند که این گره های هیجانی متقابل که به نزدیکی منجرمی شود، نخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شوند. دلبستگی نگه دارنده نزدیکی متقابل بین دو فرد در تمام مراحل زندگی است.
بالبی)1969) اظهارمی داردکه پیوند کودک به مادر حاصل فعالیت تعدادی ازنظام های رفتاری است که درآن نزدیکی و مجاورت به مادر
یک نتیجه قابل پیش بینی است. بالبی در تاکید بر اهمیت ارتباط مادر – کودک معتقد است آن چه که برای سلامت روانی کودک ضروری است، تجربه یک ارتباط گرم ، صمیمی و مداوم با مادر یا جانشین دائم اوست. به عقیده او بسیاری از اشکال آزردگی ها و اختلالات شخصیت حاصل محرومیت کودک از مراقبت مادرانه و یا عدم ثبات دلبستگی کودک باچهره دلبستگی است (خانجانی،1379).
نظریه دلبستگی (بالبی،1980) مبتنی بر این امر است که پیوندهای عاطفی نخستینی که بین کودک و مادر(مراقب) در قالب مدل های ذهنی درونسازی میشوند،به گستره وسیع روابط بین شخصی کودک درآینده تعمیم می یابند و الگوی این روابط ، یعنی سبک های دلبستگی، در طول زندگی نسبتا پایدار می مانند)برترتون،1991،کسیدی،1985).
مکانیسم های دفاعی شیوههای غیر ارادی و ناخودآگاهانه هستند که من بهکارمیگیرد تا از طریق تحریف یا انکار واقعیت ، موفق به کاهش اضطراب و مدارا با هیجانات منفی شده و موقتا تعادل و یکپارچگی شخصیت را تا یافتن راه حل واقعی حفظ نماید)احمدوند،1382(.
شواهد تجربی نشان داده اند که مکانیسم ها و سبک های دفاعی را میتوان بر حسب سلسله مراتبی از سازش یافتگی تنظیم کرد (ویلانت، 1994؛ویلانت، 1998).مکانیسم ها وسبک های دفاعی سازش یافته با پیامدها ی سلامت جسمانی و روانی در ارتباط قرار می گیرند )ویلانت، 1998؛ویلانت، 2000) و مکانیسم ها و سبکهای دفاعی سازش نا یافته با بسیاری از شاخص های منفی سلامت روانی مانند اختلال های شخصیت و افسردگی مرتبط اند )پری، 1992؛ویلانتودارکی، 1985).
مکانیسم های دفاعی که مسئولیت محافظت از من را در مواجهه با شکل های مختلف اضطراب بر عهده دارند ، بر حسب نوع کنشوری ممکن است بهنجار یا نابهنجار و کارآمد یا ناکارآمد باشند(فروید،1923). اندروز و همکاران براساس طبقه بندی سلسله مراتبی ویلند در مورد مکانیسم های دفاعی20 مکانسیم را به سه سبک دفاعی )رشدیافته،نوروتیک و رشدنایافته)تقسیم کردند)اندروز، 1993؛ویلانت، 1976 ).مکانیسم های دفاعی رشدیافته به منزله ی شیوه های مواجهه ی انطباق ، بهنجار و کارآمد محسوب می شوند در حالی که مکانیسم های دفاعی نوروتیک و رشدنایافته ، شیوه های مواجهه ی غیرانطباقی وناکارآمد هستند .
یکی از مهمترین وجوه شخصیتی انسان ، سبک های دلبستگی او در روابط انسانی می باشد که بنابر نظریه های تحولی متعدد ، در خلال سال های اولیهی زندگی تشکیل می یابد و تا سراسر زندگی انسان کماکان بلاتغییرباقی می ماند و اثرات خود را در تمام وجوه زندگی فرد نشان می دهد ، یکی از این وجوه نیز شیوه های دفاعی پایگاه من شخصیت افراد است. اساسا از مشخصه های مهم شخصیتی افراد ، نوع و تعدد مکانیسم های دفاعی ای می باشد که در موقعیت های مختلف بدانها متوسل میشوند. چنان که سبک های دلبستگی تأثیرات عمیق شخصیتی در طول روند تحولی داشته باشند، اصولا می باید مکانیسم های دفاعی مورد استفاده فرد نیز تحت تأثیر این سبک ها قرار گرفته باشند پژوهش های محدودی در این زمینه انجام شده از جمله(بشارت وهمکاران،1380)به این نتیجه رسیدند که بین سبک دلبستگی و سبکهای دفاعی رابطه وجود دارد ،همچنین بشارت(1391) در پژوهشی دیگر تحت عنوان نقش واسطهای مکانیسمهای دفاعی در رابطه بین سبکهای دلبستگی وناگویی هیجانی به این نتیجه رسید:که تأثیرواسطهای مکانیسمهای دفاعی در رابطه بین سبکهای دلبستگی و ناگویی هیجانی جزیی است.با توجه به اهمیت موضوع و محدودیتهای پژوهشی که در غرب کشور در این زمینه وجود دارد وپژوهشهای ضد و نقیضی که هست، در پژوهش حاضر صحت و سقم و همچنین چگونگی و نیز میزان این تأثیر را مورد بررسی قرار دادهایم ، در کل در مواجهه با شکلهای مختلف اضطراب، من بر حسب سبک دلبستگی از کدام مکانیسمهای دفاعی استفاده میکند؟
[1] – Mental modles
[2] – Attachment Style
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
اختلال هراس اجتماعی[1] سومین اختلال متداول روانپزشکی است. که میزان شیوع آن در طول زندگی 3 تا 13 درصد برآورد شده است (سادوک و سادوک، 1385).
ویژگی اصلی آن ترس بارز و پایدار از موقعیت های اجتماعی است که در آنها احتمال دستپاچگی برای شخص وجود دارد. الگوهای شناختی معاصر هراس اجتماعی این فرض را مطرح می کنند که افراد مبتلا به هراس اجتماعی موقعیت های اجتماعی را زیان بار می دانند. این افراد بر این باورند که رفتارشان از نظر اجتماعی پیامدهای مصیبت باری خواهد داشت (هامن ولو، 2006).
