قافله پیشرفت و توسعه بر توسن زمان همچون تندری ره می پیماید. دستیابی به توسعه به اصلی ترین دغدغه در بین دولتمردان و مردم بسیاری از كشورهای جهان تبدیل شده است. تغییر و تحولات دهه های اخیر به قدری عمیق و گسترده و سریع اتفاق افتاده است كه تمامی ابعاد و شئونات زندگی فردی، اجتماعی و اقتصادی جوامع بشری را به طور محسوس و نامحسوس، تحت تاثیر قرار داده است. تا جایی كه نگاه به علم و تكنولوژی نیز تغییر كرده است و برنامه های توسعه و نظام های ملی نوآوری در كشورهای جهان مطرح گردیده است، تا از طریق پرورش نیروی انسانی ماهر و خلاق و نوآور به عنوان مهمترین منبع و سرمایه هر كشوری دستیابی به توسعه امكان پذیر شود. این امر خود سبب شده است تا نگاه جامعه به آموزش عالی و كاركردهای دانشگاه تغییر كند. زیرا كه دانشگاه به عنوان قلب جامعه جدید نقش تعیین كننده ای در حیات جامعه مدرن دارد، و علاوه بر این كه مركز تولید علم و فناوری است مركز تربیت و پرورش نیروی انسانی متخصص و ماهر برای جامعه است. دانشگاه ها كاركردهای متفاوتی دارد كه بخشی از این كاركردها به وسیله كانون ها و انجمن های دانشجویی انجام می شود. یكی از مهترین نهادها و انجمن های دانشجویی، انجمن های علمی – دانشجویی است كه می توانند در بخش آموزش نقش مكمل را ایفا كنند.
انجمن های علمی – دانشجویی قابلیت آن را دارند كه به یافته های جدید علمی توجه كرده و در نشر آنها موثر باشند، زیرا برنامه های آموزشی رسمی نمی توانند به سرعت تغییر كرده و یافته ها و دانش جدید را به مجموعه خود اضافه نمایند. از سوی دیگر، انجمن های علمی دانشجویی
می توانند نقش مهمی در درك كامل تر و عمیق تر و تعمیق مباحث علمی ایفا نمایند و با تجلی استعدادها و بر انگیختن خلاقیت ها و شكوفایی علمی دانشجویان، بستر و زمینه ای مطلوب را فراهم آورند جهت آموزش معیارها و شایستگی ها و ویژگیهای مختلفی كه دانش آموختگان آموزش عالی در دنیای امروز برای ورود موفق به بازار كار داخلی و بین الملی و قدم گذاردن در مسیر توسعه ملی و جهانی باید از آن برخوردار باشند.
این انجمن ها در صورت دریافت حمایت های لازم می توانند بخش عمده ای از نیاز كشور به نوآوری و كارآفرینی و ایجاد فرصت های شغلی را بر طرف كرده و نقش مهمی در برنامه های توسعه كشور ایفا نمایند. زیرا كه سیر تاریخی، دگرگونی ها و پیشرفت های اقتصادی و علمی و تكنولوژیكی كشورهای پیشرو نشان می دهد كه موفقیت اینان در سایه تلاش و كوشش كارآفرینان بوده است. این كشورها با پی بردن به نقش و اهمیت كارآفرینی در رشد و توسعه اقتصادی، موجب نفوذ این پدیده به عرصه های علمی، فنی و فرهنگی شده اند، و پرورش و تربیت كارآفرینان و ترویج روحیه و فرهنگ كارآفرینی را سرلوحه برنامه های توسعه اقتصادی خود قرار داده اند و همین امر موجب شده كه این كشورها به موفقیت های قابل توجهی در حوزه های تكنولوژی و اقتصاد دست یابند.
در این بین شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كشورمان به گونه ای است كه لزوم توجه به حل مشكلات و تنگناها در حال و آینده را طلب می كند. تركیب جمعیتی جوان كشور، ضرورت ایجاد فرصت های شغلی و نیز روند مستمر كاهش نقش نفت در اقتصاد كشور سه عامل
عمده ای است كه موجب می شود سیاستگذاران كلان كشور به منبع قابل اتكایی به جز نفت بیندیشند و بدون شك آن منبع به جز كارآفرینی و مولفه های آن، چیز دیگری نخواهد بود (كردنائیج و همكاران، 1383).
افراد كارآفرین دارای مولفه های كارآفرینی افرادی توانمند، خلاق، مبتكر، فرصت جو،
ریسك پذیر و اهل كار و عمل، دارای اعتماد به نفس و میل به ترقی بالا می باشند.در این بین دانشگاه ها از طریق كاركردهای انجمن های علمی دانشجویی در روند شناسایی افراد كارآفرین و ترویج روحیه و فرهنگ كارآفرینی در بین دانش آموختگان آموزش عالی به عنوان نیروی انسانی متخصص آماده جهت ورود به بازار كار نقش مهمی را ایفا می كنند، تا به این طریق جامعه ما نیز بتواند با كاروان جهانی حركت كرده و به سلامت به ساحل توسعه و ترقی دست یابد.
بیان مساله
در جهانی كه اغلب كشورهای توسعه یافته در پی تربیت كارآفرینان برآمده اند و توسعه كارآفرینی به عنوان ضرورت مطرح می شود، به نظر می آید در عصر دانایی و استفاده از حداكثر قدرت فكری بشر، تربیت كارآفرین راهی است كه بسیاری از كشورها برای طی كردن مراحل توسعه یافتگی، ناگزیر به انجام آن هستند. در ایران نیز شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كشور به گونه ای است كه لزوم توجه به حل مشكلات و تنگناها در حال و آینده را طلب می كند. تركیب جمعیتی جوان كشور، ضرورت ایجاد فرصت های شغلی و نیز روند مستمر كاهش نقش نفت در اقتصاد كشور سه عامل عمده ای است كه موجب می شود سیاستگذاران كلان كشور به منبع قابل اتكایی به جز نفت بیندیشند و بدون شك آن منبع به جز كارآفرینی و مولفه های آن، چیز دیگری نخواهد بود (كردنائیج و همكاران، 1383).
