وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

پایان نامه ارشد : بررسی‌ رابطه عزت نفس و سلامت روانی با کیفیت زندگی‌ درمبتلایان به بیماریهای پوستی

امروزه‌ بعلت ‌توسعه شهر‌نشینی و ‌صنعتی‌شدن‌ جوامع ‌و ‌تغییرات روز ‌افزون ‌در ‌محیط، افراد‌‌ با ‌چالش‌های ‌عدیده‌ای ‌در ‌زندگی ‌روزمره ‌مواجه‌ شده ‌به‌طوریکه‌ جهت ‌سازگاری ‌با‌ تغییرات‌ و شرایط ‌‌موجود، متحمل ‌استرس و فشار روانی روز افزون می‌گردند.تغییرات و رخدادهای مهم زندگی، مطلوب و یا نامطلوب با آشفتگی و استرس در زندگی افراد همراه می‌باشند. تقریبا همه ما شنیده و یا افرادی را دیده‌ایم‌ که پس از تجربه یک رویداد استرس‌زا بیمار گشته‌اند، برای مثال؛ فردی‌که چند ماه پس از مرگ همسر به ‌سرطان مبتلاء شده و پزشک عوامل استرس‌زا را عاملی دخیل در بروز و شدت بیماری ‌قلمداد می کند.

 

این‌ عقیده ‌که ‌حالتهای ‌روانی ‌می‌توانند بر ‌کنشهای بدن ‌انسان ‌تاثیر‌گذارد حرف ‌تازه‌ای ‌نمی‌باشد. قرنها پیش‌ متفکرانی ‌به ‌تاثیر ‌ذهن ‌بر بدن اشاره ‌نموده‌اند. به‌ عقیده ‌بقراط  اختلالات‌ روان- ‌تنی ‌واکنشهای غیر‌طبیعی‌ بدن ‌به هیجانات ‌فشارآور‌،‌ تصادفات ‌و ‌موقعیت‌ها ‌می‌باشند‌. ‌وی‌ همچنین‌ متوجه شد ‌که‌ تجربه‌‌های ‌شدید هیجانی، ‌بویژه‌ ترس و عصبانیت، ‌موجب ‌آشفتگی‌هایی‌ در واکنشهای بدنی می‌گردد‌‌ (ولمن، 1375).

 

واژه ‌سایکو‌سوماتیک‌ توسط‌ هین‌روث[1]در ‌سال (‌1818) ‌بکار ‌برده ‌شد. واژه‌ای ‌که ‌نه ‌تنها ‌نسبتا ‌دقیق‌ بود‌ بلکه، ‌ارائه ‌آن‌ منجر ‌به ‌درک ‌روشنی از ‌این ‌بیماری‌ شد. ‌بعدها ‌ژاکوبی[2] این ‌واژ‌ه را ‌به ‌سوماتوسایکیک[3] واژه‌ای‌ که ‌به ‌تاثیر ‌متقابل ذهن‌ (روان) و جسم تاکید می‌ورزد، ‌تغییر ‌داد ‌‌(پانکنزی‌[4]، 2005). سازمان سلامت ملی[5] (1992) تاکید می کند فشار روانی، نقش مهمی در بسیاری از  بیماری‌های‌ روانی، خود ایمنی،بیماری‌های قلبی، بیماری‌های دستگاه گوارش، دردهای مزمن و بسیاری از بیماری‌های دیگر دارد (معانی، 1376).

 

هولمز و راهه[6] 43 مورد از رویدادهای مهم زندگی را که منجر به فشار روانی در افراد می‌گردد را تدوین نمودند. بر این اساس چنانچه افراد به میزان بیشتری در معرض عوامل استرس‌زا و تغییرات مهم زندگی قرار گیرند در آینده به  بیماری‌های روان تنی مبتلاء خواهند گشت (سادوک و سادوک، 1388 )

 

علاوه بر فشار روانی، عوامل دیگری همچون تیپهای شخصیتی، تعارضات و توان سازگاری افراد در بروز  بیماری‌های روان تنی دخالت دارند. بعنوان مثال؛ فریدمن و رزنمن[7] تیپهای شخصیتی A را برای توصیف شخصیت افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب بیان نمودند. در خصوص توان سازگاری افراد با فشار روانی و استرس‌های زندگی محققان بر این عقیده می‌باشند؛ چنانچه فرد با استرس‌های کلی خوش بینانه برخورد نماید کمتر در معرض بیماری‌های روان- تنی قرار می‌گیرد (به نقل از همان منبع).

 

وجود شبکه‌های پشتیبانی (خانواده، دوستان) از عواملی می‌باشند که اثر فشار روانی بر سلامت را خنثی می‌سازند.افرادی‌که از موهبت داشتن شبکه‌های پشتیبانی برخوردار می‌باشند همواره دارای سلامت بیشتری خواهند بود. میزان انواع سرطان و  بیماری‌های قلبی ـ عروقی در آنها کمتر دیده می‌شود و اگر هم بیمار گردند سریع تر بهبود می‌یابند (معانی،1376).

 

البی[8]معتقد است کاستن از استرس و افزایش سه عامل مهارت سازگاری، عزت نفس و گروه های حمایت کننده منجر به کاهش شیوع اختلالات روانی می‌گردد (به نقل از شاملو، 1385).

 

بر این اساس، ‌پزشکان ‌همواره‌ شاهد ‌مراجعه ‌بیمارانی می‌با‌شند ‌که ‌علیرغم‌ داشتن شکایات ‌‌جسمانی‌ و ‌همراه ‌بودن علائم ‌و ‌نشانه‌های ‌بیماری ‌هیچ‌ علت‌ مشخصی‌ را‌ در بروز ‌بیماری ‌آنان نمی‌یابند.

 

1-2 بیان مسئله

 

مقوله سلامتی از بدو پیدایش بشر و در قرون و اعصار متمادی مطرح بوده اما متاسفانه عموماً بُعد جسمانی آن در نظر گرفته شده و به بُعد روانی آن کمتر توجه شده است. سلامتی عاملی مهم برای ایفای نقش‌های اجتماعی و موضوع مشترک بسیاری از فرهنگها می‌باشد.حالتی است که نه تنها به شرایط فیزیولوژیک فرد، بلکه به بسیاری از جنبه‌های کارکرد روانی او نیز وابسته است. بر این اساس سازمان جهانی بهداشت[9] (1990) ضمن توجه دادن مسئولین کشورها در تامین سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی بر این نکته تاکید می‌ورزد که هیچکدام از این ابعاد بر دیگری ارجحیت ندارد (نور‌بالا و همکاران ،1380).

 

سلامت صرفاً عدم بیماری نمی‌باشد، شخص ممکن است از نظر آسیب شناسی هیچ‌گونه مشکل عینی نداشته باشد، ولی با وجود این سالم هم نباشد مطمئنا هر گونه انحرافی که در حالت کنشی فرد رخ دهد و خود آنرا غیر طبیعی بداند حاکی از عدم سلامت فرد می‌باشد ( رابین دیماتئو، 1388).

 

سلامتی واژه‌ای است که بیشتر مردم با آنکه مطمئن می‌باشند معنای آنرا می‌دانند لیکن تعریف آنرا دشوار می‌یابند.از این رو تعاریف بسیاری از سلامتی ارائه شده است. مفهوم سلامت روان ابعاد خاصی از انسان همانند، هوش، ذهن، حالت و فکر می‌باشد از سوی دیگر سلامت روان بر سلامت فیزیکی افراد مؤثر می‌باشد. فرهنگ بزرگ روان شناسی لاروس بهداشت روانی را این‌گونه تعریف می کند: استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و مؤثر کار کردن، در موقعیتهای دشوار انعطاف پذیر بودن و برای باز‌یابی تعادل خود توانایی داشتن (به نقل ازگنجی،1380).