این اختلال ترس پابرجا از یک یا چند موقعیت اجتماعی یا عملکردی است که در آن موقعیت ها،ی فرد در مغرض مشاهده ی دقیق احتمالی دیگران قرار می گیرد و می ترسد که به گونه ای خوارکننده یا تحقیرآمیز عمل کند (دادستان، 1382).
هراس های اجتماعی معمولا با «حرف خود» ضعیف و ترس از انتقاد همراه هستند. این افراد ممکن است شکایت از سرخ شدن، لرزش دست و تهوع یا میل شدید به ادرار کردن داشته باشند. نشانه ها ممکن است تا «حملات وحشتزدگی» پیشرفت کنند. تحقیقات نشان داده اند که اختلال هراس اجتماعی در سنین نوجوانی شروع شده و سالها تداوم می یابد (کاپلان و سادوک، 1381).
سن شروع این اختلال در حدود 15 سالگی است و 90 درصد بیماران سن شروع را قبل از 25 سالگی گزارش نوده اند (کاسپر، 1998).
در صورت عدم درمان، این اختلال به طور متوسط 20 سال تداوم می یابد و بهبود خودبخودی آن غیرمحتمل است. مطالعات همه گیرشناسی نشان میدهد که تنها یک چهارم بیماران این اختلال بهبود می بابند (کلر و بیر، 1998).
نسبت شیوع اختلال هراس اجتماعی در زن به مرد 2 به 1 (کاپلان و سادوک، 1381) و در برخی منابع 3 به 1 (کامر، 2001) ذکر شده است.
با توجه به شیوع بالا و تداخل جدی بازندگی شخصی و حرفه ای فرد، این اختلال مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است (هافمن و بارلو، 2002) هراس اجتماعی به تجربه ناراحت کننده ی اضطراب در حضور دیگران تعریف میشود. Barlow and Heim berg گزارش دادند که افراد مبتلا به هراس اجتماعی، به علت نداشتن مهارت های اجتماعی لازم و یا به دلیل خجالتی بودن، نمی توانند تعامل اجتماعی مناسبی داشته باشند و بنابراین گوشه گیر می شوند وجود «هراس اجتماعی» در کودک یا نوجوان، وی را مستعد مشکلات طولانی مدت در حوزه های مختلف عملکرد می کند. میزان زیادی از اختلال همراه، در کودکان و نوجوانان مبتلا به این اختلال گزارش شده است.
برای مثال (بیدل، ترنر و کرک، 2000)، دریافتند که کودکان مبتلا به هراس اجتماعی، سطوح بالایی از ناشادمانی، «انزوا طلبی»، ترس عمومی و مهارت های اجتماعی ضعیف در مقایسه با نمونه غیربیمار داشتند. (کسلر ونسلن، 1994)، دریافتند که نوجوانان دختر مبتلا، کمتر احتمال دارد که مقطع دبیرستان را به اتمام برسانند و هر دو جنس کمتر احتمال می رود که به دانشگاه راه یابند و آن را به اتمام برسانند (مانسینی، 2001).
همچنین در دانشگاه نیز این اختلال یکی از مشکلات رایج در دانشجویان بخصوص دانشجویان دختر می باشد (شیوع 17 – 19 درصد) و بهبودی بدون درمان معمولا کم است (موریس و اوستن، 2002).
بیش از 80 درصد افراد مبتلا به هراس اجتماعی از اختلالات همراه رنج می برند. بیشترین میزان همراهی اختلال فوق با اختلال «هراس ساده» (59%)، اختلال وحشتزدگی همراه با «بیرون هراسی» (9/49%)، «سوء مصرف الکل» (8/18%) و «اختلال افسردگی اساسی» (6/16%) می باشند. در 84% موارد، هراس اجتماعی به طور جدی در جستجوی درمان هستند (اشنیر، جانسن، هورنیگ، لیبووتیز و وسین، 1992).
در هراسها «اجتناب» اغلب چشمگیر است و در موارد شدید ممکن است به کناره گیری اجتماعی تقریبا کامل منجر شود (سازمان جهانی بهداشت، 1375).
اجتناب از موقعیت های هراس آور به این علت که اضطراب فرد را کاهش می دهد، این اختلال را مورد تقویت قرار می دهد. از این رو در زمینه درمان اختلال هراس اجتماعی «رویاریی» نخستین درمان روانشناختی در حیطه ی رفتاری می باشد که تاثیر آن بر بیماران مبتلا به این اختلال ثابت شده است. درمانگران تمام مکاتب نظری به این نتیجه رسیده اند که تمرین های سازمان یافته مبتنی بر رویارویی، یک بخش ضروری درمان مؤثر این اختلال است (کلارک و فربورن، 1380).
بیان مسأله
هراس اجتماعی، یکی از شایع ترین مشکلات عاطفی انسان امروزی است. در عصر حاضر هر فردی بسته به سن، تجربیات، جنسیت و شخصیت خود می تواند کم و بیش انواعی از این اضطراب را تجربه نماید، در دهه ی 1990، دو الگوی شناختی – رفتاری کلارک و ولز (1995) و دلپی و هایمبرگ (1997) در زمینه هراس اجتماعی گسترش یافتند که به عنوان پایه ای برای بیشتر پژوهش ها به کار می روند (شولتز و هایمبرگ، 2008).
به نظر می رسد که عوامل سبب شناختی اختلال هراس اجتماعی به علت نیمرخ علامتی ناهمگن و به طورکلی، فهم ناکافی از دلایل اختلال های اضطرابی گوناگون و پیچیده می باشند.