كارآفرینی تنها به معنای راه اندازی یک كسب و كار جدید و كوچك نیست. بلكه به منزله خلق ارزش، ایجاد بازار جدید و ارائه محصول یا خدمات جدید و به مشتریان جدید است. كارآفرینی فرایند ابتكار و نوآوری و ایجاد كسب و كار جدید در شرایط پر مخاطره از طریق شناسایی فرصت ها و مدیریت تخصیص منابع است. كارآفرین بودن مستلزم دارا بودن توانایی عملكرد در شرایط ابهام و ریسك پذیری است (داوری،1382). ماكس وبر جامعه شناس شهیر آلمانی روحیه كارآفرینی را عامل مهم در تشریح و تبیین چگونگی شكل گیری تمدن نوین صنعتی و سرمایه داری در مغرب زمین می داند (شیرازی، 1385). كارلند و همكارانش اهم ویژگیهای را در مورد كارآفرینان جمع آوری نمودند كه عبارتند از: خلاقیت، نیاز به توفیق، تمایل به مخاطره پذیری، نیاز به استقلال و مركز كنترل درونی.
چیزی كه در این خصوص اهمیت دارد این است كه علی رغم اهمیت روز افزون كارآفرینی و نقش فزاینده آن در اقتصاد جهان، در كشورمان كمتر به این موضوع پرداخته شده است (كردنائیج و همكاران، 1383).
امروزه آموزش كارآفرینی به یكی از مهم ترین و گسترده ترین فعالیت های دانشگاه ها تبدیل شده است. در ایران نیز كم و بیش این مساله در نهادهای مختلف به خصوص محافل دانشگاهی مطرح می شود، ولی نهادهای آموزشی و سیستم آموزشی در ایران در جهت تربیت كارآفرینی و توسعه آن قدم های رضایت بخشی برنداشته اند و در صورت ادامه روند موجود، به نظر می آید نتوانیم كارآفرینانی را به صورت برنامه ریزی شده و منظم تربیت نماییم. به همین دلایل كه شكل گیری یک نهاد كه در زمینه كارآفرینی نقش موثری ایفا كند، ضرورت پیدا می كند. به نظر می آید انجمن های علمی دانشجویی با توجه به اهداف و كاركردهایی كه دارند، به خصوص این كه در ارتباط با جوانان تحصیلكرده هستند، می توانند نقش مهمی در تربیت و توسعه كارآفرینی و ترویج فرهنگ كارآفرینی داشته باشند (جعفرزاده، 1385).
شارع پور و فاضلی (1380) فهرستی 16 گانه از كاركردهای انجمن های علمی دانشجویی تحت عنوان شایستگی های كانونی ارائه نموده اند كه به سه دسته مهارت مورد نیاز در زندگی شخصی، اجتماعی و شغلی تقسیم می شود.
در این تحقیق شایستگی های كانونی انجمن های علمی – دانشجویی متغییر مستقل و روحیه كارآفرینی متغییر وابسته است. مساله اصلی در جامعه دانشگاهی پایین بودن روحیه كارآفرینی است. با توجه به نقش كارآفرین و تاثیر انجمن های علمی و “شایستگی های كانونی آنها ” در رشد كارآفرین و پرورش روحیه كارآفرینی، این تحقیق با بررسی شایستگی های كانونی انجمن های علمی – دانشجویی (مهارت مورد نیاز در زندگی شخصی و اجتماعی و شغلی)، دانشجویان عضو انجمنهای علمی – دانشجویی و ارتباط آن با روحیه كارآفرینی آنها، سعی در شناخت تاثیر این عامل (شایستگی های كانونی)، بر روحیه كارآفرینی داشته است.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
بدون شک ارتقای سلامت روان بدون پرداختن به مولفه های تاثیرگذار در سلامت روان و ویژگی های روحی و روانی افراد امکان پذیر نیست. با این که سال هاست بررسی مسائل روان شناسی در کشور ما باب شده اما پرداختن عامیانه به موضوعات و نداشتن رویکرد علمی و محققانه نسبت به مسائل روان شناختی باعث شده است این علم آن چنان که باید و شاید نتواند به هدف اصلی خود یعنی ارتقای سلامت روان در جامعه منجر شود.
بدون تردید هر قدر مباحث روان شناسی علمی تر و کاربردی تر مطرح شود، این امر بیشتر به سود مردم خواهد بود.
یکی از رایج ترین جلوه های شخصیتی در جامعه ما کمال گرایی و نگرانی بیش از حد در خصوص ارزیابی ها و قضاوت های دیگران است و گاهی فرد در بهترین شرایط از خود رضایت ندارد. در این مطلب به تشریح این ویژگی پرداخته شده و دلایل بروز و پیامدهای آن را بازگو شده است.
کمال گرایی به معنای بی نقص گرایی است و مسئله این نیست که فرد می خواهد به کمال برسد بلکه می خواهد بی نقص باشد و همین امر زمینه را برای آسیب پذیر شدن وی فراهم می کند. زیرا زمانی که فرد خواهان بی نقصی است، هرگونه کاستی و ضعف در انجام کارها را رد می کند و همین امر باعث آشفته شدن و درهم ریختن شرایط روانی وی می شود.
البته باید در نظر داشت که کمال گرایی یکی از وجوه شخصیتی انسان است که در تمام افراد وجود دارد.
گاهی بعضی از افراد احساس می کنند کارها را باید صددرصد درست انجام دهند و در غیر اینصورت بازنده هستنند و یا احساس می کنند کاری را که به انجام رسانده اند به اندازه کافی خوب نیستند و یا اینکه نوشتن مقالات و طرحهای خود را به بهانه اینکه بایستی آنها را دقیق و بی عیب انجام دهند،به تعویق می اندازند. در چنین صورتی شخص بجای حرکت در مسیر موفقیّت سعی در کامل بودن دارد.
