مطالعه علمی رضایت زناشویی، از دهه 1990 تا کنون به شدت مورد توجه قرار گرفته است. رضایت زناشویی یکی از گسترده ترین مفاهیم برای تبیین و نشان دادن میزان شادی و پایداری روابط می باشد. رضایت زناشویی فرایندی است که در طول زندگی زوجین به وجود می آید. زیرا لازمه آن انطباق سلیقه ها، شناخت ویژگی ها ی شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل گیری الگوهای مراوده ای است. زوجینی که از نوع و سطح رابطه شان راضی اند، توافق زیادی با یکدیگر دارند و زمان و مسائل مالی خودشان را به خوبی برنامه ریزی می کنند(گریف[1]، 2000، به نقل از آسفیچی و همکاران،1391). یکی از عوامل مهم که در سال های اخیر به آن توجه شده است و بر روی رضایت زناشویی تاثیر دارد تجارب اولیه فرد با والدین و یا نوع رابطه عاطفی فرد با والدین خود در دوران کودکی است. برخی از مطالعات تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند که چگونه تجارب اولیه فرد با والدین خود در دوران کودکی می تواند وی را در بزرگسالی تحت تاثیر قرار دهد(سیمپسون و رولز[2] 1998). همچنین یکی دیگر از مهمترین عوامل خوشبختی در زندگی زناشویی، روابط لذت بخش جنسی است و رضایت بخش نبودن آن منجر به احساس محرومیت، ناکامی و عدم ایمنی در همسران می شود. این محرومیت جنسی در بسیاری از مواقع در نهایت منجر به طلاق و از هم گسستگی زندگی زناشویی می گردد. نارضایتمندی جنسی یکی از عوامل موثر در بسیاری از طلاق ها به شمار می آید(مک کارتی، 2002). از آنجا که نظریه دلبستگی رضایت و صمیمیت جنسی زوجین را افزایش می دهد وبا توجه به اینکه سبک های دلبستگی ناایمن می توانند بر رابطه زوجین و همچنین رابطه جنسی آنها تأثیر منفی بگذارند و با از هم پاشیدن روابط عاشقانه وازدواج رابطه دارد،این پژوهش بر آن است تا رابطه بین سبک های دلبستگی و صمیمیت جنسی را با رضایت زناشویی بررسی نماید.
بیان مسئله
در سال های اخیر كمك به زوج ها برای بهبود روابط زناشویی خود با بهره گرفتن از روش های مختلف درمان مورد توجه قرار گرفته است سوال اصلی این تحقیق این است كه آیا سبك های دلبستگی و صمیمیت جنسی با رضایت زناشویی رابطه معناداری دارد؟ برای پاسخ به این سوال ابتدا به تشریح هر یک از مفاهیم سبك های دلبستگی ، صمیمیت جنسی و رضایت زناشویی می پردازیم:
داشتن رابطهی صمیمانه و دلبستگی عاطفی با افراد نزدیک زندگی چون والدین، همسر و فرزندان یكی از مهمترین نیازهای بشری است. تلاش در جهت جستجو و حفظ رابطه با افراد مهم زندگی یک اصل انگیزشی بوده و در تمام طول زندگی با فرد همراه است. دلبستگی و داشتن رابطه برای رشد روانی، تكوین شخصیت و سلامت هیجانی ضروری است و بر سلامت هیجانی، احساس امنیت و بهداشت روان انسان ها تاثیر می گذارد. بررسی های قبلی رضایتمندی زناشویی به طور کل نشان مید هند که وضعیت جنس افراد، پیش بینی کننده رضایتمندی نمی باشد ( اسمیت[3] ، 1985؛ به نقل از تابع بردبار، 1383). در پژوهش دیگری با عنوان رابطه بین دلبتسگی و روش های حل تعارض و رضایت زناشویی (فینی[4]، 1999) ایمنی دلبستگی با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت داشت.
نظریه ی دلبستگی، انسان را به عنوان موجودی اجتماعی می نگرد كه ظرفیت برقراری ارتباط با سایر انسا ن ها را دارد. یک رابطه ی امن با فردی صورت می پذیرد كه نسبت به او احساس دلبستگی بشود. این ارتباط امن بیشتر با همسر شكل می گیرد و همسر شكل اولیهی دلبستگی و منبع عمدهی امنیت و احساس آرامش است. افرادی كه احساس ایمنی میكنند به همسر خود دلبستگی روشن تر، منسجم تر و پیوسته تری داشته و احساس مثبتی نسبت به خود دارند. زوجینی كه دلبستگی ایمن دارند نسبت به یكدیگر متعهدتر هستند. آن ها از رابطه ی بین فردی خود بیشتر احساس رضایت می كنند و این امر سبب تداوم رابطه بین آنها می گردد (بالبی[5] ، 1982).
دلبستگی فهم ما را وقایع ارتباطی روانه مثل رابطه ی جنسی، دلبستگی بین زوجین را نسبت به هم زیاد می کند.برای بسیاری از زوج ها ارتباط جنسی زمانی اتفاق می افتد که قادر باشند ارتباط لطیف تری را با یکدیگر برقرار کنند و نیازهای ذلبستگیشان را پاسخ گویند. روابط جنسی جزیی از ارتباطهای عاشقانه ی زوجین است و پیوندهای عاشقانه و صمیمیت و رضایت از رابطه ی جنسی عوامل کلیدی در دلبستگی زوجین هستند(هازان و همکاران، 1982).
