در دهه 1990 میلادی در صنعت تلفن همراه پیشرفت مهمی رخ داد. پیامک [1]به دنیا معرفی شد. امروزه این پدیده بخش مهمی از زندگی مردم را در بر گرفته است. به طوری كه بر طبق آمار سایت پورتیو ریسرچ[2]، در سال 2013 قریب به 78/5 میلیارد كادر پیامكی در سراسر دنیا وجود داشت. همین آمار بیانگر حجم گسترده استفاده از تلفن همراه و به دنبال پیامک در زندگی روزمره است. یكی از اهداف پیامك برقراری ارتباط و تعامل است. افرادی كه از پیامک استفاده میكنند در واقع به گونهای ارتباط دو جانبه را خواهان هستند.
این سیستم (پیامك) به استفاده كنندگان تلفن همراه این امكان را میدهد كه با ارسال متن نوشتاری یا تصویری با مخاطب مورد نظر ارتباط برقرار كنند و در مقابل به راحتی پاسخ دریافت كنند.
1-2 – بیان مسأله
در ایران در دهة 80 هجری شمسی سیستم پیام كوتاه راه اندازی شد. از آنجا كه پیامهای متنی كه از طریق اپراتورها ارسال میگردد برای تماسهای تلفنی طراحی شده است و برای ارسال دادهای نمی باشد. بنابراین با محدودیت حجم در پیامكها مواجه هستیم كه حجمی معادل 140 بایت داراست كه معادل 160 حرف میباشد. همین محدودیت كاربر را به سوی زبان جدیدی برای تعامل از طریق پیامك سوق میدهد زبانی كه با بهره گرفتن از حداقل حروف حداكثر كارایی را داشته باشد. این مورد می تواند تا حدودی با زبان اینترنت مشابه باشد. بنابراین بر اساس اصل اقتصادی همین امر موجب محدودیت استفاده از پیامك می شود و كاربر را به سمت استراتژی های جدیدی سوق میدهد تا در حجم و هزینه صرفه جویی كند. تورلو[3] در این مورد معتقد است: «sms موجب افزایش «عملكرد نیاز به سرعت » شده است كه با عصر حاضر كه سرعت لازمه زندگی است، كاملاً همخوانی دارد.» (تورلو، 2004: 123).
این راهكارها در جهت استفاده بهینه از فضای محدود پیامك انجام می شود كه شامل ابداع كلمات جدید، اختصارات، استفاده از شکلکها و سیستم علامت گذاری در پیامك میباشد. به طوری كه ما را با نسل اس ام اسی مواجه میكند. نسلی كه از زبان اس ام اس (پیامك) به راحتی استفاده میكند و موجب ایجاد گونه جدیدی از ارتباطات شده است.
ناگفته نماند كه این نوع كاربرد از پیامك در واقع منشأ اینترنتی دارد كه در چت رومهای اینترنت نظیر این نوع ارتباط را میتوان یافت.
زبانی كه كریستال[4] آن را زبان اینترنت[5] مینامد بر اساس ویژگیهای زبان گفتاری و نوشتاری است. زبان اینترنت ویژگیهای مشتركی با نوشتار دارد به طوری كه همانند یک سیستم پایه عمل میكند (كریستال، 2001).
انواع مختلفی از متون نوشتاری را میتوان در اینترنت یافت. اعم از ادبیات، علمی، مذهبی و… . نویسندههایی كه افكار خود را با خواننده در میان میگذارند بدون آنكه با خوانندگان در ارتباط باشند و یا خوانندگان خود را بشناسند، ارتباطهای یک طرفه ایجاد میكنند. این نوع از ارتباط همانند كتابهای موجود در بازار است كه نویسنده بدون آنكه با خواننده ارتباط برقرار كند، مینویسد.
زبان اینترنت همچنین ویژگیهای زبان گفتار را نیز داراست. به طوری كه تشابه زیادی با چت رومها دارد. نمادهای دیداری و تنوعی كه در آن مشاهده میكنیم از آن جمله است. همچنین همانند زبان گفتار انتظار جواب سریع از طرف مقابل را داراست و همانند زبان گفتاری این عكس العملها پایدار نیستند، میتوانند جایگزین یا حذف شوند و همانند ویژگیهای زبان محاوره غیر رسمی باشد. بنابراین زبان اینترنت می تواند به عنوان گونهای از نوشتار كه شبیه به گفتار است در نظر گرفته شود (كولات[6] و بلمور[7]، 1996).