مایکلسون، کسلر و شیور (1997) دریافتند اختلال هراس اجتماعی به طور منفی با سبک دلبستگی ایمن مرتبط است و به طور مثبت با سبک های اجتنابی و اضطرابی رابطه دارد. همن و همکاران (1995) گزارش کرده اند که سبک دلبستگی ناایمن پیش بینی کننده بروز نابهنجاری بیشتر در پی رخدادهای پرتنش زندگی است. خانواده یکی از منابع اساسی در ایجاد هراس اجتماعی می باشد. نحوه ارتباطات خانواده و تجارب اولیه دختران و پسران، خصوصا در سالهای پیش از دبستان، نقش اساسی در شکل گیری شخصیت آنان خواهد داشت و الگوی رفتاری بزرگسالان با دختران و پسران بیشترین تاثیر را در رشد اجتماعی آنان دارد. تعارض و دوگانگی در رفتار بزرگسالان و والدین موجب کشاکش های درونی و در نتیجه اختلال در رشد طبیعی شده و اضطراب اجتماعی و عوامل مرتبط با آن را به همراه خواهد داشت. همانطور که پیداست مساله ترس و اضطراب اجتماعی، یکی از مسائل مهم در میان جوانان است، به همین علت مساله مهم در این پژوهش این است که:
آیا بین هراس اجتماعی دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود دارد؟
و این که، آیا میزان هراس اجتماعی دانشجویان دختر بیشتر از دانشجویان پسر است؟
[1] – Social phobia disorder
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
…………………………………………………………………………………………………………………………………117
1- نیاز به تربیت اخلاقی در عصر جهانی شدن…………………………………………………………………………118
2-گفتمان و تكثر گرایی در تربیت اخلاقی……………………………………………………………………………..123
الف- ملازمت خود پیروی خصوصی و مدنی……………………………………………………………….124
ب- تفاوت بین صورت بندی و كاربرد هنجارها………………………………………………………….125
ج- الگوهای اخلاقی از دولت قانونی…………………………………………………………………………..126
3-تغییرات زیست جهان در عصر جهانی شدن و دلالتهای آن در تربیت اخلاقی……………………… 130
4- تغییرات حوزه عمومی در عصر جهانی شدن و تأثیر آن در تربیت اخلاقی……………………………132
5- جمع بندی……………………………………………………………………………………………………………………..137
فصل پنجم: نقد ونتیجه گیری
1- انتقادهای عمده به نظریه اخلاق گفتمانی…………………………………………………………………………..142
2- انتقادهای عمده به تربیت اخلاقی ناظر بر اخلاق گفتمانی……………………………………………………147
3- نتیجه گیری………………………………………………………………………………………………………………….. 155
4- پیشنهادات اجرایی………………………………………………………………………………………………………… 159
5- پیشنهادات پژوهشی………………………………………………………………………………………………………..161
6- محدودیت های تحقیق…………………………………………………………………………………………………….162
منابع و ماخذ………………………………………………………………………………………………………………………163
فهرست جداول و شكل ها
عنــوان صفحه
جداول
جدول شماره 1-2- مراحل تحول اخلاقی در نظریه پیاژه …………………………………………………………. 39
جدول شماره 2 -2- رابطه علوم سه گانه و علایق معرفت شناسی مرتبط با آنها …………………………43
جدول شماره 3-2- انواع ادعاهای اعتباری متناظر با جهان های فرضی …………………………………….53
جدول شماره 4-2 – رابطه منظر های معطوف به جهان با كنش های كلامی ……………………………… 69
جدول شماره 5-2- ویژگیهای سطوح اتخاذ منظر در نظریه سلمان ………………………………………….. 70
جدول شماره 6-2- مراحل تكامل نظام منظر های گویده متناظر با سطوح اتخاذ منظر ………………. 72
جدول شماره 7-2- انواع پیش عرفی كنش …………………………………………………………………………… 74
جدول شماره 8-2 – گذر به مرحله عرفی: از رفتار رقابتی به كنش استراتژیک ………………………… 75
جدول شماره 9-2- گذر به مرحله عرفی: از رفتار همكارانه به كنش مبتنی بر هنجار ……………….. 78
جدول شماره 10-2- مراحل همكنشی، منظر های اجتماعی و مراحل اخلاقی ……………………………. 82
جدول شماره 11-2- انواع تركیب های نظام منظرها در مراحل همكنشی …………………………………. 83
شكل ها
شكل 1-2- گذر از امور ویژه به امور كلی در انواع گفتمان …………………………………………………………54
شكل 2-2- انواع انتظام كنش ………………………………………………………………………………………………..84
چكیده:
علیرغم ظهور پدیده های جدید در عصر جهانی شدن و چالش های اخلاقی ناشی از آن، یورگن هابرماس همچنان بر هسته ای جهانشمول و كلی در اخلاق پافشاری می كند تا از نسبیت باوری و نهیلیسم دوری جوید. تحقیق حاضر با بهره گرفتن از روش تحلیل اسنادی و ضمن بررسی نظریه اخلاق گفتمانی هابرماس، دلالتهای آن را در امر تربیت اخلاقی روشن می كند. هابرماس ضمن دگرگونی دستور مطلق كانت و ارائه یک فلسفة اخلاق مبتنی بر گفتگو، دلالتهای این دگرگونی را بر تحول قضاوتهای اخلاقی بررسی می كند و در این مسیر نظریه تحول اخلاقی كلبرگ را بازسازی می نماید تا به یک منطق تحول دست یابد. نتایج این تحقیق نشان میهند كه رویكرد تربیت اخلاقی هابرماس، رویكرد اخلاقی مبتنی بر اصول است و بر سازه گرایی و عقلانیت ارتباطی و یادگیری های همیارانه تأكید دارد. نقش معلم و دانش آموزان در مراحل مختلف اخلاقی متفاوت است و مرحله گفتمان پسا عرفی بالاترین مرتبة تحول اخلاقی است. برخی از اصول تربیت اخلاقی بر تمامی مراحل تحول اخلاقی ناظر هستند و برخی دیگر تنها در مراحل خاصی روا هستند. در این تحقیق مجموعاً هشت اصل تربیت اخلاقی استنتاج شده است. همچنین طبق نظر هابرماس در عصر جهانی شدن با تغییرات حوزة عمومی و زیست – جهان، شرایط جدیدی برای تربیت اخلاقی بوجود آمده است كه در این تحقیق به آنها پرداخته شده است. هابرماس با جدا كردن گفتمان اخلاقی و گفتمان سیاسی- اخلاقی سعی در تركیب امور محلی و جزیی با امور صوری و كلی دارد كه در عصر جهانی شدن توانمندیهای ممتازی به نظریات اخلاقی او می دهد.