در این میان صمیمیت جنسی موضوعی پیچیده است كه نیاز به توجه ویژه ای دارد؛ زیرا رضایتمندی در این زمینه بر جنبههای دیگر روابط زوجین اثر میگذارد. صمیمیت جنسی شامل در میان گذاشتن تجارب عاشقانه با یكدیگر، نیاز به تماس بدنی، آمیزش جنسی و روابطی میشود كه برای برانگیختن، تحریک و رضایت جنسی طرح ریزی می شود. مشاوران در طول سالها كار با مراجعان متوجه گردیده اند كه صمیمیت جنسی بیشترین حساسیت و در عین حال بیشترین مشكلات را برای زو ج ها به ارمغان می آورد. اگر زوجین نسبت به تفاوت های خود در تقاضاهای جنسی و تمایلات مختلفشان در آمیزش جنسی آگاهی داشته باشند می توانند قبل از آن كه ارتباطشان دچار مشكل گردد آن را مورد درمان قرار دهند. برعكس اگر زوجین به صمیمیت جنسی خود آگاه نباشند باید شاهد برون ریزی مشكلات باشند(باگارزی[6]، 2001) و این مسئله در واقع می تواند رضایت زناشویی را بالا برد. این تحقیق با هدف بررسی رابطه بین سبك های دلبستگی و صمیمیت جنسی با رضایت زناشویی صورت خواهد گرفت.
اهمیت و ضرورت پژوهش
روابط جنسی بخشی ضروری از بیشتر روابط صمیمی زن و مرد است تا جایی که در غالب جوامع ، ازدواج با روابط جنسی آغاز می شود.(اسپریچر[7] و همکاران، 2006؛ اپت[8] و همکاران، 1994، به نقل از عارفی و همکاران،1391)اشاره می کنند که رابطه ی جنسی موضوعی است که در ادبیات پژوهشی مورد غفلت واقع شده است. در ایران مولفه های دیگر زناشویی به وفور مورد بررسی قرار گرفته اند، اما روابط جنسی به ندرت مورد توجه پژوهشگران بوده است.
با توجه به اهمیت کارکرد متعادل خانواده و جلوگیری از متلاشی شدن آن، شناخت عوامل مرتبط با رضایت زناشویی که پایه ی استحکام بخش زندگی خانوادگی است، ضروری به نظر می رسد. بنابر این در صورت توجه به عوامل موثر بر رضایت زناشویی می توان انتظار داشت که با افزایش سطح رضایتمندی زناشویی بسیاری از مشکلات روانی، عاطفی و اجتماعی خانواده ها و در کل جامعه کاهش یابد. همچنین با ارتقاء سطح رضایتمندی زناشویی و رضایت از زندگی، افراد جامعه با آرامش خاطر بیشتر به رشد و تعالی و خدمات اجتماعی فرهنگی و اقتصادی خواهند پرداخت و خانواده ها نیز از این پیشرفت سود خواهند برد (ثنایی ، علاقبند و هومن، 1379). بنابراین برای افزایش رضایتمندی زناشویی باید عوامل مرتبط با آن شناسایی گردد همچنین به نظر می رسد نظریه ی دلبستگی بر اهمیت صمیمیت تاكید می كند و بر این باور است كه صمیمی شدن با افراد خاص یكی از نیازهای انسان است. میل به صمیمیت ریشه های زیست شناختی دارد و در اكثر افراد از تولد تا مرگ ادامه می یابد. میل به صمیمیت برای دلبستگی مهم است و روابطی كه میل رسیدن به صمیمیت را ارضا می كنند منجر به دلبستگی های ایمن تر بین زوجین می گردند. مطالعات نشان داده اند كه دلبستگی با رضایت زناشویی(رحیمیان و همکاران،2007) و نیز مسایل مختلف جنسی در ارتباط است (دمپستر[9] و همکاران،2007؛ استیون وهمکاران، 2002؛ کوپر وهمکاران ، 2006؛ براسرد و همکاران، 2007) و این یافته ها باعث شده است كه توجه پژوهشگران به نقش دلبستگی در مسایل جنسی افزایش یابد. بنابراین با توجه به مطالبی كه گفته شد لزوم پرداختن به موضوع رابطه سبك دلبستگی و صمیمیت جنسی با رضایت زناشویی محرز می گردد.
خشم و پرخاشگری هیجانهای جهانشمولی هستند که در همه فرهنگ ها دیده می شوند و یکی از شایع ترین مشکلات رفتاری هستند که موجب ناراحتی و پریشانی دیگران شده و بهداشت روانی جامعه را به خطر می اندازند (نصری، 1385). تغییرات شناختی دوره نوجوانی با تغییرات شخصیتی نظیر بی نظیر بودن و احساس آسیب ناپذیری همراه است (سلیتر، 2003). گذار از یک دوره به دوره دیگر معمولا با تنیدگی همراه است و نوجوان در حال گذر از کودکی به بزرگسالی است. اگر این تنیدگی ها با ویژگیهای شخصیتی از قبیل روانرنجوری همراه شود می تواند زمینه ساز رفتار پرخاشگرانه شود (اللهیاری ، 1376).