به بیان دیگر كاربران از زبان به گونه ای استفاده میكنند كه در مكالمات روزمره استفاده می شود، با این تفاوت كه این مكالمات به شكل محاورهای و غیر رسمی نوشته می شود (كولات و بلمور، 1996).
اگرچه زبان اینترنت تا حدود زیادی به زبان گفتاری و محاورهای شباهت دارد ولی از برخی جهات با آن متفاوت است. عدم حضور فاكتورهای
زبان شناختی یكی از این فاكتورهاست كه در محاوره استفاده می شود (كریستال، 2001).
تاكنون دریافتیم كه زبان اینترنت و پیامك تشابه زیادی دارند و هر دوی آنها با زبان گفتار و نوشتار از برخی جهات مشابه هستند. اگرچه در پیامكها و زبان اینترنت فاكتورهای زبان محاوره از قبیل حركات دست[8]، تغییر تن صدا[9] و … را نداریم ولی اینگونه حركات با ابداعات خلاقانهای نظیر فاصلهگذاری بین حروف، نقطه گذاری و حروف بزرگ نویسی جایگزین شده است (وری، 1996) و در این پروسه بسیاری از قوانین سنتی گرامر و سبك[10] نادیده گرفته می شود (تورلو، 2004).
استفاده خلاقانه از سمبلها و فضاهای خالی در پیامكها بیانگر معنا و یا تأكید میباشد كه نمونه آن را در جاهایی كه از حروف تكراری به صورت متوالی استفاده می شود شاهد هستیم نظیر (آخخخخ!) یا (هوراااا) و در انگلیسی (Oooops) و یا تكرار علامتهای نقطه گذاری مثلاًَ: هنوز بیداری ؟؟؟؟!!!! كه در این مثال بیانگر تعجب است و یا استفاده از بزرگ نوشتن حروف در كلمات برای بیان تأكید مثلاً: NO!
از دیگر ویژگیهای زبان پیامك میتوان به این موارد اشاره كرد:
(هری، 1996، وری، 1996، تورلو، 2004)
این ویژگیها موجب می شود تا ما با گونه جدیدی از زبان تحت عنوان زبان پیامكی مواجه باشیم كه با زبان معیار تفاوتهایی دارد و ما را بر آن میدارد تا این زبان پیامك را به عنوان زبان جدیدی در نظر بگیریم و به مطالعه و بررسی ویژگیهای زبان شناختی آن بپردازیم.
در این تحقیق سعی كردم زبان پیامك را از جنبه صرف و نحوی مورد بررسی قرار دهم.
1-3- سؤالات تحقیق
1-4- فرضیه های تحقیق
1-5- اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه با توجه به اینکه پیامک ها بخشی از روزمرگی قشر وسیعی از جامعه را تشکیل داده و تبادلات کلامی و ارتباطات روزانه آنان از این طریق میسر می گردد، شاهد آنیم که پیامک به صورت زبان جدیدی در حال ظهور می باشد. کلمات مختصر، عدم رعایت نشانه گذاری ، استفاده از شکلک ها بخشی از این زبان می باشد که بی تردید بر زبان معیار تاثیرگذار خواهد بود و تحقیق بیشتر در این زمینه را می طلبد.