کمالگرایی به عنوان سبک شخصیتی در نظر گرفته میشود که در آن افراد برای انجام اعمال بدون نقص تلاش زیادی کرده و معیارهای بالایی برای ارزیابی رفتار در نظر میگیرند. همچنین، فرسودگی شغلی متغیر دیگری است که میتواند در اثر کمالگرایی ناسازگار فرد تشدیدشده و پیامدهای نامطلوبی بوجود آورد.
پیشرفت صنعت و تکنولوژی ، قدرت و ثروت را افزایش داده ولی امکان زندگی با آرامش وصلح و اطمینان را از انسان سلب کرده است. در حقیقت کیفیت فدای کمیت شده و اعتدال و تناسب کنار رفته و بیماری های عصبی-روانی و روان تنی جانشین آن شده است(1) .بر اساس اعلام سازمان جهانی بهداشت (who) در سال 2010در دنیا بیش از 450میلیون نفر از مردم از یک اختلال روحی روانی رنج می برند، هر
ساله حدود 20%از بزرگسالان یک مشکل بهداشت روانی را تجربه می کنند ، نزدیک به یک میلیون نفر مرتکب خودکشی می شوند و از هر 4 خانواده یک خانواده عضوی با اختلالات روانی دارند(2).سلامت روان برای مدت های زیادی در پشت پرده ای از انگ و تبعیض پنهان شده و اکنون پیشرفت علم بشر بستری برای بیان سلامت روان و پرداختن به آن را فراهم نموده است .از طرفی می دانیم که برای همه ی افراد سلامت روحی،جسمی و اجتماعی برای ساخت مسیر زندگی حیاتی است (1).همچنین ارتقاء آن در تمام دوران های زندگی لازم است.اما در برخی از دورانها نظیر بلوغ،نوجوانی، پس از زایمان،بارداری،دوران تحصیل و … ممکن است پرداختن به آن مهمتر باشد.
در ابتدای امر بهتر است با برخی از تعاریف از جمله تعریف بهداشت روان و سلامت روان آشنا شویم. سنجش سلامت روانی به شکل کمی امکان پذیر نمی باشد و گاهی تشخیص افراد سالم و بیمار شاید از لحاظ ظاهر امکان پذیر نباشد.برخی افراد گاهی حتی با قرار گرفتن در جمع بعضی از این ویژگی ها را پنهان می نمایندسازمان جهانی بهداشت ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف میکند: “بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای روانی و جسمی ، سلامت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست.” انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت “نگرشهای مربوط به خود ، نگرشهای مربوط به دیگران و نگرشهای مربوط به زندگی” تعریف میکند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : “توانایی سازگاری با دیدگاه های خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی.”
4-1- بیان مسأله
سازه کمال گرایی در ادبیات روان شناختی 40 ساله اخیر افزایش مورد توجه یافته است اگرچه تعریف اصلی کمال گرایه – گرایش به داشتن معیارهای بالای افراطی – در این دوره تغییرات اندکی کرده است. با این حال بیشتر تلاشها جنبه های مضر این سازه را از جنبه های مفید آن متمایز کرده اند (ماماچاک به نقل از شعاری نژاد 1373).
فرهنگ و بستر کمال گرایی را عقیده و باوری می دارند که براساس آن اصلاح آرمانی منش اخلاقی هدف اصلی تلاشهای اخلاقی است و یا کمال گرایی، در حکمت الهی به این معنا است که معصوم بودن در زندگی امکان پذیر است. (ویزمن 1980 به نقل از لطف آبادی 1380) معتقد است کمال گرایی نیاز شدید به پیشرفت است و این گرایش به گونه معیارهای شخصی بالا و غیر واقع بنیانه آشکار می شود (لکی اینک 1998 به نقل از مهرابی زاده هنرمند 1382) کمال گرایی را اعتقاد فرد به کامل بودن و احساس اضطراب و فشار روانی بالا و ترس از اینکه نتواند مطابق انتظارات خود زندگی کند تعریف می نماید و اینطور بیان می دارد که پایه های کمال گرایی، حداقل در قسمتی در تعادل با والدین کمال گرا می باشد در این رابطه، کودک به طور مثبت با عملکردهای عالی تقویت می شود، بنابراین وقتی اودریک کوشش شکست می خورد، والدینش به شکست به عنوان مهارتهای پرورش کودک خودشان می نگرند به جای اطمینان دهی و آرامش به کودک، آنان بانا امیدی اضطراب یا آشفتگی واکنش می دهند. در نتیجه در کودک ترس از اشتباهات شکل می گیرد. و واکنشهایش توسط رفتار والدین تقویت می شود. یافته های میچل سن و برنز 1998 به نقل انسیاسی 1380) حاکی از این است که اشکال منفی کمال گرایی به طور مستقیم با عیب جویی، فرسودگی شغلی و با درماندگی والدین در خانه همبسته است و نیز کمال گرایی منفی و القاء شده اجتماعی با کاهش رضایت از خود و زندگی هم بسته است.