بی تردید رفتار پرخاشگرانه، هیجان و شناخت عناصری در هم تنیده هستند. هیجان نیروی قدرتمندی است که عامل برانگیختگی انسان و رفتارهای پرخاشگرانه را تحت تاثیر قرار می دهد. که همواره پاسخ ها و رفتارهای انسان را تحت تاثیر قرار می دهند. لذا توانایی تشخیص و ابراز صحیح هیجانها (هوش هیجانی) می تواند به سازگاری بیشتر افراد کمک کند (گرین وود، 2001). نیز پرخاشگری نیز یکی از هیجان های منفی مشکل ساز در مدارس محسوب می شود (کیاروچی و فورگاس، 2001) و با توجه به اینکه رفتارهای پرخاشگرانه در نوجوانان با رفتارهای ضد اجتماعی در دوره بزرگسالی رابطه نزدیک دارد(هینونن و رایکونن،2005) و پرخاشگری درگیری های خشونت آمیز بین افراد را موجب می شود که ناراحتی خود و دیگران را در پی دارد، لذا مطالعه پرخاشگری و عوامل و مولفه های پیش بینی کننده آن، و لحاظ نمودن این فاکتورها در طراحی برنامه های مداخله ای در این زمینه، بسیار حائز اهمیت است.
1-2 بیان مسأله
پرخاشگری[1] یکی از مهمترین مشکلات نوجوانان است که به عنوان آمادگی برای ابراز خشم در نظر گرفته شده است (رابرتون[2]، دافون[3] و باک[4]، 2012). پرخاشگری به شیوه های مختلف ابراز میگردد گاهی به صورت خشم[5] فرو خورده می شود و گاهی به افراد و اشیاء بیرونی معطوف میگردد (وبستر[6]، 2006). پرخاشگری انسانی شامل هرگونه رفتاری است که مستقیماً به قصد آسیب رساندن به فرد دیگری از یک فرد صادر می شود (رابرتون و دیگران،2012؛ اندرسون[7] و بشمن[8]، 2002) پرخاشگری ممکن است به اشکال گوناگونی بروز پیدا کند. شکل پرخاشگری کلامی و جسمانی آن معرف مؤلفه های ابزاری یا رفتاری، خشم معرف جنبه هیجانی و خصومت معرف جنبه شناختی پرخاشگری است (رابرتون و دیگران،2012) پرخاشگری آشکار و حالتهای انفعالی آن با ویژگیهای خاص خود، موضوع هیجان را تشکیل می دهند(کیاروچی[9] و فورگاس[10]، 2001). در هر صورت پرخاشگری می تواند مشکلاتی را برای نوجوانان، خانواده آنها و دیگران ایجاد کند.
در مورد عوامل تاثیر گذار بر پرخاشگری دبو[11] و کلو[12] (2007) معتقدند رفتارهای پرخاشگرانه كودكان و نوجوانان اغلب دو خاستگاه دارد: یكی مزاج كودك و دیگری موقعیت خانواده. اما در یک تقسیم بندی کلی میتوان عوامل زیر را بر شمرد: عوامل زیست شناختی: از عوامل زیست شناختی موثر بر پرخاشگری میتوان به نقش هورمونها، مزاج (خلق و خو) (دبو و کلو، 2007) و نقص در کارکرد برنامه ریزی لوب پیشانی (مهری نژاد، شریفی و فرج زاده، 1390) اشاره کرد. عوامل خانوادگی: مانند روابط خانوادگی (وستا، 2000) و شیوه فرزند پروری والدین، به نحوی که سبک فرزندپروری دموکراتیک با پرخاشگری رابطه معکوس، سبک استبدادی با پرخاشگری رابطه مثبت داشته و بین سبک فرزند پرورس سهل گیرانه و پرخاشگری رابطه ای مشاهده نشده است (انزابی، شریفی و فرج زاده، 1390). مشکلات اجتماعی: از قبیل مشاهده خشونت در رسانه ها (وستا، 2000)، طلاق و جدایی والدین (یعقوبی، سهرابی و مفیدی، 1390). عوامل فردی: مانند شناختها و باورهای فرد (وستا، 2000) خودکارامدی (سیارپور و دیگران، 1390).
عوامل و متغیرهای فردی مختلفی از جمله عزت نفس پایین (شفیعی و صفاری نیا،1390)، مشکلات میان فردی، احساس بهرهکشی، تکانشی بودن، نقص در مدیریت عواطف و آگاهی هیجانی (رابرتون، دافون و باک، 2012) هوش هیجانی (همان منبع) و خودشیفتگی[13] (وبستر،2006) به نحوی با پرخاشگری مرتبط هستند.