 

کپلن[10](1964) بهداشت روانی را در سه سطح مورد بررسی قرار داد که عبارت بودند از؛ پیشگیری اولیه، پیشگیری ثانویه و پیشگیری ثالثه. از نظر وی پیشگیری اولیه به معنای کاهش در مقدار بروز موارد اختلال روانی در یک جامعه، از طریق مقابله با شرایط آسیب زا قبل از وقوع آن، پیشگیری ثانویه عبارت از مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سریع نشانه‌های بیماری با هدف کاستن از شیوع و گسترش آن و پیشگیری ثالثه عبارت از کاستن از گسترش عوارض جانبی بیماری یا اختلال می‌باشد (به نقل ازشاملو، 1385).

 

تعریفی که بیش از همه پذیرفته شده است مربوط به سازمان جهانی بهداشت (1948) می‌باشد. بر اساس این تعریف سلامتی عبارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، و نه تنها بیمار یا معلول نبودن. این تعریف از سلامتی مفهوم بهزیستی [11]را بوجود می‌آورد که خود دارای اجزای عینی و ذهنی می‌باشد. اجزای عینی آن با آنچه بطور معمول بعنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده می‌شود ارتباط دارد و به اجزای ذهنی آن کیفیت زندگی اطلاق می‌گردد (اورلی و همکاران[13]، 1998).

 

در سالهای اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی، بهداشت روانی را در سه بخش تعریف نموده است:

 

نگرشهای مربوط به خود (تسلط بر هیجانهای خود، آگاهی از ضعفهای خود و رضایت از خوشیهای ساده).

 

نگرشهای مربوط به دیگران (علاقه به دوستی‌های طولانی و صمیمی، احساس تعلق به گروه، احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی).

 

نگرشهای مربوط به زندگی (پذیرش مسئولیتها، انگیزه، توسعه امکانات و علائق خود، توانایی اخذ تصمیمهای شخصی و انگیزه خوب کار‌کردن (به نقل از ایروانی و نجات، 1378).

 

مزلو[14] در تعریف بهداشت روانی ، بر رشد افراد در جهت خودشکوفایی تاکید می کند.از نظر وی هر عاملی که این نیرو را به حرکت درآورد، فرد را در جهت بهداشت روانی و خلق نیازهای بالاتر هدایت خواهد کرد.همچنین فردی که تمامی تلاشش به ارضاء نیازهای زیستی محدود گردد، رشد نخواهد یافت و به بهداشت روانی کامل نخواهد رسید (گنجی،1380).

 

مفهوم کیفیت زندگی بعد از جنگ جهانی دوم با پژوهش بر روی بیماران مبتلاء به دیابت و ایدز آغاز گردید (جیواگ‌ نولی و همکاران[15]،2006)‌. در واقع کیفیت زندگی به عنوان قضاوت شناختی آگاهانه راجع به رضایت فرد از زندگی تعریف می گردد، بر همین اساس هنگامی که فرد دچار بیماری مزمن می‌شود علائم فیزیکی، پیش آگهی درمان، رژیم درمانی و موضوعات مربوطه می‌توانند اثرات شدیدی بر درک کلی رضایت از زندگی بگذارند (رجسک و می‌هولکو[16]،2001 ).

 

علیرغم مفاهیم متعدد از کیفیت زندگی، ‌سازمان ‌جهانی‌ بهداشت (1991)‌ تعریف ‌نسبتا ‌جامعی ‌از ‌‌کیفیت ‌زندگی ‌ارائه ‌نموده ‌است. کیفیت زندگی ‌عبارت‌ است، از‌ ادراک‌ افراد ‌از ‌شرایط‌ کنونی ‌خود ‌با ‌توجه ‌به ‌‌فرهنگ ‌و نظام ‌ارزشی‌ ارتباط آنها ‌با‌ اهداف، انتظارات، استانداردها، ‌نگرانی‌ها و تاثیر آنها ‌در سلامت ‌جسمانی، ‌شرایط ‌روانی‌، ‌استقلال روابط ‌اجتماعی ‌‌می‌باشد (هاس[17]،1994).

 

گیل ‌و ‌فن‌اشتاین[18] (1994) ‌بیان‌ نمودند؛ کیفیت ‌زندگی ‌شیوه ‌درک ‌و‌ عکس‌العمل ‌بیمار ‌نسبت ‌به ‌شرایط جسمانی‌ خود و دیگران ‌و همچنین ‌جنبه‌های‌ دیگر زندگی ‌همچون، ‌عقلانی، ‌شغلی، جسمانی،‌ خانوادگی و ‌دوستان را ‌شامل ‌می‌گردد. کینگ[19](1994) معتقد است ابعاد مختلفی بر روی کیفیت زندگی اثر می گذارند و این ابعاد شامل وضعیت اقتصادی- اجتماعی، روحی- روانی و شغلی می‌باشد.

 

ایوانز و کوپ[20](1989) ابعاد کیفیت زندگی را بُعد جسمانی، روانی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، تفریحی و معنوی می‌دانند. آنها بُعد جسمانی را دریافت فرد از توانایی‌هایش در انجام فعالیتها، وظائف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد تعریف نموده و بُعد روانی را جنبه‌های روحی و احساسی سلامت مانند افسردگی، ترس، عصبانیت، خوشحالی و آرامش دانسته‌اند، از نظر آنها بُعد خانوادگی شامل تعاملات خانوادگی، میزان حمایتهای خانوادگی تاثیراتی که شغل بر ایفای نقش اعضاء دارد و نقش افراد خانواده در برداشت کلی از کیفیت زندگی می‌باشد و بُعد تفریحی تنها بر وقت آزاد تکیه نکرده بلکه مشتمل بر کلیه فعالیتهای جسمانی و تجارب اوقات فراغت می‌باشد. بُعد معنوی نیز، بخش قابل توجهی از زندگی بسیاری از انسانها را به خود اختصاص داده که به کمک آن انسانها می‌توانند از عهده مشکلات و شادمانی زندگی بر آیند.

 

گاگنموس، و همکاران[21](1995) در تعریف بُعد اجتماعی ذکر می نمایند که این بعد به توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضاء خانواده، همسایگان، همکاران و سایر گروه‌های اجتماعی وضعیت شغل مربوط می گردد.

 

اسپیلکر و رویسکی[22]‌، 1999؛ جاشکه و همکاران[23] (1989) کیفیت زندگی را به دو دسته؛ کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و کیفیت زندگی فاقد ارتباط با سلامت تقسیم می‌نمایند. ‌حوزه‌های کیفیت زندگی مربوط به سلامت شامل؛ موقعیت‌های عملکردی (توانایی بیمار در انجام کارهای منزل، استفاده از تلفن، و یا پوشیدن لباس) سلامت روانی یا سلامت هیجانی (افسردگی‌، اضطراب‌، عاطفه مثبت و اعتماد به نفس) تعهدات اجتماعی (روابط ‌با‌ سایر افراد، شرکت نمودن ‌در فعالیتها) علائم و نشانه‌ها (درد، خستگی و تنگی نفس) می‌باشد.

 

در خصوص تعریف کیفیت زندگی مربوط به سلامت می‌توان گفت که کیفیت زندگی مربوط به سلامت بستگی به میزان تاثیر پذیری سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی فرد از یک بیماری یا درمان آن دارد (سلا[24]، 1995). کیفیت زندگی مربوط به سلامت نوعی برداشت ذهنی از بیماری یا درمان آن است. به همین دلیل، بیماران با وضعیت سلامت مشابه، به علت تفاوت‌های فردی مربوط به توقعات و راهبردهای مقابله‌ای ممکن است کیفیت زندگی همسان نداشته باشند (تستا و سیمونسون[25]، 1996).

 

تحقیقات نشان می‌دهند،در آنچه که کیفیت زندگی را تشکیل می‌دهد نه تنها تفاوتهای فردی وجود دارد ،بلکه تفاوتهای بین فرهنگی نیز موثرند و این امر موجب می‌گردد که اندازه‌گیری کیفیت زندگی چالش انگیز شود(به ‌نقل از کرتیس، 1388).