فصل اول
كلیات تحقیق
بیان مسأله:
امروزه توجه به مسأله جهانی شدن و مطالعه ابعاد آن از ضرورتهای هر نظام آموزشی است. در این بین نقش اخلاقیات و چگونگی تحول این حوزه، از اهمیت ویزه ای برخوردار است. «دنیای امروز از یک طرف با ناتوانی ارزشهای موجود در برخورد با مسایل جهانی روبروست و از طرف دیگر در حوزه های تازه ایجاد شده، با مشکل فقدان ارزشها برخورد می کند. این امر بسیاری از صاحبنظران را بر آن داشته است تا از ضرورت ایجاد قراردادهای جدید برای حوزه اخلاقیات صحبت کنند» (جوادی، 1384:132). فراخوان «جهانی شدن اخلاقی- تر» از این جمله است.
اما در مقابل چنین قراردادهای جهانشمولی، مسأله پلورالیسم اخلاقی گسترش یافته است. پلورالیسمی که با نفی هر بنیان ثابتی برای حقیقت و اخلاق، مدعی است اندیشه اخلاقی نمی تواند جهانی و عام باشد. لایون[1] معتقد است: «صحبت بر سر انتخاب بین ارسطو[2] و نیچه[3] است یا اخلاق و بی اخلاقی» (ترجمه حكیمی،143:1383). نمونه های چنین اختلافی کم نیست.هابرماس[4] که نمی تواند پوچ بودن مفهوم «رهایی بشر» را بپذیرد در مقابل فوکو5 و دریدا6 می ایستد و یا در حالیکه کیرکگور7، «حوزه عمومی» را مسبب نیهیلیسم می داند، هابرماس در پی بازیابی فضایل اخلاقی در حوزه عمومی است. (دریفوس، ترجمه ملائكه، 1384: فصل 5).
هابرماس با ارائه تئوری کنش ارتباطی که مفهوم مرکزی آن «اخلاق ارتباطی» است، نقش مهمی در مباحث نظری مربوط به اخلاق ایفا کرده است. وی هر چند پلورالیسم را در شیوه زندگی فردی می پذیرد اما معتقد است در بحث عدالت نیازمند پذیرش انگاره های ثابت و جهانگستر هستیم (حقیقی، 243:1381). در واقع به نظر می رسد که تئوری اخلاق گفتمانی هابرماس، درصدد پاسخگویی به چالش های اخلاقی جدید مثل نسبیت باوری ونیهیلیسم است. هابرماس معتقد است از دوران روشنگری به این سو با تحولات اقتصادی و تکنولوژیک، امکان کنش ارتباطی و گفتمانی تضغیف شده است. وی این پدیده را «استعمار کردن زیست جهان» نام نهاده و در آثار اخیر خود، با توجه به جهانی شدن (و تحولات اقتصادی و فنی آن) از زوایای دیگری بر امکان انسجام اجتماعی در زیست جهان می نگرد. در جوامع غربی با گسترش سیستم اجتماعی به حوزه عمومی3، ناخواسته واسطه هایی چون پول و قدرت به جای کنش های ارتباطی نشانده شده اند. در جوامع شرقی هم چالش های هویتی نظیر گرایش های بنیادگرا، اخلاق گفتمانی را تهدید می کند. در این شرایط هابرماس از هر چه تك گویانه4 با مشکلات جهانی مواجه می شود دور می شود و به زیست جهان گفتمانی، اصرار دارد. کافی نیست که هر کس جداگانه بیاندیشد که آیا با هنجاری موافق است یا نه. آنچه لازم است فرایند واقعی مناظره است. پرسش مرکزی این تحقیق، تعیین و بررسی اصول تربیت اخلاقی ناشی از تئوری اخلاقی هابرماس در عصر جهانی شدن است. در این زمینه تحقیقاتی در سالهای اخیر در کشور انجام شده است اما غالب آنها مسأله را از زوایای دیگری بررسی کرده اند و لذا اصول مشخصی برای تربیت اخلاقی بدست نیامده است. ضمن اینکه علیرغم اهمیت دیدگاه های اخلاقی هابرماس تحقیق منسجمی از آراء اخلاقی وی در دست نیست.
– David Layon 5- M. Foucault
– Aristotle 6- J. Derrida
– Nietzsche 7- Kierkegaard
– Jurgen Habermas
– Globalization 3- Public sphere
– Life world 4- Monological
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
و بیان مسئله
كارایی آموزش و پرورش نه تنها در گروی غنای برنامهها و روشهای آموزشی و آمار فارغالتحصیلان با معدل بالا، كه از آن مهمتر در گرو شناختن ابعاد گوناگون روان شناختی دانشآموزان و شكوفا كردن آنها است. دانشآموزانی كه در وهلة نخست بر خویشتن اعتماد داشته باشند و با پذیرفتن ارزش وجودی خویش، قدرت پذیرش دیگران را بیابند و از ایجاد ارتباط اجتماعی سالم با آنها لذت ببرند (كدیور، 1381).
درونی كردن ارزشهای متعالی در دانش آموزان و شكوفا كردن كامل شخصیت آنها باید از اولویتهای آموزش و پرورش باشد. شخصیتی كه خویشتن و مفهوم انسانیت را شناخته و تا پایان زندگی نیز، خود را به تحقق ارزش های والای آن متعهد بداند. ارزشهایی كه نباید به بهای پیشرفت تحصیلی نادیده گرفته شود (كدیور، 1381).
در روشهای سنتی كه امروزه از آنها به عنوان روشهای غیرفعال یاد میشود. معلم نقش فعالی در جریان تدریس داشته، مطالب را بطور شفاهی در كلاس بیان نموده و دانشآموزان فقط باید به صحبتهای او گوش داده، مطالب مورد نظر را حفظ نمایند.
در چنین شرایطی زمینههای لازم برای رشد اجتماعی شخصیت شاگردان فراهم نمیشود و حتی پیشرفت تحصیلی و رشد فكری شاگردان نیز از تأثیرات نامطلوب این شرایط بی نصیب نمیماند. به همین دلیل امروزه موضوع روشهای آموزشی فعال و یادگیرندگان فعال جایگاه ویژهای در مباحث تربیتی پیدا كرده است. البته عوامل متعددی مانع رشد اجتماعی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان میشود كه روشهای آموزشی غیرفعال یكی از این عوامل است (كرامتی 1381).