مایر و همكاران (2002) هوش هیجانی[14] را به عنوان مجموعه ای از تواناییها در نظر گرفته اند كه ادراك، بیان، جذب، فهم و تنظیم هیجان را میسر می سازد. به علاوه رشد فكری و عاطفی را بر میانگیزد (مایر[15] و سالووی[16] ، 1997؛ مایر و همكاران، 2000). کافتسیوس[17]، (2004) دریافتند که هوش هیجانی شامل چهار توانایی است: 1- توانایی ادراك هیجان. 2- ادراك هیجان به منظور استفاده در دیگر فرایندهای ذهنی 3- فهم هیجان. 4- توانایی مدیریت هیجان. با توجه به این که پرخاشگری نوعی هیجان محسوب می شود (گلمن، 1995) و یکی از مؤلفه های هوش هیجانی مدیریت هیجانات است (کیاروچی و فورگاس، 2001)، به نظر می رسد بتوان با آموزش هوش هیجانی به افراد، پرخاشگری را در آنها کنترل نمود. هوش هیجانی با سازگاری اجتماعی[18](چان[19]، 2005؛ سوبرگ[20]، 2008) و مهارت های اجتماعی و ارتباطی (گوری[21]، 2001) رابطه مثبت و با رفتارهای ناسازگارانه[22] مردان، رابطه منفی دارد (بریکت[23]، مایر[24] و وارنر[25]، 2004). هوش هیجانی همچنین با شناسایی محتوای هیجانها و توان همدلی با دیگران (مایر و سالووی، 1997) ، سازش اجتماعی و هیجانی و رضایت از زندگی، رابطه مثبت دارد (بشارت و دیگران، 2002) برخی پژوهش ها نشان دادهاند که آموزش هوش هیجانی باعث رشد معنادار رابطه سازگاری و مدیریت تعارض می شود (سالا[26]، 2004). تفاوت های جنسیتی در هوش هیجانی، توجه بسیاری از پژوهشگران را به خود جلب كرده است . یافته ها نشان دهندة بالاتر بودن سطح هوش هیجانی در دختران نسب به پسران است (سیاروچی[27]، چان[28] و كاپوتی[29]، 2000؛ پتریدزو فورنهام، 2003؛ وان روی[30] و همکاران، 2005). در متون مشهور بیشتر به وجود تفاوت جنسیتی از نظر هوش هیجانی اشاره می شود و غالباً زنان و دختران را دارای هوش هیجانی بالاتر میدانند(ملایی، آسایش، تقوی کیش و قربانی، 1390). هوش هیجانی می تواند بر کیفیت رابطه با دیگران هم موثر باشد (خدابخش و بشارت، 2011) این تواناییها (درک، فهم و مدیریت هیجانها) می تواند بر روابط با دیگران نقش تسهیل کننده ایفا کند (اوستین[31] ،فارلی[32] ، بلاک[33] و مور[34] ، 2007؛ بارلو[35] و کالتر[36] و استلیانو[37] ، 2010؛ زیندر[38] و الینک شیمش[39]، 2010).
پژوهشهای اخیر نشان داده است که تنظیم هیجانها در سلامت روانی نقش مهمی دارد و نقص در تنظیم هیجانها با دامنه وسیعی از اختلالات روانی و رفتارهای مشکلزا از قبیل مصرف مواد (کان و دمترویچ، 2010)، خود زنی عمدی (باخولت[40] و دیگران، 2009؛ میکولیزاک[41]، پتریدز[42] و هاری[43]، 2009)، افسردگی (گروس[44] و جان[45]،2003) و اضطراب (سیزلر[46] و دیگران، 2010) دارای رابطه است. همچنین شواهدی وجود دارد که نقص در تنظیم هیجانها (که به هوش هیجانی بر میگردد) با رفتارهای پرخاشگرانه مرتبط است (رابرتون و دیگران، 2012). این شواهد از مطالعاتی ناشی می شود که رابطه بین جنبه های مختلف کنترل و تنظیم خشم و پرخاشگری را نشان میدهد (نورسترون[47] و پپه[48]، 2010). پژوهشها علاوه بر تنظیم ناسازگارانه هیجان ها مشکلات در کنترل خشم را نیز در رفتارهای پرخاشگرانه دخیل دانسته اند (کان [49]و دیگران،2010؛ ایزارد[50] و دیگران، 2008؛).
ارنت (1994) معنقد است که نوجوانان نسبت به بزرگسالان از هیجان خواهی بالاتری برخوردارند. یافته های او بیانگر آن است که هیجان خواهی و برونگرای با پرخاشگری دارای رابطه است (ابوالقاسمی،1378). اللهیاری (1377) رابطه مولفه های شخصیت با پرخاشگری را نشان داده است. یافته های وی نشان دهنده رابطه مثبت بین ناپایداری هیجانی و پرخاشگری در نوجوانان است. همچنین پژوهش کاروسو، بارکرف ترمبلی و ویتارو (2006) نشان دهنده رابطه ویژگی های سایکوتیک، تکانشگری، برونگرایی و ریسک پذیری با رفتارهای پرخاشگرانه است. آنها معتقدند این ویژگی های شخصیتی پیش بینی کننده رفتارهای پرخاشگرانه، ضد اجتماعی و تخریبی در افراد می باشد.
متغیر های متعددی با پرخاشگری مرتبط هستند اما با در نظر گرفتن مبانی نظری فوق، پژوهش حاضر به بررسی رابطه هوش هیجانی و و ویژگی های شخصیتی با پرخاشگری می پردازد..
نیروی انسانی در سازمان ها از اهمیت زیادی برخوردار است. كارایی و اثر بخشی سازمان ها به كارایی و اثربخشی نیروی انسانی آن سازمان بستگی دارد و یكی از مسایل مهمی كه در هر سازمانی باید مورد توجه قرار گیرد، خشنودی و رضایت شغلی كاركنان آن سازمان می باشد. رضایت شغلی از اركان ضروری و ارزشمند رضایت از زندگی و سلامت و از مهمترین متغیرهای رفتار سازمانی بوده (مراثی،1379) ، به حالتی مطبوع، عاطفی و مثبت حاصل ارزیابی از شغل یا تجارب شغلی اطلاق می شود. عوامل مختلفی از جمله ویژگی های فردی، نوع كار، محیط كار و روابط انسانی حاكم در محیط كار در میزان رضایت شغلی كاركنان مؤثر است (هلریگل[1] و همكاران، 1996؛ نقل از میرزایی،1385).