کمال گرایی، درواقع باوری غیرمنطقی است که اشخاص نسبت به خود و محیط اطراف خود دارند.افرادی که کمال گرا هستند، معتقدند که خود و محیط اطرافشان باید کامل بوده و هرگونه تلاشی در زندگی باید بدون اشتباه و خطا باشد.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
یادگیری[1] را به جرات میتوان فرایندی دانست که در نتیجه آن موجودی درمانده و ناتوان در طی زمان و در تعامل و رشد جسمی به فرد تحول یافتهای تبدیل می شود که تواناییهای شناختی و قدرت اندیشه وی حد و مرز نمیشناسد (رستم اوغلی و خشنودی نیا، 1392). نیاز به یادگیری به طور طبیعی در نهاد بشر وجود دارد. انسان از اوایل دوران كودكی این نیاز را در خود احساس میكند و میخواهد به اسرار دنیای اطراف خود پی ببرد تا در این روند از كیفیت وجود خود آگاه شود. او یاد میگیرد كه باید حركت كند، راه برود، گوش بدهد، بیندیشد، سخن بگوید، بخواند و بنویسد (اکبری، 1391). در واقع، یادگیری تنها آموختن مهارتی خاص با مطالب درسی نیست، بلکه در رشد هیجانی، رشد شخصیتی، و تعامل اجتماعی انسان دخالت دارد. انسان یاد میگیرد که از چه چیزی بترسد، چه چیزی را دوست بدارد و کجا چگونه رفتار کند. در واقع نوزاد از همان لحظه تولد درگیر فرایند یادگیری می شود و این توانایی است که باعث پیشرفت و تفاوت روزانه او با انسانهای یک نسل از انسانهای قبل از خودشان می شود. هیلگارد روانشناس آمریکایی در یک تعریف جامع یادگیری را این گونه تعریف می کند: یادگیری یعنی تغییر نسبتا پایدار در رفتار که بر اثر تجربه در تواناییهای بالقوه فرد به وجود می آید (هیلگارد؛ ترجمه رفیعی، 1383).
در گستره حیات فردی و اجتماعی انسان، چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد و یادگیری طیف بسیار وسیعی را در بر میگیرد. اما با توجه به پیچیدگی نظامهای اجتماعی امروز و اهمیت و سیطره فرهنگ مکتوب در جوامع کنونی و گسترش پیگیر و روز افزون دانش و اطلاعات، سواد به مفهوم یادگیری خواندن، نوشتن و حساب از بنیادیترین و ضروریترین نیاز بشر امروز به عنوان پایهای برای یادگیریهای دیگر وی محسوب میگردد، اما به رغم اهمیت یادگیری در زندگی اجتماعی انسان، کم نیستند کودکانی که ظاهری طبیعی دارند، رشد جسمی و قد و وزنشان حاکی از بهنجار بودن آنهاست، هوشی کم و بیش عادی دارند اما هنگامی که به مدرسه میروند و میخواهند خواندن، نوشتن و حساب کردن را یاد بگیرند دچار مشکلات جدیدی میشوند و خود را متفاوت از دیگران میبینند و گاهی توسط معلمان مورد شماتت قرار میگیرند. این وضعیت که باعث حیرانی والدین می شود، توسط متخصصان با عنوان اختلالات یادگیری شناخته شده است (عرفانی، 1376). اصطلاح اختلالات یادگیری از نیاز به تشخیص و خدمت به دانش آموزانی برخاسته است که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه میشوند و در عین حال در چارچوب سنتی کودکان استثنایی نمیگنجند. با وجود این که هنوز تعریفی قطعی برای اختلالات یادگیری مشخص نشده است، مدارس، درمانگاهها، و سازمانهای مختلفی در سراسر دنیا برنامه های ترمیمی گوناگونی برای غلبه بر این اختلالات طراحی کرده و اجرا می کنند (کریمی، 1384). در مجموع، اختلالات یادگیری و مشکلات ناشی از آن مبحثی مهم در علم روانشناسی امروز به شمار میرود که توجه به پیدایش و درمان آن ضرورتی انکارناپذیر است.
بیان مساله
ناتوانی های یادگیری[2] به عنوان مشكل عصبشناختی در نظر گرفته شده است كه با مشكلات جدی در توانایی خواندن، ریاضیات و نوشتن همراه بوده و با توانایی ذهنی مورد انتظار از فرد همخوانی ندارد. ناتوانی های یادگیری جزء اختلالات هیجانی نبوده و حتی به علت آن پدید نمیآیند، اما بر جوانب هیجانی فرد تاثیر بسیاری میگذارند (ابوالقاسمی و همکاران، 1390). اصطلاح اختلال یادگیری در سالهای 63-1962 توسط ساموئل کرك ارائه شد. او این اصطلاح را برای کودکانی که در تحول یادگیری خواندن، نوشتن و محاسبات ریاضی پیشرفت ناچیزی داشتند به کار برد و اختلال یادگیری را وارد حوزه برنامه آموزشهای ویژه کرد. کرك در تعریف ناتوانی یادگیری بر ابعاد عصبشناختی، فرایندهای روانشناختی، تفاوتهای درون فردی و برون گذاریها تأکید کرده است. با این حال، در تعریف باربارا بیتمن ناتوانی یادگیری به معنی اختلال در یک یا چند فرایند پایه روانشناختی است که درك و فهم یا استفاده از زبان گفتاری یا نوشتاری را دربر میگیرد و به صورت نقص در توانایی گوش دادن، فکر کردن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، املاء یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر می شود (جلیل
آبکنار و عاشوری، 1392). مشخصه ناتوانی های یادگیری در كودك یا نوجوان عدم پیشرفت تحصیلی در زمینه خواندن، بیان نوشتاری یا ریاضیات در مقایسه با توانایی هوش كلی اوست (نریمانی و همکاران، 1390). اختلالات یادگیری 7/2 تا 30 درصد (به طور متوسط 10 تا 20 درصد) جمعیت دانش آموزی را دربر میگیرد و نسبت آن در پسران چهار بار بیشتر از دختران است (جلیل آبکنار و عاشوری، 1392). این ناتوانیها خود به دو دسته اصلی ناتوانی یادگیری تحولی و ناتوانی یادگیری تحصیلی تقسیم میشوند. همچنین، ناتوانی های یادگیری تحصیلی به سه نوع اختلال در یادگیری خواندن، نوشتن و املاء نویسی، و ریاضیات تقسیم میشوند (اهرمی، 1390).