از سویی مدارس امروز نیاز به آموزش مهارتهای اجتماعی را به دانش آموزان احساس می كنند در حالیكه تعدادی از دانش آموزان به صورت طبیعی در مهارتهای اجتماعی خوب و ماهر هستند، بسیاری از بچه ها نیاز به آموزش این مهارتها دارند (هیل[1]،2000). یكی از روش های آموزشی فعالی كه امروزه مورد توجه صاحب نظران تعلیم و تربیت می باشد، یادگیری مشاركتی است.
اصطلاح یادگیری مشاركتی به یک روش آموزشی كه دانشآموزان در سطوح مختلف عملكرد، در گروه های كوچك برای رسیدن به اهداف مشترك فعالیت میكند بر می گردد و دانش آموزان بهمان اندازه كه برای یادگیری خودشان مسئول هستند برای یادگیری دیگران نیز مسئول میباشند (گاكهال[2]، 1995).
از جمله مدافعان این روش جانسون و جانسون[3] (1987) و اسلاوین[4] هستند. از لحاظ تجربی، اسلاوین گفته است كه پژوهشهای انجام شده دربارة روش یادگیری مشاركتی نشان دادهاند كه این روش در بالا بردن سطح پیشرفت تحصیلی دانشآموزان در موضوع های مختلف و در سطوح مختلف تحصیلی مفید است. اسلاوین همچنین به شواهدی اشاره كرده است كه نشان می دهند، روش یادگیری مشاركتی روابط میان دانشآموزان نژادهای مختلف را دركلاسها بهبود میبخشد.همچنین این روش موجب بالا رفتن سطح عزت نفس و سایر ویژگیهای عاطفی دانش آموزان میشود(سیف، 1379).
باید گفت شیوة یادگیری مشاركتی ارتباط مطلوبی بین دانشآموزان بوجود میآورد، آنها را برای یادگیری بهتر برمیانگیزد و عزت نفس دانشآموزان را ارتقاء می دهد. (كدیور، 1381).
به نظر بسیاری از محققان كاركردن گروهی همسالان برای كسب اهداف مشترك، تأثیر نسبتاً زیاد و معناداری روی خود پندارة و عزت نفس دانش آموزان در برابر تجارب فردی یا رقابتی دارد (زیسك[5]، 1998).
تحقیقات زیادی روی یادگیری مشاركتی انجام گرفته است، بطور مثال اسلاوین در سال 1990 با بررسی و تجزیه تحلیل دقیق 25 تحقیق انجام شده در این زمینه گزارش نمود كه اكثر تحقیقات مذكور تأثیر مثبت یادگیری مشاركتی را بر روابط بین فردی، پذیرش همكلاسیهای داری عقب ماندگی تحصیلی، افرایش دوستی بین دانش آموزان، افزایش عزت نفس، علاقه مندی به مدرسه و موضوعات مورد مطالعه، افزایش توجه به تكلیف و زمان اختصاص یافته به تكلیف و توانایی انجام كار موثر با دیگران را مورد حمایت و تأیید قرار دادهاند (مشهدی، 1381).
زیسك (1998) در پژوهشی در مورد تأثیر یادگیری مشاركتی بر روی خود پنداره تحصیلی و پیشرفت تحصیلی درس شیمی دانش آموزان دبیرستانی، نتیجه گرفت كه بارگیری مشاركتی تأثی مثبتی روی مفهوم خود تحصیلی و پیشرفت تحصیلی، در درس شیمی دانشآموزان دبیرستانی دارد.
در ایران نیز ایوبی (1377) در پژوهشی با عنوان مقایسه یادگیری مشاركتی و یادگیری سنتی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دفتر پایه سوم متوسطه رشته علوم انسانی، نتیجه گرفت كه یادگیری مشاركتی بیشتر از یادگیری سنتی باعث افزایش پیشرفت تحصیلی میشود.
هیل (2000) در پژوهشی با عنوان ، یادگیری مشاركتی به عنوان وسیلهای برای بهبود مهارتهای اجتماعی در بین دانش آموزان راهنمایی، به این نتیجه رسید كه یادگیری مشاركتی، مهارتهای اجتماعی دانشآموزان را بهبود میبخشد.
كرامتی (1381) در تحقیقی با عنوان تأثیر یادگیری مشاركتی بر رشد مهارتهای اجتماعی و پیشرفت در درس ریاضی پایه پنجم ابتدایی، به این نتیجه رسید كه یادگیری مشاركتی تأثیر مثبتی در مهارتهای اجتماعی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی دارد. با وجود این بعضی از تحقیقات در مورد تاثیرات یادگیری مشاركتی بر عزت نفس دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی آنها نتایج متفاوتی را گزارش نموده اند. بطور مثال انگ لی و لایم[6] (1996) در تحقیق خود با عنوان تاثیر یادگیری مشاركتی روی عزت نفس و جو كلاسی به این نتیجه رسیدند كه یادگیری مشاركتی باعث بهبود جو كلاسی می شود ولی در مقایسه با روش سخنرانی موجب افزایش عزت نفس دانش آموزان نمی شود.
گایس[7] (2003) در مطالعه ای تاثیر یادگیری مشاركتی را روی پیشرفت خواندن زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی و عزت نفس تحصیلی دانش آموزان مورد بررسی قرار دارد وبه این نتیجه دست یافت كه روش یادگیری مشاركتی نسبت به روش سخنرانی، پیشرفت خواندن زبان انگلیسی دانش آموزان را بطور چشمگیری افزایش می دهد ولی تاثیری روی عزت نفس تحصیلی دانش آموزان ندارد.