1-6- اهداف تحقیق
با عنایت به تاثیر پدیده پیامک بر زبان معیار چه در حوزه نوشتاری و چه در حوزه گفتاری،
به نظر می رسد نتایج این پژوهش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی وزارت آموزش و پرورش به صورت عملی کاربرد مطلوبی خواهد داشت. فرهنگستان با ارزیابی تاثیر این پدیده می تواند راهکارهایی را پیش بینی نموده و از تاثیرگذاری مثبت پیامک در حوزه زبان فارسی بهره ببرد.وزارت آموزش و پرورش نیز با اتخاذ روش های مناسب در توسعه این پدیده با رویکرد مثبت و ضمانت اجرا در جلوگیری از استفاده نامطلوب پیامک میتواند گامهای جدیدی بردارد. البته به نظر میرسد وزارت فن آوری و ارتباطات نیز میتواند از این پزوهش در حوزه های تخصصی خودش بهره برداری نماید
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
خودكارآمدی به بنیهی شخصیتی فرد در رویارویی با مسائل در رسیدن به اهداف و موفقیت او اشاره دارد و بیشتر از این كه تحت تأثیر هوش و توان یادگیری دانش آموز باشد، تحت تأثیر ویژگیهای شخصیتی از جمله باور داشتن خود (اعتماد به نفس)، تلاش گر بودن و تسلیم شدن(خود تهییجی)، وارسی علل عدم موفقیت به هنگام ناکامی(خودسنجی)، آرایش جدید مقدمات و روشهای اجتماعی رسیدن به هدف (خود تنظیمی) و تحت کنترل درآوردن تکانهها (خود رهبری) قرار دارد. پیاژه معتقد است که طرح واره های خودکارآمدی طی درون سازی و برون سازیهای بیشماری که در محیط های غنی رخ می دهد، شکل میگیرند. خودكارآمدی به واسطه ی انگیزه ی درونی موجب می شود كه فرد به طور خودانگیخته در محیط تلاش كند و به باورهای كارآمدی خود دست یابد. طبیعت همچون معلمی نامرئی فرد را به جنب و جوش وا میدارد تا ظرفیتهای مختلف تحول را در مراحل متنوع و متفاوت آشكار سازد (عباسیان فرد و بهرامی، 1389).
هوش هیجانی به عنوان مجموعه ای از توانایی های غیر شناختی، بر دانش و مهارت ها و توانایی رویارویی موفقیت آمیز در شرایط مختلف محیطی تاثیر می گذراد (بار-ان، 1997)، هوش هیجانی در شکل گیری، گسترش و ادامه تعاملات انسانی موثر، نقش مهمی دارد و عموما یکی از عوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی را چگونه و در چه زمانی و به چه شکل مورد استفاده قرار دهد. هوش هیجانی مجموعه ای از قابلیت های غیر شناختی است که توانایی فرد را در سازگاری با مقتضیات محیطی و فشارهای حاصله افزایش می دهد. هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی ها مانند خوداگاهی، همدلی، خود نظم بخشی، انگیزش خود و مهارت های اجتماعی می باشد که بر عملکردهای رفتاری افراد تاثیر می گذارد (شریفی درآمدی، 1386).
عملکرد هر سازمان تابع عملکرد کارکنان و مدیران، فرصت ها، منابع و امکانات و نیز متاثر از سیستم های محیطی و سازمان های دیگر است. عملکرد کارکنان نیز تابع متغیرهای فردی، متغیرهای روانشناختی و متغیرهای سازمانی است. از طرفی نیز بزرگترین درماندگی انسان، ناتوانی در دستیابی به همکاری تفاهم با دیگران است. مدیریت در موقعیت ها و جایگاه های مختلف رفتارهای خاصی را می طلبد تا مدیران بتوانند عملکرد مفیدی داشته باشند. تقویت و توجه به ویژگی خودکارآمدی در مدیران، مستلزم شناسایی عوامل پیشایندی یا تعیین کننده آن می باشد. عوامل بسیار زیادی می توانند در افزایش خودکارآمدی دخیل باشند که با توجه به اهمیت موضوع این پژوهش قصد دارد به بررسی رابطه خودکارآمدی مدیران با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی بپردازد.
بیان مساله
خودکار آمدی از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت باندورا(1997) روان شناس مشهور، مشتق شده است که به باورها یا قضاوتهای فرد به توانائیهای خود در انجام وظایف و مسئولیتها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علّی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روان شناختی اشاره دارد، تأکید می کند. بر اساس این نظریه، افراد در یک نظام علّیت سه جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر می گذارند(پاک مهر و دهقانی، 1389).
مفهوم هوش هیجانی(عاطفی) از سال 1990 وارد ادبیات روان شناسی شده است و در نوشته های پیشین تحت عنوان هایی مثل هوش اجتماعی، هوش بین فردی و توانایی اجتماعی آمده است(مایر و سالووی، 2000).