همان طوری که ذکر شد یكی از این نوع ناتوانیها، اختلال در یادگیری ریاضیات است (خدامی و همکاران، 1390). ناتوانی یادگیری ریاضی به منزله یک اختلال در سومین نسخة راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی از سال 1980 میلادی مطرح شد و عبارت است از «ناتوانی در انجام دادن مهارت های حساب با توجه به ظرفیت هوش و سطح آموزشی مورد انتظار از كودك كه این مهارت ها باید به كمك آزمونهای میزان شدة فردی اندازه گیری شده باشند» (عابدی و همکاران، 1389). مهمترین ویژگی كودكان دارای ناتوانی یادگیری ریاضی اشكال در فراگیری و یادآوری مفاهیم ریاضی و ویژگی دوم آنها دشواری در انجام محاسبات، راهبردهای نارسا در حل مسأله، زمان طولانی در كشف راه حل و میزان بالای خطا در انجام محاسبات ریاضی است (خدامی و همکاران، 1390). تحقیقاتی كه توسط محققان مختلف صورت گرفته است، نشان میدهد اختلال ویژه در یادگیری ریاضی به تنهایی در حدود 6 درصد دانش آموزان را شامل می شود (سادوک و سادوک؛ ترجمه پور افکاری، 1385). نتایج یک بررسی دیگر نشان داد كه دو سوم دانش آموزانی كه به برنامه های آموزشی مخصوص كودكان مبتلا به اختلالات یادگیری ارجاع داده میشوند، دچار اختلال ویژه در یادگیری ریاضی هستند. مشكلات این دانش آموزان تنها با افت تحصیلی و اتلاف بودجه و امكانات پایان نمیپذیرد، بلكه به سرزنش و تحقیر دانش آموزان، شکل گیری خودپنداره ضعیف و كاهش عزت نفس آنان میانجامد و سلامت روان آنها را به مخاطره میاندازد و چه بسا آنان را به سازوكارهای دفاعی ناموفق بكشاند (یاوری و همکاران، 1385). ناتوانی یادگیری ریاضی دربر گیرنده چهار گروه اختلال است: مهارت های زبانی (درك اصطلاحهای ریاضی و تبدیل مسائل نوشتاری به نمادهای ریاضی)؛ مهارت های ادراكی (شناسایی و درك نمادها و مرتبسازی مجموعه اعداد)؛ مهارت های ریاضی (توانایی انجام چهار عمل اصلی)؛ و مهارت های توجه (كپی كردن درست اشكال و مشاهده درست نمادهای عملیاتی) (علیپور و همکاران، 1391).
فقدان مهارت های توجه یكی از شایعترین مشكلات در میان كودكان است كه موجب كاهش كارایی آنان در مدرسه میگردد. توجه به یک سری عملیات ذهنی پیچیده گفته می شود كه شامل تمركز یا درگیر شدن بر هدف، نگه داشتن یا تحمل كردن و گوش به زنگ بودن در زمان طولانی، رمزگردانی ویژگیهای محرك و تغییر تمركز از یک هدف به هدف دیگر است (سیدمن[3]، 2006). توجه برای عملكرد شناختی، ذهن و رفتار اهمیت زیادی دارد؛ زیرا حتی كم توجهیهای كوچك هم بر یادگیری تأثیر میگذارند (عابدی، 1391). نتایج بررسیها نشان می دهند که مهارت های توجه از جمله توجه شنیداری برای یادگیری ضروری و پیش نیاز یادگیری ادراکی است. از آنجایی که توانایی توجه همراه با تمرکز مهارتی است همه افراد به ویژه دانش آموزان برای یادگیری به آن نیاز دارند، این کودکان برای دریافت آموزش مناسب باید قادر باشند که به دستورالعملها توجه و بر روی جزئیات تمرکز نمایند و یاد بگیرند که تنها محرک هدف را انتخاب کرده و از محرکهای دیگر چشمپوشی نمایند (امیریانی و همکاران، 1390). بی توجهی و اختلال دقت و تمرکز حواس موجب اختلالهایی در ادراک، به خاطر آوردن تشخیص درست، یادگیری و شکل دادن به مفاهیم میگردد که این نیز موجب عملکرد ضعیف در دانش آموزان در مدرسه می شود (اهرمی، 1390). دانش آموزان با مشكلات نقص توجه /بیش فعالی (ADHD) به دلیل بی توجهی (اغلب در تمام كارهایی كه شروع كردهاند باشكست مواجه میشوند، غالبا به نظر میرسد كه گوش نمیكنند، به آسانی برآشفته میشوند، در تمركز نمودن روی كارهای مدرسه یا سایر وظایفی كه نیاز به توجه طولانی دارد دچار اشكال هستند) و انگیختگی ناگهانی (اغلب پیش از فكر كردن عمل میكنند، به طور افراطی از یک فعالیت به فعالیت دیگر میروند، از لحاظ نظم در كارها دچار اشكال هستند، نیاز به مراقبت زیاد دارند، مرتبا در كلاس فریاد میزنند، در موقعیتهای گروهی و بازیها رعایت نوبت نمیكنند) و بیش فعالی (مرتبا در اطراف میدوند و از در و دیوار بالا میروند، در آرام نشستن دچار اشكال بوده و دائما وول میخورند و تحمل نشستن درجایی را نداشته و از این حیث دچار اشكال هستند، همیشه در حال رفتن و عمل كردن هستند، چنان كه توسط یک موتور تحریک میشوند) نمیتوانند مطالب ارائه شده در كلاس را به خوبی فرا بگیرند. بنابراین احتمال ابتلا این دانش آموزان به ناتوانی های یادگیری بیشتر از سایر كودكان است (یوسفی و همکاران، 1392). با این حال، یک کودک دچار ناتوانی یادگیری با مشکلات زیادی نه تنها در حوزه یادگیری، بلکه در زمینه روابط اجتماعی، ادراک حسی، و ادراک حرکتی مواجه است (حقیقت زاده، 2012).