مطالعات نشان می دهد حتی با وجود سرمایه و امكانات قوی، وجود نیروی فعال ، شاداب و دارای احساس رضایت از شغل است كه می تواند به تحقق بهینه اهداف سازمان كمك كند. رضایت شغلی امری است كه رسیدن یا امكان رسیدن به ارزشهای مهم شغلی را فراهم می كند. از این رو، یكی از عوامل مؤثر در موفقیت هر سازمان رضایت شغلی كاركنان آن سازمان میباشد (مراثی،1379).
به علاوه، شناخت ویژگی های شخصیتی افراد نیز از اهمیت به سزایی برخوردار است؛ این مقوله در جریان استخدام و گزینش پرسنل برای سازمان ، همچنین تعیین بهره وری و راندمان كاری و نیز سبك تعاملات پرسنل ، برحسب نوع شغل اهمیت خود را به وضوح نشان می دهد. شناخت و گزینش نیرو بر حسب ویژگی های شخصیتی و سلامت روان داوطلبان، از اصلی ترین ضرورت ها به ویژه برای كاركنان سازمان بهزیستی میباشد. با توجه به اهمیت مطالعه وضعیت رضایت شغلی كاركنان سازمان بهزیستی و ارتباط آن ویژگیهای شخصیتی و سلامت روان آنان، در پژوهش حاضر به تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیتی و سلامت روان با رضایت شغلی كاركنان بهزیستی كرمانشاه پرداخته خواهد شد .
بیان مسئله
نیروی انسانی در سازمان ها از اهمیت زیادی برخوردار است. یکی از مسائل مهمی که در هر سازمان باید مورد توجه قرار گیرد، خشنودی و رضایت شغلی کارکنان آن است که از ارکان ضروری رضایت از زندگی و از مهمترین متغیرهای رفتار سازمانی به حساب می آید (مصطفایی،1389)
رضایت شغلی به حالتی مطبوع، عاطفی و مثبت، حاصل از ارزیابی شغل یا تجارت شغلی اطلاق می شود. همچنین رضایت شغلی به طرز تلقی کارکنان نسبت به شغل و سازمان بستگی دارد و وقتی می گوییم فردی دارای رضایت شغلی بالاست، منظور این است که در مجموع شغل خود را دوست دارد و برای آن ارزش قائل است ( مجیدی، 1380).
عوامل مختلفی از جمله ویژگی های فردی، نوع محیط کار و روابط انسانی حاکم بر محیط کار در میزان رضایت شغلی کارکنان موثر است (هرلیگل، 1999).
بر اساس تعریف سازمان جهانی(WHO) بهداشت سلامتی عبارت است از احساس آسایش و آرامش در جسم، روان و محیط و بهداشت روان باعث تأمین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی، پیشگیری از ابتلا به اختلال روانی، درمان مناسب و بازتوانی آن می شود( امیرشاهی، 2008؛ نقل از بخشایش ، 1392)
امروزه رضایت شغلی، مركز توجه محققان رفتار سازمانی قرار گرفته و به عنوان یكی از مفاهیم عمده در پژوهش سازمانی به شمار میرود. زیرا خشنودی شغلی به عنوان یک دانش شغلی از اهمیت بسیار برخوردار است. بنابراین رضایت شغلی مفهومی پیچیده و چند بعدی است كه با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. محل كار یک محیط پیچیده است كه عوامل درونفردی، میانفردی و سازمانی در رضایت شغلی، استرس و … درگیر هستند(بخشایش،1392).
همچنین ممكن است به مرور زمان، یک شغل رضایتبخش به منبع نارضایتی تبدیل گردد و شخص را به سوی فرسودگی سوق دهد( زلارس[2]، 2000). به بیان گرین[3] استخدام شدن میتواند اثرات مخرب بیكاری و ناامنی كار را بر رضایت از زندگی و سلامت روان كاهش دهد(گرین،2011 ). كار فقط یک روش زندگی آبرومندانه نیست بلكه یک عنصر مهم پایگاه اجتماعی و از سرچشمههای معنا در زندگی افراد است (ایاکویدس[4]، 2003)
شخصیت به مجموعهای از صفات، ویژگیها و كیفیتهای پایداری گفته میشود كه یک فرد را از دیگران متمایز می كند( بخشایش،2012 ). بنابراین، مجموعهای از جنبههای بدنی، عادات، تمایلات، حالات، افكار و رفتارهایی است كه در فرد به صورت خصوصیات و صفاتی نسبتاً پایدار در آمده است و به صورت یک كل واحد عمل میكند( حسینی، 2008؛ نقل از بخشایش،1392). در نتیجه ویژگی و گرایش های پایداری است كه مشابهت و تفاوتهای رفتار روانشناختی افراد ( افكار، احساسات، اعمال) را كه دارای تداوم زمانی بوده و ممكن است به واسطه فشارهای اجتماعی و زیستشناختی، موقعیتهای بلاواسطه شناخته شوند و یا به آسانی درك نشوند را مشخص میسازد ( فرانسیس[5] )
جویس و موردیس[6] نشان دادند شخصیت نقش مهمی را در عملكرد عاطفی و هیجانی مؤثر و اثربخش به
جای میگذارد. از سوی دیگر، بین بهداشت و سلامت عمومی فرد و شخصیت او رابطهای بسیار محكم وجود دارد و اگر فردی از رشد و تكامل طبیعی شخصیت برخوردار نباشد، میتوان گفت از سلامت روانی محروم است( بونو[7] ، 2007). در مطالعات متعددی به بررسی ارتباط رضایت شغلی با ویژگیهای شخصیتی پرداخته شده است كه در ادامه به آنها اشاره خواهد شد. نیروی انسانی سالم و کارآمد، پربهاترین دارایی یک کشور است و کارایی و اثربخشی سازمانها به کارایی نیروی انسانی انها بستگی دارد.سلامت روان و رضایت شغلی به عوامل زیادی بستگی دارد.که یکی از انها سازگاری و تناسب میان شخصیت و شغل است.هرچه این سازگاری این بیشتر باشد علاوه بر تامین رضایت شغلی و سلامت روان عملکرد بهتری را به همراه خواهد آورد. لذا در این پژوهش سعی شده رابطه بین این سه متغیر بیان شود.