الخاطب و جمعه[8] (2002) نیز تاثیر یادگیری مشاركتی را روی عملكرد تحصیلی دانش آموزان پایه هشتم در درس جبر را مورد بررسی قرار دادند. نتایج بدست آمده حاكی از این بود كه تفاوت معناداری بین عملكرد دانش آموزان در گروه یادگیری مشاركتی و سنتی مشاهده نشد. با توجه به این مطالب و نتایج تحقیقات انجام گرفته و با در نظر گرفتن این نكته كه تحقیقات اندكی در ایران در زمینه یادگیری مشاركتی و بویژه تأثیر آن بر عزت نفس و مهارتهای اجتماعی در دورة دبیرستان به صورت گرفته است، پژوهش حاضر در نظر دارد به این سوال جواب دهد كه آیا یادگیری مشاركتی بر عزت نفس، مهارتهای اجتماعی و عملكرد تحصیلی دانشآموزان پسر دورة متوسطه دارد یا نه؟
ضرورت و اهمیت تحقیق
اصولاً در هر جامعهای از معلمان انتظار میرود كه همگام با تغییر و تحولات تكنولوژی در زمینه كار و رشته خود پیش روند، زیرا در دنیای معاصر آموزش و تدریس از جمله مسائل و فرایندهای پیچیدهای هستند كه ادامة آنها به شیوة سنتی دیگر موثر و كارا نخواهد بود، ارائه یک جانبة مطالب از سوی معلمان، رونویسی مطالب از روی تخته سیاه بدون اینكه دانش آموز فرصتی برای مشاركت و یادگیری داشته باشد، حفظ طوطی وار و كوركورانه مطالب بدون آنكه شاگردان تأمل و تعمتی در آن داشته باشند و تماشاگر بودن دانش آموزان، در واقع آنها را به ماشین از بر كردن و پس دادن مطالب كلیشهای تبدیل می كند و فرصت اندیشیدن و خلاقیت را از آنها می گیرد. تلاش برای حفظ و ادامه روشها و شیوههای سنتی تدریس، تلاش در جهت ثابت نگه داشتن حركت و جریان زمان است (شعاری نژاد، 1366).
مسأله عزت نفس و مقوله خود ارزشمندی از اساسی ترین عوامل رشد مطلوب شخصیت كودكان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیم گیری و ابتكار ، خلاقیت و نوآوری، سلامت فكر و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد دارد امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری كودكان و نوجوانان، نظیر كمرویی و گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری و تنبلی بعنوان اولین یا مهمترین گام ، به ارزیابی و پروش احساس عزت نفس ، تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان میپردازند (افروز، 1380).
عزت نفس مؤلفهای است كه تحت تأثیر محیط آموزشی قرار دارد، داشتن عزت نفس بر همه سطوح زندگی اثر گذار است. در حقیقت، بررسیهای گوناگون روان شناختی حاكی از آن است كه چنانچه عزت نفس ارضا نشود، نیازهای گسترده تری نظیر آفریدن ، پیشرفت و یا درك استعداد بالقوه ماند( كلمز[9]، ترجمه علیپور، 1380).
پرورش احساس خود ارزشمندی و عزت نفس در كودكان و نوجوانان از مهمترین وظایف و رسالتهای اولیا و مربیان می باشد كه در این ارتباط بیشترین نقش بر عهدة الگوهای رفتاری میباشد (افروز، 1380).
مهارتهای اجتماعی مؤلفة دیگری است كه از محیط مدرسه و جو كلاس تأثیر می پذیرد . مدرسه و خانواده مهمترین نقش را در رشد اجتماعی و مهارتهای اجتماعی كودك ایفا می كند و در هر دوی آنها ، ارزش ها، فرهنگ و بویژه روشهای آموزشی و تربیتی مهمتر از همه جلوه می كند (كرامتی، 1381).
آموزش مهارتهای اجتماعی به نوجوانان یكی از مهمترین وظایف خانواده و مراكز آموزشی است. چون فرض بر این است كه نوجوانان بدون داشتن این مهارتها قادر نیستند در تعامل اجتماعی با سایرین وظایف خود را انجام دهند (بیلمن[10] و همكاران ، 1994).
بعلاوه نقص مهارتهای اجتماعی عامل تعیین كنندهای در افزایش مسائل روحی و ذهنی كودكان و نوجوانان است و افزایش خشونت، بزهكاری ، روی آوردن به مواد مخدر و ترك تحصیل از جمله پیامدهای نارسائی در رشد مهارتهای اجتماعی كودكان محسوب میگردد (موت[11] و همكاران به نقل از كرامتی، 1382).
چنانچه بخواهیم فراگیران امروز را بعنوان نیروی كار آمد آینده آماده كنیم كه قادر باشند با هم زیستن را بخوبی تجربه كنند، به نظر می رسد كلاس درس محیط مناسبی برای شروع این طرز تفكر باشد، چرا كه تحقق این اهداف بدون همكاری و همیاری بیمعنی است (جانسون و جانسون، به نقل از مشهدی، 1381).
در روش های سنتی كه امروزه از آنها به عنوان روشهای غیرفعال یاد میشود، معلم نقش فعالی در جریان تدریس داشته، مطالب را بطور شفاهی در كلاس بیان نموده، دانشآموزان فقط باید به صحبتهای او گوش داده، مطالب مورد نظر را حفظ نمایند، در چنین شرایطی زمینههای لازم برای رشد اجتماعی شخصیت دانش آموزان فراهم نمیشود و حتی پیشرفت تحصیلی و رشد فكری شاگردان نیز از تأثیرات نامطلوب این شرایط بی نصیب نمی ماند، به همین دلیل امروزه موضوع روشهای آموزش فعال و یادگیری فعال و یادگیرندگان فعال جایگاه ویژهای در مباحث تربیتی پیدا كرده است كرامتی، 1381).
یادگیری مشاركتی از جملة این روشهای فعال می باشد. با توجه به اهمیت عزت نفس و مهارتهای اجتماعی در ابعاد مختلف زندگی افراد و بویژه رابطه اینها با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و علی رغم اینكه تحقیقات زیادی در مورد تأثیرات یادگیری مشاركتی در دوره ها و رشتههای مختلف تحصیلی انجام گرفته است، در كشور ما تحقیقات اندكی در این زمینه صورت گرفته است و بیشتر تحقیقات انجام گرفته نیز در دوره های ابتدایی و راهنمایی بوده و تحقیقات اندكی در مورد یادگیری مشاركتی در دورة متوسطه صورت گرفته است. و از سویی بدلیل جدید التألیف بودن كتاب روان شناسی سال سوم دبیرستان و اینكه اصلاً تحقیقی در مورد تأثیر یادگیری مشاركتی بر عملكرد دانش دانشآموزان در این درس صورت نگرفته است، ضرورت دارد كه در مورد تأثیرات این روش در دوره متوسطه نیز، تحقیقات بیشتری صورت گیرد.
اهداف تحقیق
1.بررسی تأثیر روش یادگیری مشاركتی بر عزت نفس دانش آموزان پسر سال سوم متوسطه رشته ادبیات و علوم انسانی.