 

در دهه‌ های اخیر ارزیابی کیفیت زندگی در  بیماری‌های مختلف بیش ‌از پیش توجه محققان پزشکی را به خود معطوف نموده است (اشمید-ات[26]،2010). در درماتولوژی، کیفیت زندگی جهت اهداف بالینی، تحقیق، سیاسی و مالی، ارزیابی می‌گردد و از آنجا که بیماری‌های

پایان نامه

 پوستی می‌توانند آثار مخربی بر کیفیت زندگی مبتلایان بر جای گذارند ارزیابی آنها اجتناب ناپذیر خواهد بود (درجانی و همکاران، 1387).

 

در ارزیابی‌ کیفیت ‌‌زندگی مبتلایان به بیماری‌های‌ پوستی، سلامت‌ روانی‌ عاملی تعیین‌کننده و بالقوه می‌باشد. (کو[27]، 1995؛ وو، و همکاران،[28] 1988) بر وجود کاهش‌ خود‌باوری، اعتماد ‌به ‌نفس‌،‌ تصویر ‌بدنی ‌منفی ‌و ‌احساس‌خود کم‌ بینی‌ در‌ مبتلایان به ‌بیماری‌های‌ پوستی و تاثیر آن بر کیفیت زندگی تاکید می‌نمایند. (پاپاداپولوس و همکاران[29]، 2000‌؛ سامپوگنا و همکاران[30]، 2004؛ تابوردا و همکاران[31]، 2010)‌‌ بر وجود رابطه ‌بین ‌درماندگی‌های ‌روانی از قبیل خشم‌، اضطراب‌، ‌احساس ‌شرمندگی ‌و‌‌ افسردگی وکاهش کیفیت زندگی در بیماران پوستی‌ اشاره می‌نمایند.

 

فالکس‌ و  وارناک[32]، (2008)؛ پوتوکا، و همکاران[33]، (2009) بر مسائل و واکنش‌های هیجانی ‌در افراد مبتلا به انواع  بیماری‌های پوستی تاکید می ‌نمایند. آنان اظهار می‌نمایند شخص ‌مبتلا‌ به بیماری ‌پوستی،در ‌وهله ‌نخست ‌می‌ بایستی با ‌واکنش‌‌های هیجانی ‌خود ‌و ‌در ‌مرحله ‌بعد، ‌با ‌واکنش‌های ‌اطرافیان ‌در ‌محیط ‌خانواده ‌و ‌محل ‌کار ‌مقابله ‌نماید. زیرا که عوارض ‌جسمانی ‌ناخوشایند ‌مانع از انجام فعالیت‌های روزمره افراد شده و منجر به کاهش کیفیت زندگی آنان می‌گردد.

 

‌‌عزت ‌نفس[34]، عنصر بنیادین ‌ساختار ‌شخصیت‌ می‌باشد، ‌که ‌در ‌‌زندگی‌ روانی ‌انسانها و نگرش ‌آنها ‌‌نسبت‌ به ‌محیط‌ خارجی‌ بسیار ‌مؤثر ‌بوده ‌و‌ اعمال ‌و ‌رفتارهای ‌فرد را ‌در ‌ارتباط ‌با ‌محیط‌ پیرامون ‌خصوصاً‌ در ‌شرایط‌ دشوار کنترل می کند.در پژوهشی که کوپر اسمیت[35] (1967) در زمینه عزت نفس انجام داده آن را یک ارزیابی فردی معرفی نموده که با توجه به خویشتن حفظ می‌گردد، بر این اساس عزت نفس عبارت است از قضاوتی فردی از شایستگی خود.

 

بر اساس نظریه مزلو، عزت نفس یا احترام به خود شامل کسب توفیق و تایید، احساس شایستگی، کفایت و مهارت، یعنی نیاز فرد به ایجاد تصور مثبت در دیگران نسبت به خودش است (کریمی، 1375). مزلو برای تحقق عزت نفس و خود شکوفایی به وجود معیارهای بالینی اشاره می کند؛ ادراک خوب از واقعیت،پیشرفت در قبول خود، دیگران و طبیعت، پیشرفت در داشتن اراده، پیشرفتهای نسبی در مسائل اصلی، آزاد بودن و شوق زندگی داشتن، خود مختاری فزاینده و مقاومت در تشکیل گروه ها، ابتکار داشتن در قضاوت و غنی بودن در انگیزش، فراوانی تجربه‌های بسیار بالا ،همانند سازی خوب با انسانیت، بهبود روابط با دیگران، راحتی در قبول دیگران، رشد خلاقیت و تحرک در نظام ارزشها (گنجی، 1380). (ماکسول و بروس،[36]1992) معتقدند عزت نفس پایین منجر به آسیبهای روانی عدیده‌ای در افراد می‌گردد، آنان نشان دادند که روابط معنا‌داری بین افسردگی و پرخاشگری با عزت نفس پایین وجود دارد .

 

در ‌خصوص ‌رابطه ‌عزت‌ نفس ‌با ‌کیفیت‌ زندگی ‌نیز ‌پژوهشهای ‌فراوانی‌ صورت‌ گرفته ‌است، (پوتوکا و همکاران، 2009؛ کو و لبول[37]، 2001) عزت‌ نفس‌ را عامل‌‌ پیش‌بینی‌کننده ‌‌رضایت‌‌ مندی ‌زندگی ‌و ‌‌‌مؤثر ‌در ‌تعیین ‌و ‌ارزیابی‌کیفیت‌ زندگی ‌می‌دانند و بر وجود رابطه‌ای مثبت بین آنها تاکید می‌نمایند. آنان‌ همچنین‌ عزت نفس را ‌عاملی ‌مؤثر ‌بر سلامت روانی افراد دانسته‌ و بیان نمودند؛ اگر ‌فردی‌ به ‌‌این‌ احساس‌ دست‌ یابد‌ که‌ بعلت ‌بیماری ‌‌از ‌دیگران‌ ضعیف‌تر ‌‌و ‌بی‌ارزش‌تر است، عزت ‌نفس ‌منفی‌ را ‌در ‌درون ‌خود ‌پرورش‌ می‌دهد، منجر ‌به ‌احساس ‌حقارت‌، ‌افزایش‌ اضطراب،‌ ترس‌خشم و افسردگی در افراد می‌گردد.

 

حال که شواهد گویای رابطه مثبت میان عزت نفس و کیفیت زندگی و همچنین سلامت روانی و کیفیت زندگی می‌باشد، پژوهش حاضر به دنبال بررسی این مساله است که سهم هرکدام از متغیرهای عزت نفس و سلامت روانی در پیش‌بینی متغیر کیفیت زندگی در بیماران مبتلاء به  بیماری‌های پوستی چگونه است؟

 

[1] .Heinroth

 

[2] .Jacobi

 

[3] .somatopsychic

 

[4] .Panconesi

 

[5] . national institute of  health

 

[6].Holmz &Rayhe

 

[7] .Fredman &Rosenman

 

[8] .Albee

 

[9] . ‌world‌ health‌ organization

 

[10] .kaplan

 

[11] .well-being

 

[12] .‌Quality ‌of life

 

[13].Orley & et al.

 

[14] .Maslow

 

[15] .Giovagnoli & et al.

 

[16] .Rejeske &Mihalko

 

[17] .Hass

 

[18] .Gill &Feinstein.

 

[19] .King

 

[20] .Evans& Cope

 

[21] .Guggnummass & et al.

 

[22].Spilker & Revicki

 

[23].Jaschke & et al.

 

[24] .Cella

 

[25].Testa&Simonson

 

[26] .Schmid-ott

 

[27] .Koo

 

[28].Wu &et al .

 

[29] . Papadopouloos & et al.

 

[30] . Sampogna & et al.

 

[31] . Taborda & et al.