خانواده به عنوان واحدی اجتماعی دارای بیشترین و عمیق ترین مناسبات انسانی است. علاوه بر اینکه، منبع اولیه نیازهای اساسی فرد محسوب می شود، موقعیت های متعددی را برای یادگیری و شکل گیری نگرش ها وتشکیل باورهای فرد فراهم می آورد. خانواده در کنار مسئولیت آموزشی و تربیتی، در رفع نیازهای جسمانی، روانی و انتقال ارزش های اجتماعی نقش بسیاری موثری دارد. فرد در بستر خانواده خواست های جامعه را می آموزد و این شناخت او را به گزینش رفتارهای معین رهنمون می سازد (مصلحی1391، 1).
از آنجایی که انتخاب همسر یکی از مهم ترین تصمیم هایی است که در تشکیل خانواده و زندگی اجتماعی گرفته می شود، اهمیت مسئله ایجاب می کند که با کنکاش عمیق تری به عوامل بیرونی مانند، مذهب، طبقه اجتماعی، سن، تحصیلات و … نیز عوامل زیر بنایی مانند ویژگی های شخصیتی توجه شود (مصلحی1391، 1)
متخصصان روان شناسی خانواده غالبا معیار خود را در بررسی کیفیت روابط زناشویی زوجین، سطح رضایت زناشویی آنها قرار می دهند. رضایت زناشویی، یکی از مهم ترین عوامل پیشرفتن و دستیابی به اهداف زندگی است که تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی می باشد. علی رغم انکه ضرورت توجه به همسانی عقاید مذهبی و تمایلات فرهنگی همواره مورد تاکید قرار می گیرد. افزایش طلاق در دنیای کنونی و نارضایتی زوجین از زندگی مشترک و تاثیرات سوء این گونه پدیده ها بر افراد خانواده و اجتماع، بیانگر این مدعاست که برخورد مقبولی با تشکیل خانواده و ازدواج نشده و کمتر با دید عالمانه به این پدیده نگریسته شده است (مصلحی1391، 1).
مهم ترین نکته در تبیین فلسفه ازدواج در قرآن، این است که خداوند که حکمت ازدواج و تشکیل خانواده را بیان می کند. به حکم خلقت همسر و تشکیل خانواده، بقای نسل با فرزند صالح یا پیشگیری از فساد یا سازندگی اخلاقی و اجتماعی و یا توسعه ارزش های اسلامی اشاره نمی کند، بلکه به حکمتی اشاره دارد که بدون آن، هیچ یک از اهداف خلقت انسان، قابل تحقق نیست و آن آرامش روانی است. بدون آرامش روانی، نمی توان از جوان، انتظار تقوا داشت. بدون این آرامش، نه نسل سالم و صالح پدید می آید و نه سازندگی اخلاقی و اجتماعی اتفاق می افتد و نه ارزش های دینی و آرمان توحید، گسترش می یابد (پسندیده1389، 23).
کسی که در فکر ازدواج است و یا ازدواج می کند، انتظار دارد که این زندگی یا خوشبختی، با سعادت و رضایت همراه باشد و از تمام لحظات زندگی خود لذت ببرد. بنابراین، آنچه از خود ازدواج اهمیت بیشتری دارد موفقیت در ازدواج یا به عبارتی دیگر رضایتمندی میان زوجین است (برادبری، فینچام و ویچ[1]، 2000)
موسوی بیان می کند عوامل اقتصادی، مذهبی، آداب و سنن اجتماعی، ارضای عاطفی، ارضای جنسی و تفاهم فکری می تواند رضامندی زناشویی را به ارمغان آورد (موسوی 1374، 43).
هانلر2 و گنچوز3 نیز معتقدند نگرش مذهبی می تواند در ارتباط زناشویی موثر باشد، زیرا مذهب شامل رهنمودهایی برای زندگی و ارائه
دهنده ی سامانه باورها و ارزش هاست که این ویژگی ها می توانند زندگی زناشویی را متاثر سازند (خدایاری فرد، 1386)
1-1 بیان مساله
بر اساس آموزه های دینی، یکی از مهم ترین مسائلی که زمینه آرامش و رضایت از زندگی زناشویی را فراهم می سازد پایبندی زوجین به دستورات مذهبی است. خوشبختی زناشویی زمانی تحقق می یابد که زن و شوهر ارتباط خوبی با مبدا داشته و برای معاد خود نیز کار نیک انجام دهند و پایبند به احکام و دستورات الهی باشند، نه اینکه مسائل زندگی آن قدر آنها را سرگرم کند که از یاد خداوند غافل شوند (منافقون: 9) و یا به خاطر خانواده از رعایت وظایف دینی فاصله بگیرند (تمیمی آمدی1366، 186). وظیفه زن و شوهر است که همدیگر را از معصیت خداوند بر حذر دارند که در این زمینه مرد مسئولیت بیشتری دارد (تحریم: 6). پایبندی یا عدم پایبندی به دستورات الهی توسط آن دو، زمینه را برای رضامندی و یا نارضامندی زندگی زناشویی فراهم می آورد.