2.بررسی تأثیر روش یادگیری مشاركتی بر مهارتهای اجتماعی دانشآموزان پسر سال سوم توسطه سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی.
3.بررسی تأثیر روشیادگیری مشاركتی بر عملكرد تحصیلی دانشآموزان پسر سال سوم متوسطه، رشتة ادبیات و علوم انسانی، در درس روان شناسی.
[1] . Hill
[2] . Gokhale
[3] . Jahnson & Jahson
[4] . Slavin
[5] . Zisk
[6] . Englee & Lim
[7] .Ghaith
[8] .Alkhateed & Jumaa
[9] . Cloms
[10] . Beelman
[11] . Moote
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
دنیایی را تصور كنید كه در آن «ارتباط» وجود ندارد؛ در این دنیا انسان،تنها و انفرادی زندگی می كند و هرگز مشاركتی در تجربه اندوزی و علم ورزی ندارد! هرگز نمی تواند برای فائق آمدن بر مشكلات و محدودیتهای شخصی،از اتحاد و یكپارچگی برخوردار شود! هرگز سهمی در اختراعات نداشته و از شانس و فرصت زیادی بهره مند نخواهد شد! در چنین جهانی انسان نمی تواند از دیگران تاثیر بپذیرد و به گونه ای متقابل بر آنان تاثیر بگذارد. در یک كلام:تصور چنین جهانی اگر ناممكن نباشد،دشوار است.
این تصور بسیار مشكل است؛ زیرا ارتباط طرح چنین سوالی را درزندگی بشری از میان برده و غیر قابل بحث نموده است. دنیایی كه ما در آن بسر می بریم بسیار مبهم و پیچیده است. در جهانی بدون وجود ارتباط، تمدن- به مفهومی كه امروز می شناسیم- امكان وجود و ظهور نداشته است. ما به وسیله ارتباط،موفق شده ایم علوم و آموخته ها و تلاشهایمان راتجزیه و تركیب كنیم. تواناییها و تلاشها و آموخته های علمی ما را قادر ساخته است تا ظرفیت علمی،تكنولوژی و فرهنگی مان توسعه یافته و رو به تكامل و تعالی بروند. بدون وجود یک زمینه مناسب برای ایجاد ارتباط با یكدیگر در سطحی قابل قبول انسان هرگز نمیتوانست موقعیت ما قبل تاریخ را پشت سر گذاشته و به پیشرفتهای كنونی دست یابد.
ارتباط از این جهت مهم است كه سازماندهی را امكان پذیر می سازد و سازمانها نیز به نوبه خود افراد را قادر می سازند تا در روش زندگی به سیستمهای سازمان یافته موجود، دسترسی پیدا كنند. در هر حال اهمیت و مفهوم واقعی یک ارتباط خوب می تواند از دیدگاهها و جنبه های گوناگون مورد توجه قرار گیرد.
بنا به تعریف، سازمانها برای بقای خود به كنش و واكنش متقابل و یا ارتباط نیاز دارند. بنابراین منطقی است اگر بگوئیم درك و شناخت بهتری از ارتباط موجب ارتقای سازمانها می شود.
از طرف دیگر قدرت به عنوان یک عامل و عنصر بسیار مهم در اداره امور جوامع و سازمانها همواره دلمشغولی دولتمردان و مدیران بوده است. مدیران،قدرت را به عنوان جزئی بسیار سازنده در ساختار سازمان و وسیله اجرای تــعهــــدات آن می دانند.
قدرت به عنوان مهمترین و نافذترین پدیده اجتماعی جوامع انسانی شناخته شده است. نتایج نفوذ قدرت در كلیه سطوح سازمان های اجتماعی تجربه شده است. چون قدرت بخشی مهم و تاثیر گذار در حیات سازمانی میباشد،محققین تلاش زیادی برای توضیح مسائل سازمانی در اصطلاح «روابط قدرت» مطرح كرده اند، اول اینكه، واحدهای تابعه سازمان را متاثر میسازد،و دوم، در سطوح سازمانی و روابط بین افراد سازمان تاثیر قابل توجه می گذارد. (فخیمی،1379).
1-3) بیان مساله:
فرایند ارتباطات یكی از فرایندهای مهمی است كه بر روی اثر بخشی سازمانها و موفقیت مدیر نقشی اساسی ایفا می كند. تحقیق وبررسی در محیط سازمانها و حیات كاری نشان می دهد كه بطور متوسط مدیران سطوح مختلف بین 75% تا 95% از اوقات خود را صرف ارتباطات و پیام رسانی می كنند.
مكالمات تلفنی،جلسات،بررسی گزارشها،دادن دستور و تعلیمات، نوشتن نامه، بررسی اطلاعات فاكس و تلكس، و فعالیتهایی از این قبیل مثالهایی بر فرایند ارتباطات می باشد. سیستم گردش خون در اعضای بدن چه نقش مهمی را ایفا می كند، ارتباطات نیز در سازمانها همان نقش را ایفا می كند (امیر كبیری،1377).
ارتباطات به عنوان یكی از مهمترین عناصر فرایند مدیریتی محسوب می شود. وجود ارتباطات موثر و صحیح در سازمان همواره یكی از اجزای مهم در توفیق مدیریت به شمار آمده است. به تجربه ثابت شده است كه، اگر ارتباطات صحیحی در سازمان بر قرار نباشد،گردش امور مختل شده و كارها آشفته می شوند. هماهنگی، برنامه ریزی، سازماندهی، كنترل و سایر وظایف بدون وجود سیستم ارتباطی موثر در سازمان قابل تحقق نبوده و امكان اداره سازمان مهیا نخواهد بود. (میرابی،1380).
با توجه به اندازه یا بزرگی سازمان، تكنولوژی پیچیده، میزان پیچیدگی و رسمی بودن امور، ساختار طرح ریزی می شود و بر این اساس سیستم اطلاعاتی به وجود می آید. تعیین ساختار سازمانی خود نشانه ای از مسیر خاصی است كه تعیین كننده نوع ارتباط در سازمان است. قدرت، رهبری و تصمیم گیری (علنی و یا غیر علنی) به فرایند ارتباطات وابسته اند، زیرا بدون وجود اطلاعات این فرایندها بی معنی خواهند شد.