 

[32] . Folks&Waronock

 

[33] .Potoca & et al.

 

[34] .self-esteem

 

[35] .Copper -Smith

 

[36] .Maxwell &Bruce

 

[37] .Koo & Lebwohl

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

دانلود پایان نامه : بررسی رابطه بین سبک های رهبری مدیران بر رفتار شهروندی سازمانی کارکنان سازمان امور مالیاتی شهرستان خوی

در عصر حاضر تنها به مدد فعالیت اثربخش و کارآی مدیریت است که  مـأموریت و اهداف  سازمانی  تحقق می یابد . امروزه مدیریت باید در همه بخش ها در جستجوی تدابیر و راه حلهایی باشد که تحقق اهداف را به بهترین وجه ممکن سازد .یکی از راهکارهایی که این مهم را عملی می سازد تغییر سبک و نگرش مدیر و شاخص های رفتاری آن است که به کمک آن می توان با بهره جویی از نظرات کارکنان و با اتخاذ یک روش غیر دستوری و انگیزاننده، بازدهی را فزونی بخشید،به رضایت آنان افزود و سازمانی اثربخش و کار آمد به وجود آورد.

 

از آنجایی که مدیر به عنوان نماینده رسمی سازمان برای ایجاد هماهنگی و افزایش بهره وری در رأس سازمان قرار دارد می تواند با اعمال سبکهای رهبری مناسب  باعث بوجود آمدن روحیه و انگیزش قوی در کارکنان شود پس موفقیت سازمانها در تحقق اهداف در گرو چگونگی اعمال مدیریت و سبک های مؤثر رهبری مدیر است و ارائه خدمات اثربخش به جامعه تا حد زیادی به کار گروهی و رفتار کارکنان در سازمان و سبک رهبری مدیران این سازمان ها بستگی دارد.

 

موضوع رهبری مورد توجه بسیاری از پژوهشگران واقع شده است. نتایج این پژوهشها منجر به ارائه و توسعه تئوری های مختلفی در زمینه سبکهای رهبری مدیران شده است. بررسی این تئوریها طیف وسیعی از سبکهای رهبری از سبکهای آمرانه و استبدادی تا سبکهای مشارکتی و تحولگرا را نشان می دهد. از این رو یک مدیر می تواند در موقعیت های گوناگون سبک های متفاوت را برای رهبری کارکنان خود با توجه به فرهنگ حاکم بر سازمان و بلوغ سازمانی کارکنان برگزیند.

 

در حدود   20 سال پیش یعنی در سالهای    1992-1993روانشناسان صنعتی اراده گرایی و مشارکت داوطلبانه را در سازمانها مورد پژوهش و تفحص قرار دادند، و روانشناسان، زمینه را با محیط حیات سازمانی ، رفتار شهروندی سازمانی نامگذاری کردند.این گونه رفتار ها کاملاَ داوطلبانه و فردی هستند و این بدین معنی است که افراد برای اجرای این نوع رفتارها به طور رسمی پاداش دریافت نمی کنند،و نیز به علت عدم اجرای آنها مجازات و تنبیه نمی شوند.در واقع رفتار شهروندی افعال و اقدامات ایثارگرانه و تمایلات به از خود گذشتگی کارکنان را به منظورتأمین آسایش و رفاه دیگران تبیین می کند.بعلاوه محیطهای رقابتی کسب کار امروزی کارکنانی را می طلبد که شهروندان خوبی باشند،به شکلی که کارکنان تمایل به گسترش همیاری وکمک به همکاران،کارفرمایان و ارباب رجوع از  خود بروز دهند.(کیم و اسلات، 1990،1 )

 

پایان نامه حقوق

پایان نامه

 

 

امروزه علاوه بر  عوامل سنتی تولید، زمین و سرمایه ، ایجاد دانش جمعی به عنوان یک منبع کلیدی و یک وظیفه راهبردی برای موفقیت سازمانها تلقی می شود.تولید دانش منبعی است که در ذهن انسان نهفته است و خلق و نشر آن فعالیتی نا محسوس می باشد و با اجبار محقق نمی شود بلکه مستلزم همکاری داوطلبانه افراد و پذیرش مسئولیت های سازمانی ،تعهد و اعتماد متقابل و خرد جمعی افراد سازمانی می باشد و بدون آنها سازمان نمی تواند مدت زمان زیادی بقای مؤثر داشته باشد.

 

در این راستا ،سازمانها به منظور رقابت در صحنه پر چالش جهانی،ارضای نیازها و انتظارات مشتریان و سازگاری با ماهیت در حال تغییر شغل در تلاشند تا کارکنانی را بکار گیرند که فراتر از  وظایف و نقش رسمی و تعریف شده در شرح شغلشان عمل کنند. زیرا اعتقاد بر این است که این رفتارها می توانند عواملی مؤثر بر یادگیری شغلی ، تعهد سازمانی و عزت نفس باشند و مشارکت کارکنان را در برنامه ها تحت تأثیر قرار دهند.

 

1-1)بیان مسأله

 

از آنجایی که نیروی انسانی مهمترین و ارزشمند ترین  عامل بین عوامل و منابع مختلف تولید است بنابر این اهداف و منافع افراد لزوماَبا یکدیگر انطباق نداشته و چگونگی اتخاذ سبک های رهبری از سوی مدیران در برخورد با موقعیت های متفاوت سازمانی به منظور حصول اثربخش یکی از مهمترین مباحث اساسی علوم رفتاری  در حوزه رهبری است . در این راستا کارکنان هر  سازمان مهمترین جزء سازمان محسوب می شوند که بی توجهی به خواست و نظرات آنها غیر قابل اجتناب است. با عامل انسانی باید در نهایت عزت و احترام برخورد کرد زیرا سالها سرمایه گزاف صرف تربیت و پرورش انسانهای متخصص ، فهیم و متعهد شده تا پس از سالها برنامه ریزی به اوج بازدهی برسند. پس یک مدیر باید در موقعیت های گوناگون سبک های متفاوت را برای رهبری کارکنان خود با توجه به فرهنگ حاکم بر سازمان و بلوغ سازمانی کارکنان برگزیند(مصدق راد،1381)

 

همچنین امروزه کارکنان از تحصیلات بالایی برخوردار هستند و کارها بیشتر تخصصی شده است، بنابراین نمی توان مثل گذشته آنها را وادار به انجام کار کرد. در سازمان های امروزی نیاز بیشتری به مشارکت کارکنان در مدیریت سازمان می باشد. در حقیقت تغییر سبك مدیریت از حالت مدیریت استبدادی به سمت مدیریت مشارکتی منجر به موفقیت هر چه بیشتر سازمان می گردد .سبك رهبری كه منجر به مشاركت گروهی كاركنان و تشكیل گروه های كاری گردد، موجب انجام اثربخش، كارآمد، منظم و هماهنگ كارها می گردد. علاوه بر این، بكارگیری سبك رهبری حمایتی و مشاركتی منجر به افزایش لذت انجـام كار در  كـاركنان  می گردد. (سان جان،1998)

 

همواره سبک رهبری به عنوان یکی از عوامل موثر رضایت شغلی ،تعهد سازمانی و افزایش بهره وری سازمان به حساب می آید و در دانش مدیریت ، رهبری سازمانی در کنار برنامه ریزی و سازماندهی و کنترل یکی از وظایف ضروری مدیر تلقی می شود و نقش پراهمیتی درافزایش اثربخشی سازمان دارد بنابراین  سازمان هایی که نیازمند جهش عمده در افزایش کارآمدی می باشند بایستی زمینه را به گونه ای فراهم سازند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر تمامی تجربیات ،تواناییها و ظرفیتهای خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی به کار گیرند. این امر میسر نخواهد شد مگر آنکه اصول و قواعد مربوط به رفتار شهروندی سازمانی شناسایی و بسترهای لازم برای پیاده سازی این گونه رفتار ها فراهم گردد.