کودکان دچار ناتوانی های یادگیری معمولا مشکلاتی در زمینه های ادراک شنیداری، ادراک دیداری و اجتماعی، اختلال در هماهنگیهای بصری- حرکتی، مشکل در ادراک حسی و ادراک حسی- حرکتی نشان میدهند. در این موارد حواس کودک از نظر فیزیولوژیکی مستعد دریافت محرکهای بیرونی است، اما به دلایلی، کودک موفق نمی شود که محرکها یا اطلاعات دریافتی را سازمان داده، تفسیر نموده و استفاده کند (افروز، 1385). طرفداران روش ادراكی حركتی معتقدند كه یادگیری حركتی مبدأ یادگیری است و فرایندهای ذهنی عالیتر پس از رشد مناسب سیستم حركتی و سیستم ادراكی و همچنین پیوندهای ارتباطی میان یادگیری حركتی و ادراكی به وجود میآیند (سلمان و همکاران، 1388). این نظریهپردازان توجه خود را بر ادراک مختل شده و رشد حرکتی تاخیر یافته به عنوان علل احتمالی مشکلات یادگیری متمرکز کرده اند. در میان این گروه، تاکید بر اختلالات حرکتی و ادراکی مبتنی بر مشکلات مغزی است زیرا مشکلات مغزی و دستگاه عصبی مرکزی، علت اصلی و اساسی دشواریهای یادگیری تلقی می شود (کریمی، 1384). با این حال، در زمینه مشکلات ادراک حسی- حرکتی یا لمسی کودک، بعضی از محققان نظیر انگلوود[4] (1998) بر این عقیدهاند که این نوع مشکلات کودک در رابطه با تصور او از بدن و رابطه قسمت های مختلف بدن با یکدیگر، و جهتشناسی و آگاهی کودک از قسمت راست و چپ بدن است (افروز، 1385). با تمام این اوصاف، با توجه به نقش مسائل مختلفی از قبیل ضعف در مهارت های دقت و توجه و نیز نارسایی ادراک حسی- حرکتی در ایجاد و تداوم مشکلات کودکان دچار ناتوانی های یادگیری، بالاخص اختلال در یادگیری ریاضی، این مطالعه با هدف بررسی اثربخشی برنامه تقویت مهارت های دقت و توجه و ارتقاء ادراک حسی- حرکتی در بهبود عملکرد ریاضی انجام شد.
[1] – learning
[2] – learning disabilities
[3] – Seidman
[4] – Englewood
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
« به نام آنكه هر چه هست و نیست همه در گه قدرت اوست »
دلم می خواست دنیا رنگ دیگر بود ، خدا با بنده هایش مهربانتر بود ، وز آن بیچاره مردم یاد می فرمود ، دلم می خواست خدا از بارگاه خویش ، زنجیر گران می آویخت ، تا بیچاره گان خدای را در پای آن دیوار ، به درد خویش آگاه می ساختند ، مگو این آرزو خام است ، مگو روح بشر همواره سرگردان وناكام است اگر این آسمان درهم نمی ریزد ، و گر این كهكشان از هم نمی پاشد ، بیا تا ما :
فلك را سقف بشكافیم و طرحی نو در اندازیم زشادی گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم «باباطاهر »
علاقه وافر به كودكان توجه به دنیای زیبا و شگرف آنان ، اهمیت به خواسته ها و آرزوها و هدف هایشان و همچنین موانع و مشكلاتی كه سد راه این خواسته ها بوده و باعث می گردد برخی از این فرشته های مهربان خشم آلود وعصیانگر و برخی غمناك ، گوشه گیر و در خود فرو رفته باشند ، افزون بر آن ، عدم آگاهی والدین و مربیان درباره علل این تغییرات رفتاری در كودكان و چگونگی مقابله و برخورد با آنان برای بر طرف نمودن و كاهش اینچنین رفتارهایی ، همه و همه ، محقق را بر آن داشت تا به تحقیق د رزمینه « بررسی تأثیر ناكامی در میزان پر خاشگری بین دانش آموزان دختر و پسر ( مقطع ابتدایی ) بپردازد . تا شاید به این طریق بتوان گام كوچكی درجهت شناخت برخی از عوامل بر انگیزنده رفتارهای پرخاشگرانه و ارائه راه حل ها و توصیه هایی د راین رابطه به والدین و مربیان ، بر داشت و راه را برای تحقیقات وسیع تر در آینده هموار نمود ».
مسلم است كه انجام این تحقیقات راهنمایی اندیشمندان و صاحبنظران و محققین گرامی را می طلبد كه با بیان نقطه نظرهای عالمانه خود ، كاستی ها را جبران نموده و معایب را برطرف نمایند . امید است محقق را در پیمودن ره بی انتهای علم راهبر باشید . « انشاءالله»
(ب)طرح مسئله
موضوع این تحقیق :
« بررسی تأثیر ناكامی در میزان پرخاشگری بین دانش آموزان دختر و پسر مقطع ابتدایی شهرستان کرمانشاه »
بنابر این با طرح سؤالات زیر مسئله این تحقیق را مطرح می سازیم :
(پ) هدف تحقیق
هدف این تحقیق دارای دو جنبه بنیادی و كاربردی می باشد ، بنابراین با توجه به این هدف دو جنبه ، اهداف تحقیق مطرح می شود :
1-) جنبه بنیادی : بررسی دیدگاه روانكاری و بخصوص نظریه زیگموند فروید در مورد ناكامی بعنوان عامل برانگیزنده پرخاشگری است .