تحلیلگران سازمانی درجات متفاوتی از اهمیت برای فرایند ارتباطات قائل شده اند برای مثال بارنارد[2] چنین ابراز میكند:
«در تئوری فراگیر سازمان،ارتباطات در كانون یا مركز قرار می گیرد، زیرا ساختار،گستره و حدود سازمان تقریبا به وسیله شیوه های ارتبـــاطی تعیـــین می شوند. از این دیدگاه كه به موضوع نگاه كنیم، ارتباطات در قلب سازمان جای می گیرد. دو پژوهشگر دیگر به نامهای كتزوكان[3] چنین میگویند: ارتباطات- مبادله اطلاعات و انتقال مقصود- روح و اساس سیستم اجتماعی سازمان را تشكیل می دهد. به تازگی نویسنده ای به نام استینچكامب نیز در بررسی سازمانها،ارتباطات را در كانون یا مركز سازمان قرار داد. به هر حال ســـایر نظریه پردازان به اندازه های متفاوت به این موضوع توجه كرده اند. (پارسائیان واعرابی،1376).
از طرف دیگر، قدرت ویژگی اساسی نقش یک مدیر بوده و زمینه اثر بخشی او را در سازمان فراهم می سازد. در واقع یک پدیده اجتناب ناپذیر در سازمان است كه البته در سازمانها مدیران به آن به عنوان یک پدیده منفی می نگرند. ولی حقیقت این است كه این جریان ذاتا یک پدیده منفی نیست، بلكه منفی و مثبت بودن آن بستگی به قضاوت و نوع كاربرد آن دارد. یقینا اگر هدف از قدرت، اهداف سازمانی باشد می تواند پدیده ای مثبت و كاركردی محسوب گردد و باعث پویایی سیستم و سازمان شود، اما اگر هدف از آن دستیابی به اهداف شخصی و فردی باشد، مطمئنا یک پدیده منفی وناپسند خواهد بود.(پارسائیان واعرابی،1375).
دیوید مك كللند [5] دو روی سكه قدرت را نشان داده است. یک رویه را روی مثبت و طرف دیگر را روی منفی نامیده است. طرف منفی را معمولا با جملات، كلمات و عبارتهایی كه بیانگر رییس و مرئوسی،فرماندهی و فرمانبری،دستور دادن و تسلیم بودن است،بیان میكند. یعنی اگر من ببرم، شما باید ببازید. آن نوع رهبری كه بر پایه و اساس جنبه های منفی قرار گرفته باشد،افراد را چیزی بیش از بازیچه یا دست خود نمی داند و به هنگامی كه ایجاب كند آنها را استثمار یا فدای مقاصد خود می نماید.
روی دیگر سكه یا جنبه مثبت قدرت را می توان در توجهی كه به هدفهای گروه می شود، توجیه كرد. زیرا،با بهره گرفتن از قدرت فرد،درصدد تعیین هدف و تامین آن بر می آید. چون از این دیدگاه به قدرت نگاه كنیم،دارای مفهوم متفاوتی می گردد،یعنی اعمال قدرت از جانب دیگران و نه آنان. مدیرانی كه می خواهند قدرت خود را به صورت مثبت اعمال كنند، اعضای گروه را تشویق و تقویت می نمایند تا بر صلاحیت و شایستگی خود بیفزایند تا در نتیجه بتوانند به عنوان فرد و عضو سازمان، در كارها موفق گردند.(پارسائیان و اعرابی،1375).
دو پژوهشگر به نامهای مك كللند و دیوید برن هام[6] بر این باورند،مدیران موفق كسانی هستند كه به نفع سازمان،(ونه برای فخر فروشی)،بر دیگران اعمال نفوذ نمایند وقدرت خود را در آن راه به كار برند. آنان كه با تسلط كامل بر نفس سركش خویش (تنها جهت تامین منافع سازمان)بر دیگران اعمال قدرت می نمایند (در مقایسه با آنان كه از قدرت برای تامین منافع شخصی سوء استفاده می كنند یا می كوشند تا با تكیه بر آن محبوب القلوب شوند)موثرتر و موفق تر خواهند بود. مك كللند چنین نتیجه گرفت كه مدیران قدرتمند و توانا در اوج قدرت خویشتن دار هستند. چنین مدیرانی روح همكاری را تقویت می كنند،زیر دستان را تایید می نمایند و پاداش می دهند،بدین وسیله باعث بهبود روحیه افراد در سازمان می گردند. جان كاتر چنین استدلال می كند كه مدیران موفق از روشها و فنون ثابت شده و معینی استفاده میكنند و قدرت خود را در راه بهبود بهره وری اعمال می كنند.
رزابت كنتر[7] چنین استدلال كرده است كه قدرت می تواند به راحتی جنبه نهادی به خود بگیرد كسانی كه دیگران به قدرتشان ایمان و اعتقاد دارند و پذیرفته اند كه آنان دارای قدرت هستند راحت تر می توانند بر مردم اطراف خود اعمال نفوذ نمایند وبدین طریق صاحب قدرت اصیلتری می گردند. از همین دیدگاه كنتر استدلال می كند كه «فقدان قدرت،از جمله شرایطی است كه به زحمت می توان بر آن فائق آمد.(همان منبع).
ما در تحقیق حاضر قصد داریم بر اساس یافته های تحقیق،به پاسخ سوال زیر دست یابیم:
آیا بین منابع مختلف قدرت مدیران بر اساس تقسیم بندی جان فرنچ[8] و برت رام[9] و راون شامل:قدرت مبتنی بر پاداش [10]،قدرت مبتنی بر زور[11]،قدرت قانونی[12]، قدرت مرجع [13]،قدرت تخصصی[14]،با اثر بخشی ارتباطات[15] سازمانی رابطه وجود دارد؟
[1] – Gary Benson
[2] – Barnard
[3] – Katz and kahn
[4] – Stinchcombe
[5] – David Mecleland
[6] – David Burnham
[7]- Rosabeth Kanter
[8]- John French
[9] – Bertram Reven
[10] – Reward power
[11] – Coerive power
[12] – Legitimate power
[13] – Refernt power
[14] – Expertise power
[15] – Efficiency communication
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)