 

شهروند خوب سازمانی یک تفكر و ایده است وآن شامل رفتارهای متنوع كاركنان نظیر پذیرش و به عهده گرفتن وظایف و مسئولیت های اضافی،پیروی از مقررات و رویه های سازمانی،حفظ و توسعه نگرش مثبت شكیبایی و تحمل نارضایتی و مشكلات در سرکارمی باشد . بر پایه و اساس تئوریها و نظریه های  سازمانی مسلماَرفتار شهروندی سازمانی به رقابت و عملكرد سازمانها كمك می كند به علاوه رغبت به تمایل به رفتار شهروندی به علت رقابت های روز افزون جهانی اهمیت ویژه ای دارد. (زارعی متین،1388 )

 

رفتار شهروندی سازمانی برای هر سازمانی مطلوب است چرا كه با متغیر های سازمانی مهمی همچون رضایت شغلی،نگهداری سیستم و بهره وری سازمانی ارتباط دارد نتایج مطالعات نشان می دهد كه مدیران می توانند رفتار شهروندی سازمانی را با ایجاد یا بهبود محیط كاری مثبت پرورش دهند به جای آنكه متوسل به زور و اجبار شوند به فرایندهای انتخاب یا استخدام یا جامعه پذیری اتكانمایند تا این رفتارها را ایجاد نمایند.(ماركیسون،1996،46)

 

علیرغم پذیرش در حال رشدی كه مفهوم رفتار شهروندی سازمانی داشته برخی محققان پرسش هایی را در خصوص اینكه چگونه رفتار شهروندی سازمانی باید از نظر تئوریكی تعریف گردیده و مورد انـدازه گیری قرار گیرد مطرح نمودند. موضوع مهمی كه در این بین به اندازه كافی روشن است مرز مفهومی بین رفتار شهروندی سازمانی،رفتار فرا نقشی و رفتار های درون نقشی می باشد كه آنها را از هم متمایز می سازد، اما برخی مطالعات نشان می دهد كه مرز بین این دو مفهوم از دیدگاه كاركنان متفاوت است. (ماریسون،1994،1543)

 

در این پژوهش سعی خواهد شد  با اخذ این پیش فرض که بین سبك رهبری مدیران و رفتار  شهروندی سازمانی کارکنان ارتباط وجود دارد تا نوع این رابطه معلوم گردد.

 

پس مسئله اصلی و بعبارتی پرسش پژوهش این خواهد بود که:

 

“آیا می توان رابطه معنا داری بین تغییر سبك رهبری شخص مدیر و رفتارشهروندی  سازمانی کارکنان یافت؟” و یا در کلامی دیگر،آیا می توان به جهت بهبود رفتارشهروندی سازمانی درکارکنان الگوی خاصی را درمدیریت پیشه کرد و از میان عوامل مربوط به سبك  رفتـاری مدیر،کدام یک تـاثیر بیشتری بر رفتـار  شهروندی  كاركنان سازمان مورد مطالعه خواهدداشت.

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

دانلود پایان نامه ارشد : بررسی رابطه آموزش به شیوه قصه گویی بر میزان هوش کلامی وگنجینه لغات کودکان پیش دبستانی شهرستان سرپل ذهاب

:

در قصه‌گویی با شیوه ‌هایی که از گذشته ‌های دور در بین مردم رایج بوده است اهداف بسیاری نهفته است.    در قصه گویی با شیوه های معمول به رشد و پرورش نیروی تخیل، رشد شناخت، تکامل ذوق هنری، شکوفایی شوق مطالعه و حتی توانایی بهبود سوادآموزی و تحصیل توجه بسیاری می‌شود. قصه‌گویی با شیوه ‌های  قدیمی تر به دلیل ارتباط مستقیم و چهره به چهره‌ی قصه‌گو با مخاطب به کودک این توانایی را می‌دهد تا با میراث‌ های قومی و ملی خویش آشنا شود و هویت خود را شکل دهد. کودکان در قصه‌گویی با شیوه ‌های کهن با شرکت در نشست ‌های قصه‌گویی و گوش دادن به قصه‌ها، تعبیرها، عبارت‌ها، واژه‌ها و اصطلاحات نویی را می‌شنوند و با زبان و ادبیات مردم خود آشنا می‌شوند. در این شیوه‌ی قصه‌گویی کودکان با احساس‌ها، اندیشه‌ها و ارزش ‌های گوناگون روبرو می‌شوند که برای آن ‌ها تازه و سرگرم‌کننده است. قصه‌ها تخیل کودکان را به جولان درمی‌آورند و آن‌ ها را وارد حوزه‌ای از ماجراها می‌کنند که در هیچ حال دیگری فرصت رویایی با آن‌ ها را ندارند(پولادی،1387).

 

یک قصه گو خوب، برکلمه ها تسلط کامل دارد و از ارزش آنها و اینکه چگونه می تواند روی شنونده اثر بگذارد با خبر است. او به ارز ش درست قرارگرفتن صفت ها و قیدها توجه دارد و از نیروی ابهام، به هنگام گزینش کلمه های خود، آگاه است او می داند که به هنگام گفتن داستان می تواند با کلمه ها حس لمس کردن، چشیدن و بوئیدن را منتقل کند. او همچنین می داند که می تواند با کلمه ها رنگ، جنس و حتی دما را چنان توصیف کند که شنوندگانش را به دنیای خیال بکشاند. قصه گو تصویرگری است که به جای رنگ از کلمه ها استفاده می کند و تصویرهای او با به کار گرفتن هنرمندانۀ کلمه ها همان رنگ آمیزی را دارد که همکار نقاش او به وسیلۀ رنگ به وجود می آورد. کار قصه گو تنها آگاه بودن از نیروی کلمه ها و آنچه آن

 

ها در صورت استفادۀ درست و درجای خود نشستن می تواند با خیال انسان انجام دهد نیست. بلکه قصه گو نگران چگونگی رسیدن این کلمه ها به گوش شنونده به وسیلۀ این هنر شفاهی نیز هست(چمبرز،1388  ،ص37). قصه گویی نیز مانند بسیاری از كارهایی كه كودك انجام می‌دهد، مانند بازی و نقاشی و … می‌تواند اثرهای مثبتی در پرورش و آموزش او داشته باشد. از نظر افشاری قصه درهای تازه‌ی بیان و مقصود را بر روی كودكان می‌گشاید و وسایل و ابزار متفاوتی برای بازگو نمودن تجربه‌ها، مشاهده‌ها و احساسات را در اختیارشان می‌گذارد، بیان قصه آموزش غیر مستقیم بچه‌ ها در زمینه‌ی كتاب و كتابخوانی است. قصه‌گویی از راهی غیر مستقیم مزایای رفتار منطبق با اخلاق را به كودكان می‌آموزد. قصه‌گویی باعث تلطیف عواطف و احساسات، سرگرمی، بالا بردن سطح كتاب‌خوانی، گسترش گنجینه‌ی واژگانی، تقویت قدرت بیان و حافظه، پرورش ذوق هنری، برآورده شدن نیازهای روانی شنوندگان و … می شود( حنیف،1383).