« ناكام ماندن تلاشهای فرد برای دستیابی به هدف موجب پیدایش سائق پرخاشگری شده و این نیز به نوبه خود رفتاری را برای صدمه زدن به فرد به شی موجد ناكامی بر می انگیزد و بروز پرخاشگری باعث كاهش این سائق شده و در پاسخ به ناكامی پرخاشگری یک پاسخ غالب است .» (هلیگارد ، اتكینسون 1985).
2) جنبه كاربردی : بررسی پرخاشگری دانش آموزان دختر و پسر مقطع ابتدایی و ناكامی بعنوان علتی برای آن كه بدین منظور ، آزمون مصّور ناكامی روزتر وایگ در كودكان مقطع ابتدایی بكار می رود .
ارائه راهبردها وتوصیه هایی به اولیاء دانش آموزان در زمینه برخی از علل رفتارهای پرخاشگرانه دانش آ”موزان و چگونگی مقابله و برخورد با آنها به منظور اصلاح رفتار آنان در جهت تخفیف رفتارهای پرخاشگرانه .
(ت ) فرضیه تحقیق
با توجه به اینكه : ناكامی به عنوان یكی از عوامل بر انگیزنده پرخاشگری ، موجب عكس العملهای پرخاشگرانه متفاوت در بین دختران و پسران دانش آموز مقطع ابتدایی می شود . چند فرضیه به ترتیب زیر مورد بررسی قرار می گیرد :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
یکی از پرارزشترین منابع سازمان، منابع انسانی میباشد. چنانچه به این منبع توجه شود، جنبههای رضایت شغلی افزایش مییابد و در نتیجه بهرهوری در سازمان افزایش مییابد. نیروی انسانی یا به عبارتی افراد، مهمترین جزء اساسی هر سازمانی محسوب میشوند. آنان هنگام پیوستن به سازمان نیازها، انتظارات و توقعات خویش را با خود به سازمان میآورند و انتظار دارند که به نیازها ازجانب سازمان پاسخ داده شود.افراد براساس ارضاء نیازهای خودبرانگیخته میشوند وانگیزش درآنها موجبی افزایش کارایی در سازمان میشود(مایور[1]، 2008).
رضایت شغلی به مفهوم لذت روحی ناشی از ارضاء نیازها، تمایلات و امیدهاست که فرد از کار خود بهدست میآورد. همچنین رضایت شغلی طرز نگرش فرد نسبت به کارش تعریف شده است(رابینز[2]، 2007).
مطالعات مختلف در زمینه رضایت شغلی نشان میدهد که عوامل تأثیرگذار زیادی بر رضایت شغلی وجود دارد که این عوامل در چهار گروه قابل طبقهبندی است که بهترتیب عبارتند از: 1- عوامل سازمانی. 2- عوامل محیطی. 3- ماهیت کار. 4- عوامل فردی.
نظریه های مختلفی نیز در زمینه رضایت شغلی مطرح شده است که هر کدام آن را به نوعی بیان کرده اند.
وقتی از شخصیت حرف زده میشود مقصود در نظر داشتن بسیاری از ویژگیهای فرد است. کلیت یا مجموعهای از صفات مختلف که از ویژگیهای جسمانی سطحی فراتر میرود و تعداد زیادی از ویژگیهای ذهنی، اجتماعی و هیجانی را دربرمیگیرد.
بر اساس یک نوع تقسیمبندی نیز افراد را براساس الگوهای رفتاریشان به دو گروه تقسیم کرده اند افراد دارای تیپ شخصیتی A و B . این الگوهای رفتاری برای اولینبار توسط 2 نفر متخصص قلب به نامهای «ری روزنمن»[3] و «مای فریدمن»[4] در سال 1959 مطرح شد و این متخصصین در جریان طبیعی درمان بیماران قلبی خود متوجه برخی رفتارها و ویژگیهای شخصیتی بیماران شدند و براساس این طبقهبندی، افراد به لحاظ داشتن این ویژگیهای رفتاری خاص در الگوی رفتاری A، رقابتجو، شتابگر، طالب کسب موفقیت، پرکار و بلندپروازند و در مقابل افراد دارای الگوی رفتاری B، آرام و صبور بوده و اهل رقابت نیستند. همچنین آنها حساسیت به گذشت زمان و موفقیت در کارشان نشان نمیدهند(ترجمهی کدیور، جوادی، 1381).
سلامت، کیفیتی از زندگی است که تعریف آن مشکل و اندازهگیری واقعی آن تقریباً غیرممکن است. متخصصان تعاریف متعددی از این مفهوم ارائه دادهاند اما تقریباً همه تعاریف موضوع مشترکی دارند و آن مسئولیت درقبال خود انتخاب سبک زندگی سالم است.
سازمان جهانی بهداشت[5] (1974) سلامت را چنین تعریف میکند: سلامت عبارت است از حالت بهزیستی کامل جسمانی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی.
حال با توجه به اهمیت هریک از سه متغیر بیان شده و ارتباط احتمالی بین آنها ما در این پژوهش قصد داریم رابطه بین این متغیرها را با یکدیگر مورد بررسی قرار می گیرد .
شخصیت به عنوان اساسی ترین موضوع علم روانشناسی است، زیرا محور اساسی بحث در زمینههای یادگیری، انگیزه، تفکر، عواطف و احساسات، هوش و …می باشد. در روانشناسی ، شخصیت به معنی سبک (style) یک فرد است بدون آنکه درباره ی آن کوچکترین
قضاوتی بکنیم.( حمزه گنجی، 1374)
یکی از متداولترین طبقه بندیهایی که روانشناسان برای شخصیت به کار می برند تیپ شخصیتی A وتیپ شخصیتیB می باشد. تیپ شخصیتی B در مقایسه با تیپ شخصیتی A خوددارترند و از بروز احساسات خود بیشتر جلوگیری می کنند. همین طور شواهد نشان می دهد که تیپ شخصیتی B در یادگیری بیشتر تحت تاثیر تنبیه قرار میگیرند در حالی که تیپ شخصیتی A بیشتر از پاداش تاثیر می پذیرند(پروین،1374).