زندگی بدون تعارض، در سایه توجه به مسایل معنوی و پرورش اعتقادات مذهبی است. ارزش ها به زندگی معنا می بخشند و پناهگاهی در اوج بحرانی زندگی، همانند غم و اندوه و فقدان و ماتم، تلقی می شوند. اعتقادات مذهبی، زیر بنایی برای شکل دهی به سبک زندگی مذهبی است. این مسئله موجب می گردد تا فرد مسلمان نسبت به پرورش معنویت در خود و نزدیکانش دارای مسئولیت و نقشی ویژه باشد. بر اساس آموزه های دینی، آن زندگی ای شیرین و گوارا است که معنویت در آن رشد یابد و زندگی رنگ خدایی به خود گیرد (خطیب 1390، 35). امام علی می فرمایند: خداوند متعال در حدیث معراج به پیامبر اکرم(ص) فرمود: « آیا می دانی کدام زندگی گواراتر است»؟ حضرت فرمودند: «بار خدایا؟ نه». فرمود: «زندگی گوارا، آن زندگی است که صاحب آن ، از یاد من خسته نشود، نعمت مرا فراموش نکند، به حق من ناآگاه نباشد و در طلب خشنودی من باشد» (مجلسی 1404ق،77:28).
مهوری در مقاله ای که به تبیین دین، دینداری و شاخص های آن از نگاه علامه طباطبایی می پردازد درباره حد نصاب دینداری اظهار می دارد: دینداری، همان ایمان و اعتقاد قلبی همراه با اعمال شایسته و نیکوست و لازمه ایمان، علم و آگاهی است (سالاری فر ، 1390). بنابراین، علم تنها بدون التزام و دلبستگی و اینکه عملی به دنبال داشته باشد، دینداری نیست. همچنین اعتقاد بدون عمل نیز دینداری نیست و شخص معتقدی را که عملی به جا نیاورد، نمی توان دیندار به شمار آورد، بلکه از نظر علامه طباطبایی، اعتقادی که همراه عمل نباشد، در حقیقت اعتقاد و ایمان نیست و تنها علم و آگاهی به حقانیت دین است. عمل تنها نیز ایمان و دینداری به شمار نمی آید، چرا که اعمال ظاهری با نفاق و دورویی قابل جمع است. منافق کسی است که اعمال ظاهری را انجام می دهد و چه بسا از حقانیت اعتقادات اسلام نیز آگاه بوده و حقیقت برایش روشنتر شده باشد، ولی از آنجا که دلبستگی و التزام به آن ندارد، نمی توان او را دیندار به شمار آورد. خلاصه اینکه با توجه به مراتب و درجاتی که برای اسلام و ایمان وجود دارد، نخستین مرتبه ایمان را باید حد نصاب دینداری برای فرد و جامعه به شمار آورد و اعتقاد اجمالی همراه با انجام بیشتر احکام اسلامی است (سالاری فر ،1390،423).
رسول اکرم(ص) می فرمایند:
«زن را برای زیبایی اش به همسری نگیر، چه بسا ممکن است جمال زن باعث پستی و سقوط اخلاقی اش شود. همچنین به انگیزه مالش با وی پیوند زناشویی برقرار مکن، زیرا مال می تواند مایه طغیان او گردد. بلکه به سرمایه دینش متوجه باش و با زن با ایمان ازدواج کن.» (فیض کاشانی1417ق، 850 :3)
در حدیثی دیگر از امام باقر(ع) نقل شده است که رسول خدا فرمود: «هر گاه کسی از اخلاق و دین او راضی هستید نزد شما آمد، به او همسر دهید. اگر چنین نکنید روی زمین فتنه و فساد بزرگی به وقوع خواهد پیوست» (صابری یزدی 1375، 431). در قرآن کریم نیز آمده است که مرد مومن با زن مومن ازدواج کند (بقره: 221). نتایج تحقیقات نیز یکسان بودن زوجین در اعتقادات مذهبی و ایمان و تقوی را به عنوان عوامل موثر در موفقیت ازدواج ها ثابت کرده اند (احمدی، 1385).