 

. قصه کودکان را در کشف جهان پیرامون ، شناخت و آشنایی با نام کنش ها و اشیا ، دست یابی به گفتاری پربار تر و لذت بردن از شگفتیهای زبان یاری می رساند. نخستین تجربه های بسیاری از کودکان از ادبیات با کتابهای تصویری به دست می آید و به آنها کمک می کند تا گنجینه واژگان خود را معنا بخشند خواندن قصه برای كودكان این است كه خواندن آن، نیروی بیان و تكلم كودك را تقویت می كند و گنجینه لغایت

پایان نامه

 و اطلاعات وی غنی تر می شود. از آن سوی، كودك از طریق قصه ای مناسب با مشكلات و مسائل زندگی آشنا می شود و مهارت های اجتماعی بیشتری به دست می آورد. درضمن نباید فراموش كرد كه قصه گویی، فاصله میان قدرت خواندن و قدرت درك كردن را در كودك پر می كند(رحمان دوست،1381).و مسئله ما دراین تحقیق این است یک سوال پیش آمده است که آیا آموزش به شیوه قصه گویی می توان هوش کلامی و گنجینه لغات را افزایش داد یا می تواند نقشی متفاوت ایجاد کند و فرضیاتی درباه قصه گویی و هوش

 

کلامی تدوین شده است. و به پیشینه تحقیقات در خارج از کشور و داخل کشور پرداخته شده است. جامعه آماری ماکه در فصل سه می باشد این پژوهش کودکان پیش دبستانی شهرستان سرپل ذهاب است که 30 کودک را بین آنها به عنوان نمونه در دسترس انتخاب کردیم و به وسیله آزمون کلامی وکسلر کودکان پیش دبستانی با استفاده  از روش شبه آزمایشی گروه کنترل و آزمایش قبل و بعد از گفتن قصه هوش کلامی آنها ارزیابی می شود دادهای به دست آمده مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند.

 

 

 

 

 

1-2- بیان مسأله:

 

قصه و قصه گویی به قدمت تاریخ بشر ریشه دارد به گونه ای که بشر زندگی خود را در چهار چوب قصه ها به تصویر کشیده است و قصه ها نیز زندگی بشر را شکل داده، دگرگون ساخته و متحول نموده اند. قصه ها باز نمایی ما از خودمان و تجربه های مان است. زندگی فرایند پیوسته ای از نظم بخشی و سازماندهی تجربه هاست. هنگامی که شناخت کاملی از جهان وجود ندارد نیاز نسبت دادن معنا به تجارب احساس می شود بدین ترتیب، تجربه ها و رویدادهای عمر طولانی هر یک از افراد به قصه تبدیل می شود. افراد هنگام بیان داستان توالی و رابطه های معنا دار را کشف می کنند و نسبت به وضعیت خود بینش عمیق تری به دست می آورند(دوایودی ،1997).

 

قصه گویی در کشور ما سابقه ای بس دیرینه و قدیمی دارد اما نفوذ وسایل ارتباط جمعی و علاوه بر آن زندگی مدرنیته، موجب شده تا نقش قصه گویی در طول دوران و به ویژه در نظام های آموزشی کمرنگ شود. به قصه گویی هنوز به عنوان یک فن نگاه نمی شود و در نظام آموزش و پرورش جایگاه شایسته ای برای قصه گویی به چشم نمی خورد. قصه‌گویی نوعی ادبیات شفاهی است. آشنایی با نوع شفاهی ادبیات درک تازه‌ای از زبان را به کودک می‌بخشد. افسانه‌ها، متل‌ها و حکایات که در قالب قصه برای کودکان بیان می‌شود دانش زبانی آنها را غنی می‌سازد. منظور از هوش کلامی، قدرت استفاده از زبان و درک کلام است بدون آنکه شخص، اعمالی را انجام دهد. مثل حافظه، استدلال کلامی و تجسم فضایی(ناظمی،1385،ص 64). قصه در قالب کلام جان می‌گیرد و اولین برخورد کودک با قصه با شنیدن واژه‌ها، جملات کوتاه و مرکب، لحن کلام است. حتی اگر آن زبان را به‌کار نگیرند و از واژگان آن استفاده نکنند زبان قصه را تجربه کرده و با دنیای زبانی تازه‌ای مواجه می‌شوند به این طریق کودک زبان را به‌طور غیرمستقیم آموزش می‌بیند

 

و فراگیران رایاری می دهند بسیاری از کلمات، واژه‌ها و مفاهیم ادبی را از طریق احساس خود درک کرده و

 

 

 

کاربرد صحیح آن را می‌آموزند. از دید برخی از روانشناسان، زبان کمک بسیار بزرگی به رشد ذهنی کودکان می کند و با توجه به این مطالب در می یابیم که قصه گویی چه نقش مهمی در درک و فهم کودکان دارد و همچنین کودکان می توانند با بهره گرفتن ازقصه گویی گنجینه لغات بیشتری در محاورات روزمره کسب کنند و معنی بسیاری از لغات را درک کنند. مسئله ای که دراین تحقیق پیش آمده است یک سوال علمی است که آیا آموزش به شیوه قصه گویی می تواند بر میزان هوش کلامی و گنجینه لغات تاثیری مثبتی بر جا گذارد و یا برعکس آموزش به شیوه قصه گویی می تواند بر میزان هوش کلامی و گنجینه لغات تاثیر متفاوتی بر جا گذارد.

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

دانلود پایان نامه ارشد:مواد پیشرفته ترموالکتریکی و تولید انرژی

:
افزایش راندمان مولد های ترمو الکتریکی TEG همواره به عنوان یکی از اهداف مهندسی مطرح بوده است و استفاده از اصل سیبک،اصل پیلیته واصل تامسون وMEMS ترموشیمی ونانو سیم های سیلیکونی و همچنین ساخت قطعات و وسایل الکتریکی که با ولتاژ کمتر از 200Mv کار کنند به عنوان چند راه برای برای رسیدن به این اهداف مطرح شوده است. از اهداف اصلی این پژوهش تولید مواد ترموالکتریکی پیشرفته و نیز بالا بردن راندمان و توسعه آن در کشور میباشد،همچنین اندازه گدری و نوصیف خواص اخنتصاصی موادTE ،نحوه اتصال ،قدرت خروجی و بررسی مواد ln4se3،in4Te3،مس-Se-Ge،skutterudites(شکل 1) وهزینه ها و اقتصادی بودن طرح است.
شکل 1

 

حداقل دو سوم انرژی تولید شده حاصل از احتراق سوخت های فسیلی مانند بنزین و گازوییل در خودرو ها و کامیون ها به هدر رفته و به عنوان ضایعات حرارتی از اگزوز خودرو خارج می شود. ترموالکتریک ها مواد نیمه هادی و نیمه رسانایی هستند که حرارت و گرما را به انرژی الکتریکی تبدیل می کنند، می توانند حرارت و گرمای هدر رفته را دریافت  و از آن مجددأ استفاده کرده و نیاز به سوخت در خودروها را تا حدودی کاهش دهند و به میزان 5 درصد باعث صرفه جویی در هزینه های سوخت خودرو می شوند. اما راندمان پایین در ازای هزینه های بالا و گران قیمت بودن، مواد ترموالکتریک موجود و متداول را از ورود عملی و کاربردی به دستگاه ها و وسایل دور نگه

پایان نامه

 داشته است.

 


اما حالا محققان در حال مونتاژ اولین نمونه اولیه از ژنراتورهای ترموالکتریک هستند که آن را در خودروهای تجاری و خودروهای شاسی بلند SUV بتوانند مورد آزمایش قرار دهند.این دستگاه ها اوج پیشرفت هایی هستند که مرکز ساخت تجهیزات ترموالکتریک شرکت BSST در آیرویندل کالیفرنیا و مرکز A&D کمپانی جنرال موتورز واقع در وارن میشیگان ساخته می شوند. هر دو شرکت قصد دارند نمونه های اولیه ساخته شده خود را در اواخر تابستان امسال برای آزمایش بر روی خودروها نصب و راه اندازی کنند. شرکت BSST این کار را بر روی خودروهای فورد و بی.ام.و و شرکت جنرال موتوز این سیستم را بر روی خودروهای SUV شورلت آزمایش می کنند.
1-1 تاریخچه:
 

 

  • کشف اساس اولیه فناوری ترموالکتریک را می توان به یک فیزیکدان آلمانی به نام توماس ج.سی بک نسبت داد. سی بک کشف کرد که اگر با اتصال دوفلز مختلف یک مدار الکتریکی ایجاد شود و یکی از اتصالات حرارت داده شود درمدار حاصله جریان الکتریکی تولید می شود(شکل 2). سی بک از این آزمایش خود به این نتیجه میرسید که با این کار جریان در مدار القا میشود ولی چون موضوع به این صورت مورد نظر وی قرار نگرفته بود . این کشف سال ها راکد ماند (1) Thomas j. seebeck