تیپ شخصیتی B در واکنش های زیستی خود نسبت به سروصدا نیز از تیپ شخصیتی A متفاوتند(تیپ شخصیتی B به سروصدا واکنش بیشتر نشان می دهند)وهر کدام، درصورتی که سروصدا به قدر دلخواهشان باشد، بهترین عملکرد را خواهند داشت. افراد دارای تیپ شخصیتیB، به این علت که سریعترو بیش از حد شرطی می شوند، افرادی هستند همرنگ باجماعت و پایبند به قوانین و مقررات درحالی که تیپ شخصیتی A به استقبال خطر می روند و به پیامدهای آن بی اعتنا هستند چنین فردی از نظر اجتماعی آن قدرها شرطی نشده است پایبند مقررات در حد افراد تیپ شخصیتی B نمی باشد(حسینیان و یزدی،1376).
رضایت شغلی یکی از نیازهای اساسی انسانها در محیط کار است، که به مجموعه تمایلات مثبت یا احساسات مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند اطلاق می شود(محقق مطلق،1379). هرسی نیز رضایت شغلی را لذت ناشی از ارضا نیازها، تمایلات و امیدهایی می داند که فرد از کار خود به دست میآورد (هرسی و بلانچارد،1377). این سازه از بسیاری از عوامل تاثیر می پذیرد و در عین حال پیامدها و نتایج متفاوتی برای افراد وبرای سازمان ها به دنبال دارد. به طور کلی عوامل تاثیر گذار بر رضایت شغلی را میتوان به عوامل بیرونی یا موقعیتی و عوامل درونی و نگرشی تقسیم کرد(قراباغی،1382).
گینزبرگ و همکاران(1951) به دو نوع رضایت شغلی اشاره می کنند: 1- رضایت درونی که از دو منبع حاصل می شود: الف: احساس لذتی که انسان صرفا از اشتغال به کار و فعالیت عایدش می شود. ب: لذتی که بر اثر مشاهده پیشرفت و یا انجام برخی از مسئولیت های اجتماعی و به ظهور رساندن توانایی ها و رغبت های فرد دست می دهد. 2- رضایت بیرونی که با شرایط انتقال و محیط کار ارتباط دارد و پیوسته در حال تغییر و تحول است.به نظر دانشمندان،رضایت شغلی از تعامل این دو نوع رضایت به دست میآید (نقل از سروش،1381).
از نظر فلدمن و آرنولد(1986) رضایت شغلی به مجموع تمایلات یا احساسات مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند اطلاق می شود،یعنی هر چه فرد رضایت شغلی بالایی داشته باشد به میزان زیادی شغل خود را دوست داشته و از طریق آن نیازهای خود را ارضا نموده و در نتیجه احساسات مثبتی نسبت به آن خواهد داشت(مصلح،1374).
بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت سلامتی عبارت است از احساس آسایش و آرامش درجسم، روان و محیط و بهداشت روان باعث تأمین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی، پیشگیری ازابتلا به اختلال روانی، درمان مناسب و بازتوانی آن می شود. از سوی دیگر، بین بهداشت و سلامت عمومی فرد و شخصیت او رابطهای بسیار محکم وجود دارد و اگر شخصی از رشد و تکامل طبیعی شخصیت برخوردار نباشد، میتوان گفت از سلامت روانی محروم است .
مطالعه پرداختچی نشان داد دبیران دارای تیپ شخصیتی B در مقایسه با دبیران دارای تیپ شخصیتی A، رضایت شغلی بیشتری دارند(پرداختچی،1374). در پژوهش دیگری که توسط حری(1378) با عنوان بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی مدیران کتابخانه های مرکزی وابسته به دانشگاه های علوم پزشکی با رضایت شغلی آنها انجام یافته است،این نتیجه بدست آمد که بین ویژگی های شخصیتی مدیران کتابخانه ها و میزان رضایت شغلی آنها رابطه معنی داری وجود دارد(به نقل از نریمانی و دیگران،1386).
حال با توجه به اینکه می دانیم هر شخصی دارای یک نوع تیپ شخصیتی است و رضایت شغلی نیز از مسائل قابل توجه در مشاغل مختلف می باشد و از طرفی بررسی های انجام شده نیز حاکی از وجود رابطه بین انواع شخصیت و رضایت شغلی است تحقیقات زیادی نیز به بررسی فرضیه های گوناگون درارتباط با رضایت شغلی و سلامت عمومی پرداخته اند. در پژوهش های حبیب و شیرازی(1382) ،شفیع آبادی و خلج اسدی(1388)، میرزایی وهمكاران(1385)، لی و همکاران (2009) ، یزدی و جعفری(1389)، محمدبیگی وهمکاران(1389)،مشاهده شد رضایت شغلی نسبت معكوسی با نمره پرسشنامه سلامت عمومی دارد ، من به عنوان یکی از کارکنان دادگستری که شاهد نارضایتی همکاران خود هستم این مسئله در ذهنم ایجاد شده که آیا بین تیپ شخصیتی A وB با رضایت شغلی و سلامت عمومی کارکنان این اداره رابطه ای وجود دارد؟ آیا ممکن است عدم رضایت آنها ، نه به علت سختی و حجم بالای کاری است که خودشان بیان می کنند، بلکه به این علت است که نوع تیپ شخصیتی شان با نوع کارشان همخوانی ندارد؟ که در صورت وجود رابطه می توان راهکارهایی پیشنهاد کرد که افراد بر اساس تیپ شخصیتی پستهای خاصی را بر عهده بگیرند و نتیجه آن بهبود رضایت شغلی، سلامت روان و پیامدهای مثبت وابسته به آن باشد.
[1]- Mayor
2-Robbin
[3] – Rey Rosenman
[4] – May Friedman
[5] – The World Healtorganization
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)