توجه به این مفاهیم و ملاحظه نتایج پژوهش های انجام شده، نقش تقلیدات مذهبی را در رضایت و سازگاری زناشویی مورد تایید قرار می دهد؛ ، بی تردید انسان های خداشناس و دین باور و کسانی که از احکام و شریعت اسلام پیروی می کنند، ملاک تدین را به عنوان یکی از معیارهای اصلی در انتخاب برای ازدواج مورد توجه قرار می دهند؛ پوشش، حجاب و نگاه خود را محافظت می کنند (سه عاملی که زمینه انحرافات اخلاقی هستند)؛ همسر خود را به عنوان بنده خدا قبول داشته و از ظلم و ستم بر او پرهیز می کنند. در روابط خود با همسر، ضمن رعایت اصول بهداشتی با صداقت، عطوفت و مهربانی رفتار می کنند و تمام رفتار و کردارشان حتی روابط جنسی با همسر جهت گیری الهی دارد، بنابراین، می توان انتظار داشت که رضایت زناشویی متاثر از میزان تقیدات مذهبی افراد باشد. از این رو، احمدی و همکاران در پژوهشی نشان دادند که تقیدات مذهبی در میزان سازگاری زناشویی نقش دارد. نتایج این پژوهش نشان داد افرادی که دارای تقیدات مذهبی بسیار زیاد بودند نسبت به افرادی که تقیدات مذهبی شان زیاد بود به طور معنی داری سازگاری زناشویی بیشتری داشتند. افرادی که دارای تقیدات مذهبی زیاد بودند نسبت به افرادی که تقیدات مذهبی آنها متوسط بود، به طور معنی داری از سازگاری زناشویی بیشتری برخوردار بودند. به همین ترتیب افرادی که دارای تقیدات مذهبی متوسط بودند. نسبت به آنهایی که تقیدات مذهبی کمی داشتند. سازگاری زناشویی بالایی داشتند بر این اساس، می توان میزان پایبندی مذهبی و رشد معنوی افراد را به عنوان عامل مهم در میزان سازگاری و رضایت زناشویی معرفی کرد (احمدی ، 1385).
از آنجایی که دو نهاد مذهب و خانواده ارزش های مشابهی را مورد تاکید قرار می دهند، پژوهشگران رابطه نزدیک بین آن دو پیش بینی می کنند. این جهت گیری منجر به این نگرش شده است که مذهب می تواند روابط زناشویی را تقویت و استحکام بخشد. مذهب و پایبندی به آن، به ویژه در جامعه اسلامی ما از موضوعاتی است که می تواند ذهن پژوهشگران را به این موضوع معطوف دارد که آیا رضامندی از زندگی زناشویی در سایه تعالیم الهی و پایبندی به آن چگونه است؟ و آیا پایبندی به مذهب می تواند تاثیری در سطح رضایت از زندگی زناشویی داشته باشد یا نه؟ (احمدی ،1385).
خانواده یکی از مهمترین نهادهای جامعه و شکل دهنده شخصیت آدمی است. مطلوبیت رضایت خشنودی، کیفیت کارکرد خانواده عوامل بسیار تاثیرگذاری در شکوفایی رشد و پیشرفت اعضای خانواده است. به نظر می رسد تاثیر متقابل این عوامل در موفقیت و پایداری ازدواج نقش بسزایی داشته باشد (لوکه و ویلیامسون[1]، 1985 به نقل از بهبودی، هاشمیان، پاشا شریفی، نوابی نژاد،1388).
وقتی زن و شوهر از زندگی خود رضایت داشته باشند، خانواده از استحکام خوبی برخوردار می شود و آن را می توانند با مسائل و مشکلات به درستی برخورد کنند و از آسیب ها در امان بمانند. بنابراین از آن جا که رضایت زناشویی می تواند در دوام و پایداری ازدواج نقش داشته باشد، اهمیت مسئله ایجاب می کند که هنگام همسر گزینی علاوه بر عوامل عینی نظیر مذهب، طبقه اجتماعی، شیوه لباس پوشیدن، سن، قیافه و تحصیلات به عوامل مهمتری چون ویژگی های شخصیتی که در درازمدت پایدار هستند توجه کرد. تا با انتخابی درست در سایه خشنود و رضایت زوجی محیط سالم و سازنده فراهم شود تا پایه و اساس نسل های آینده، پیشرفت جامعه و انتقال فرهنگ و ارزش
ها در آن امکان پذیر شود. (فاضل، حق شناس، کشاورز، 1390).
اما باید به یاد داشت که اختلاف و تعارض بین زن و شوهر طبیعی است. به دلیل اهمیت کنش ورزی همسران گاهی پیش می آید که اختلاف دیدگاه روی دهد یا نیازها برآوده نشود. در نتیجه همسران نسبت به یکدیگر احساس خشم، نا امیدی و نا خشنودی می کنند. اما هنگامی که تعارضات به حد بالای خود برسند منجر به طلاق می شود. شیوع روز افزون این پدیده پژوهشگران و نظریه پردازان خانواده و ازدواج را بر آن داشته تا در مورد عامل و عوامل تاثیر گذار بر آن به بررسی و کنکاش بپردازند برای مقابله با معضل طلاق می توان به بررسی ریشه آن پرداخت. برخی از پروهش هایی که عوامل زمینه ساز در مورد طلاق صورت گرفته نشان داده است که یکی از مهمترین و عمیق ترین ریشه های طلاق ویژگی شخصیت زوج هاست برخی از ویژگی های شخصیتی و اختلافات شخصیت تعارضات را بین زوج ها افزایش می دهد و تداوم زندگی زناشویی را تهدید می کند (جلیلی، بخشایشی و فارسی نژاد، 1388).
بنابراین ضروری است با دیدگاهی آسیب شناسانه به علل ناسازگاری های زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ها پرداخته و نقش عواملی چون ویژگی های شخصیتی را در حل تعارض و سازگاری زناشویی مورد بررسی قرار گیرد. زیرا عدم وجود جو سالم در خانواده از موانع اصلی انتقال آداب رسوم و فرهنگ و ارزش های مثبت جامعه به نسل های بعدی است. بر این اساس محقق نیز در این تحقیق در صدد بررسی «رابطه با شخصیت با حل تعارض و سازگاری زناشویی است».