 
درسال 1834 ژان پلتیه (1) دریافت که اگرجریانی از محل اتصال دو فلز مخطلف عبور نماید محل اتصال گرم یا سرد می شود. شکل (3)پیلیته هم مانند سی بک از درک اهمیت این مطلب در مورد فناوری ترمو الکتریک عاجز ماند
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

پایان نامه ارشد:بررسی اثربخشی آموزش مهارت‌های زندگی بر سلامت روان دانشجویان دختر شهرستان نجف‌آباد

پیشرفت‌های علمی و تكنولوژی در سال‌های اخیر، انسان‌ها را با انبوهی فزاینده از مسائل گوناگون مواجه ساخته است. كار، تحصیل و فشارهای روانی- اجتماعی از جمله مسائلی هستند كه اغلب نوجوانان و جوانان با آن‌ ها روبرو هستند. توانایی حل مؤثر مسائل مذكور و مشكلات مشابه از جمله مهارت‌های مهم و مفیدی هستند كه نقش تعیین‌كننده‌ای در تأمین سلامت روانی و موفقیت فرد و در نتیجه زندگی سالم و اثربخش دارند و همه انسان‌ها به‌طور فطری توانایی حل مشكلات زندگی را دارند، ولیكن این توانایی باید مطابق با شرایط و موقعیت فرد پرورش یابد به‌طوری كه به عنوان مهارت‌های كارآمد در آنان درونی شود. متأسفانه طبق بررسی‌های انجام شده توانایی‌ها و مهارت‌های علمی و سازشی بسیاری از نوجوانان و جوانان كشور ما برای حل مؤثر مسائل زندگی فردی و اجتماعی آنان كفایت نمی‌كند. بنابراین آموزش مهارت‌های زندگی با تأكید بر مهمترین مسائل فردی و اجتماعی نوجوانان به عنوان اصل مهم و انكارناپذیر است كه تاكنون علیرغم توجه خاص بسیاری از كشورهای جهان و تأكید خاص«سازمان بهداشت جهانی» جای آن در برنامه‌های تحصیلی مدارس كشورمان خالی مانده است. البته اخیراً گام‌های برداشته شده است كه نیازمند توجه علمی و تخصصی بیشتر می‌باشد.(سازمان بهداشت جهانی،1997)

 

روانشناسان در دهه‌ های اخیر در بررسی اختلالات رفتاری و انحرافات به این نتیجه رسیده‌اند كه بسیاری از اختلالات و آسیب‌ها در ناتوانی افراد در تحصیل صحیح و مناسب از خود و موقعیت خویش، عدم احساس كنترل و كفایت شخصی جهت رویارویی با موقعیت‌های دشوار و عدم آمادگی برای حل مشكلات و مسائل زندگی به شیوه مناسب، ریشه دارد. بنابراین با توجه به تغییرات و پیچیدگی‌های روزافزون جامعه و گسترش روابط اجتماعی،آماده‌سازی افراد به خصوص نسل جوان جهت رویارویی با موقعیت‌های دشوار امری ضروری به نظر می‌رسد. در همین راستا روان‌شناسان با حمایت سازمان‌های ملی و بین‌المللی، جهت پیشگیری از بیماری‌های روانی و ناهنجاری‌های اجتماعی آموزش مهارت‌های زندگی را در سراسر جهان و در سطح مدارس آغاز نموده‌اند.(طارمیان و همكاران، 1378)

 

آنچه امروزه تحت عنوان مهارت‌های زندگی مشهود است تنها حاصل كار پژوهشگران عصر حاضر نیست بلكه از این مهارت‌ها در لابلای تعالیم الهی بخصوص در قرآن و احادیث معصومین بیان شده است. به‌طوری كه تلاش برای برقراری ارتباط مفید و مؤثر با دیگران، خودشناسی و توجه به ارزش‌ها كه از فصول اساسی درس مهارت‌های زندگی است به كرات در قرآن، نهج‌البلاغه، و صحیفه سجادیه و احادیث منقول از سایر معصومین مورد تأكید قرار گرفته است.(طارمیان و همكاران،1378)

 

هدف اصلی سازمان بهداشت جهانی از ایجاد طرح مهارت‌های زندگی در زمینه بهداشت روانی این است كه جوامع مختلف در سطوح جهان نسبت به گسترش، به كارگیری و ارزیابی برنامه آموزش مهارت‌های زندگی را متمركز بر رشد تونائی‌های روانی مانند حل مسئله، مقابله با هیجانات، خودآگاهی، سازگاری اجنماعی و كنترل استرس بین كودكان و نوجوانان اقدام نمایند.(ناستاسیا،1998)

 

با توجه به نقش مهم مدارس در تأمین بهداشت روانی دانش‌آموزان،برنامه آموزش مهارت‌های زندگی روش مؤثری در جهت رشد شخصیت سالم دانش‌آموزان و تأمین و حفظ بهداشت روانی دانش‌آموزان تلقی می‌شود. به این ترتیب مدارس به جای این كه تنها بر افزایش عملكرد تحصیلی دانش‌آموزان تمركز نمایند باید بر تأمین و حفظ روان آنان نیز تأكید نمایند و اقدامات لازم را به‌منظور تحقیق هدف مذكور انجام دهند چرا كه اگر هدف فوق تحقق یابد بسیاری از مشكلات تحصیلی و آموزشگاهی نیز خود به خود كاهش می‌یابد.(ناستاسیا،1998)

 

1-2 بیان مسئله

 

رشد انسان در زمینه‌های روانی، اجتماعی، جسمانی، جنسی، شغلی، شناختی، الگو«خود» اخلاقی و عاطفی صورت می‌گیرد هریک از زمینه‌ها نیازمند مهارت و توانایی می‌باشد. در واقع می‌توان گفت كه تكامل مراحل رشدی وابسته به مهارت‌های زندگی است. زمانی كه افراد مهارت‌های زندگی اساسی را كسب نمایند در عملكرد بهینه خود پیشرفت می‌كنند. آموزش مهارت‌های زندگی نقش اساسی را در بهداشت روانی ایفا می‌كند و البته زمانی كه در یک مقطع رشدی مناسب ارائه شود نقش برجسته‌تری خواهد داشت. به‌طور تعیین می‌توان گفت كه بسیاری از نوروزها و سایكوزها ناشی از نقص در رشد مهارت‌های زندگی اساسی است. درواقع آموزش مهارت‌های زندگی نقش درمانی دارد.(گینتر، گازداوداران،1996)

 

همان‌گونه كه بروكز اشاره كرده است رویكرد مهارت‌های زندگی یک چارچوب سازمان‌یافته‌ای را برای مراكز مشاوره و بهداشت روانی فراهم می‌كند و یک عنصر آموزشی و یكسوی و مهم برای مدارس ابتدایی و دبیرستان می‌باشد.(بروكز،1984)

 

سازمان بهداشت جهانی«WHO» به‌منظور افزایش سطح بهداشت روانی و پیشگیری از آسیب‌های روانی- اجتماعی، برنامه‌ای تحت‌عنوان

پایان نامه

 آموزش مهارت‌های زندگی تدارك دیده و در سال 1993 در«یونیسف» (صندوق كودكان سازمان ملل متحد)مطرح نمود.(سازمان بهداشت جهانی،1377)

 

براساس پژوهش‌های انجام شده، عواملی نظیر عزت‌نفس، مهارت‌های بین فردی برقراری ارتباط مطلوب، تعیین هدف، تصمیم‌گیری، حل مسأله، تعیین و شناسایی ارزش‌های فردی در پیشگیری و یا كاهش ابتلاء نوجوانان به انواع ناهنجاری‌های رفتاری و اختلالات روانی و افزایش سطح سلامت روان آنان نقش مؤثری دارند. بنابراین با توجه به اهمیت و ارزش آموزش مهارت‌های زندگی با اهداف گوناگون پیشگیرانه و ارتقاء سطح سلامت روان، فقدان این مهارت‌ها موجب می‌شود كه فرد در برابر فشارها و استرس‌ها به رفتاری غیرمؤثر و ناسازگارانه روی آورد. آموزش چنین مهارت‌هایی در كودكان و نوجوانان، احساس كفایت، توانایی مؤثر بودن، غلبه كردن بر مشكل را به وجود می‌آورد.(طارمیان،1378)

 

1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش

 

امروزه در سراسر جهان بر اهمیت بهداشت روانی تأكید و روز به روز با انجام تحقیقات وسیع و گوناگون اهمیت و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی آشكارتر می‌گردد. به‌طوری كه سال 2001 میلادی از طرف سازمان بهداشت جهانی، تحت عنوان سال جهانی«بهداشت روانی» اعلام گردید. سازمان مذكور در این سال شعار«غفلت بس است، مراقبت كنیم» را جهت آشكارتر ساختن موضوع مطرح نمود.(سازمان بهداشت جهانی،2001)

 

این امر نشان‌دهنده آن است كه بهداشت روانی موضوعی است كه باید در سطح جهان موردتوجه قرار گیرد. یكی از دلایلی كه در اهمیت این موضوع مطرح است، شیوع روزافزون ابتلاء به انواع اختلالات روانی است. درواقع می‌توان گفت، عمده‌ترین هدف بهداشت روانی پیشگیری است و از سه نوع پیشگیری كه در بهداشت روانی مطرح می‌شود پیشگیری اولیه مورد توجه قرار می‌گیرد. در پیشگیری اولیه جمعیت سالم در جامعه موردنظر هستند و تمام اقداماتی كه در این حیطه صورت می‌گیرد، در جهت آماده‌سازی افراد و فراهم نمودن شرایط مناسب برای زندگی سالم از تمامی جنبه‌های جسمانی، روانی و اجتماعی می‌باشد بنابراین هدف، افزایش آگاهی و توانایی افراد در برخورد صحیح و مناسب با رویدادهای زندگی می‌باشد. آموزش، اساسی‌ترین روش پیشگیری اولیه است. از طرفی دیگر مهم‌ترین و مؤثرترین دوره سنی جهت آموزش پیشگیرانه، دوره نوجوانی است.

 

به همین دلیل متخصصین روانی، آموزش پیشگیرانه در دوره نوجوانی را مورد توجه بسیار قرار می‌دهند و همچنین پژوهش‌ها نشان می‌دهند که آموزش مهارت‌های زندگی به ارتقاء بهداشت روانی کودکان و نوجوانان در ابعاد مختلف زندگی کمک می‌کند و اساسی‌ترین برنامه پیشگیرانه در سطح اولیه به شمار می‌رود. سلامتی بخش اصلی یک برنامه زندگی شاد است.

 

و مدارس نقش مهمی در آگاه ساختن نوجوانان پیرامون مسائل بهداشتی و سلامتی و آموزش علوم زندگی به آنان دارند.(حسینی،1378)

 

آموزش مهارت‌های زندگی فرد را قادر می‌‌سازد تا دانش، ارزش‌ها و نگرش‌های خود را با توانایی‌های بالفعال تبدیل کند. بدین معنا که فرد بداند چه کاری باید انجام دهد و چگونه آن را انجام دهد.

 

مهارت‌های زندگی منجر به انگیزه در رفتار سالم می‌شود. همچنین بر احساس فرد از خود و دیگران و همچنین ادراک از وی مؤثر است. در ضمن منجر به افزایش اعتماد به نفس می‌شود.

 

بنابراین به‌طور کلی می‌توان گفت منجر به«سلامت روان» افراد می‌شود و در پیشگیری از بیماری‌های روانی و مشکلات رفتاری نقش مؤثری دارد.(نوری و خانی، 1377)

 

با توجه به مطالب فوق و اهمیت و نقش ارزنده آموزش مهارت‌های زندگی بر سلامت روان افراد به خصوص نوجوانان، پژوهش حاضر به بررسی تأثیر آموزش مهارت‌های زندگی بر سلامت روان می‌پردازد.

 

1-3-1 اهداف آموزش مهارت‌های زندگی

 

مجموعه مهارت‌های زندگی  یک رویکرد متمرکز بر فرد است که هدفش کمک به افراد جهت رشد مهارت‌های خود کمک‌دهی می‌باشد. مجموعه مهارت‌های زندگی فرض می‌کند که همه افراد توانایی‌ها و ضعف‌هایی در مهارت‌های زندگی دارند. احساسات، تفکر و اعمال نامؤثر به ناتوانی و ضعف در مهارت‌های زندگی مربوط است. اهداف مجموعه مهارت‌های زندگی، کمک به افراد، جهت کمک به خودشان است. بدین معنا که افراد، برخی مهارت‌های جدید را برای زندگی به دست آورند، نسبت به زندگی‌شان احساس تعهد و مسئولیت‌پذیری داشته باشند. مجموعه مهارت‌های زندگی نه تنها به توانمند ساختن افراد در زندگی  حال می‌اندیشد بلکه به توانمندی آنان جهت زندگی آینده نیز تأکید می‌ورزد. در ضمن متمرکز بر شکوفایی توانایی‌های بالقوه‌ افراد است. به‌طور کلی هدف از مجموعه مهارت‌های زندگی، کمک به فرد جهت حرکت از ناتواناییها و ضعف‌های مهارتی به سوی مهارت‌های توانمند و قوی و سازنده می‌باشد.

 

چنین مهارت‌های زندگی تصمیمات متعهدانه فردی را در برمی‌گیرد. مسئولیت‌پذیری یا تعهد فردی یک مفهوم مثبتی است که طبق آن افراد نسبت به سلامتی‌شان و اتخاذ تصمیماتشان در مسائل زندگی خویش متعهد هستند. درواقع هدف نهایی مهارت‌های زندگی این است که افراد مسئولیت برتری شایستگی فردی خویش را بپذیرند. این شایستگی فردی شامل احساس کفایت و شایستگی سطح بالا، سلامت روانی،خود شکوفایی و پذیرش مسئولیت فردی می‌باشد. در نتیجه می‌توان گفت مجموعه مهارت‌های زندگی هم اهداف پیشگیرانه دارد و هم کنترل و مدیریت مشکلات و همانند یک رویکرد آموزشی، هم برای مداخلات گروهی و هم فردی مناسب است.(نلسون،جونز،1992)

 

برنامه مهارت‌های زندگی بر این اصل استوار است که کودکان و نوجوانان حق دارند توانمند شوند و نیاز دارند که بتوانند از خودشان و علایقشان در برابر موقعیت‌های سخت زندگی دفاع کنند. مهارت‌های زندگی، مهارت‌هایی هستند که برای افزایش توانایی‌های روانی- اجتماعی افراد آموزش داده می‌شوند و افراد را قادر می‌سازند که به‌طور مؤثر با مقتضیات و کشمکشهای زندگی روبه‌رو شود. هدف از آموزش مهارت‌های زندگی، افزایش توانایی‌های روانی- اجتماعی و در نهایت پیشگیری از ایجاد رفتارهای آسیب‌زننده به بهداشت و سلامت و ارتقای سطح سلامت روان افراد است.(سازمان بهداشت جهانی،1377)

 

برنامه آموزش مهارت‌های زندگی از رویکردهای پیشگیرانه نشأت می‌گیرد و این رویکردها پیشگیرانه مبتنی بر روانشناسی پیشگیری اجتماعی می‌باشد که هدف آن آموزش و ترویج شایستگی‌هاست.(کلینگمن،1998)‌

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

 
مداحی های محرم