امروزه علم، به قدرت و نفوذ هیجان های ذهنی انسان پی برده است و در حال كشف و تبیین جایگاه هیجان ها و احساس ها در فعالیت ها، رفتارها، حركت ها و شخصیت انسانی است. در حوزه مطالعه های هوش نیز سیر مطالعه ها از هوش منطقی(كه بر پایه ی شناخت استوار است) به سمت هوش هیجانی حركت می كند. هوش هیجانی سعی در تشریح و تفسیر جایگاه هیجان ها و احساس ها در توانمندی های انسانی دارد(مختاری پور، 1385، ص 41).
بسیاری از نویسندگان راجع به توانایی های بالقوه ی هوش هیجانی و آثار آن بر زندگی عادی و روزمره انسان قلم فرسایی كرده اند، كه به هرحال این بحث ها باعث شده است، این باور قدیمی كه ماهیت انسان را در تعارض مداوم بین قلب و مغز می داند، به چالش كشیده شود و در مورد درستی آن ابهام به وجود آید. افزون بر این، سبب شده است تا مردم به این باور برسند كه هوش هیجانی می تواند باعث افزایش میزان سلامتی، رفاه و آسایش عمومی، ثروت، موفقیت، عشق و شادی در فرد شود و كلید موفقیت و اثربخشی در بسیاری از امور گروهی و سازمانی همانند مدیریت اثربخش تر، ایجاد روحیه كارآفرینانه و افزایش انگیزهها ی كاری، هوش هیجانی است. اما به دلیل نوظهور بودن مباحث مرتبط با هوش هیجانی در مورد این ادعاها لازم است تا ارزیابی های دقیق و علمی انجام شود تا درستی و نادرستی آن ها مشخص شود(رقیبی، 1387، ص 11).
ﭘﮋوﻫﺶ ﻫﺎ ﻧﺸﺎن داده است ﮐﻪ ﻫﻮش ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﯿﺶ از هوش بهر، ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪۀ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻓﺮد در زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ، اﻓﺮادی ﮐﻪ دارای ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﻬﺎرت ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻬﺘﺮ، رواﺑﻂ دراز ﻣﺪت ﭘﺎﯾﺎﺗﺮ و ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮی برای ﺣﻞ ﺗﻌﺎرﺿﺎت دارﻧﺪ(سلطانی فر،1386، ص 11).
گلمن(1995)، با مطرح ساختن پژوهش هایی در زمینه مغز و رفتار، نشان می دهد كه عوامل دیگری هم هستند كه موجب می شوند افرادی كه هوش بهر بالایی دارند، در زندگی موفقیت های چندانی بدست نمی آوردند، اما كسانی كه هوش متوسطی دارند، در مسیر موفقیت قرار می گیرند. این عوامل، جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می شوند كه گلمن آن را هوش هیجانی می خواند، که شامل خود آگاهی، كنترل، تكانشگری، پایداری، اشتیاق، انگیزش، همدلی و مهارت های اجتماعی است(حدادی كوهسار،1383،ص7). بنابراین افرادی كه توانایی، تشخیص، كنترل و استفاده از توان شان را دارند، از حمایت اجتماعی و احساس رضایتمندی بیشتری برخوردارند.
تاكنون درباره خودکارآمدی، سنجش هوش هیجانی و ابعاد آن و ارتباط آن با دیگر متغیرها تحقیق های زیادی انجام شده است، به عنوان مثال سیوناتان و فكن (2002)، به بررسی رابطه بین رهبری و هوش هیجانی، لنگهورن (2004)، به بررسی رابطه ی بین عملكرد مدیران و هوش هیجانی، اسكات و همكاران (2007)، بررسی هوش هیجانی با سلامت روانی، گاردنر و كوالتر (2009)، بررسی ارتباط بین هوش هیجانی با اختلال شخصیتی مرزی و غیره پرداخته اند. اما همه جنبه های موضوع مورد بررسی قرار نگرفته است. باتوجه به اهمیت موضوع این پژوهش به دنبال پاسخ این سوال است که آیا بین سطح خودکارآمدی مدیران با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی مدیران رابطه وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
انسان برخوردار از خودكارآمدی در انجام كارها امیدوارتر و موفق تر است و خودكارآمدی این توانایی را به فرد می دهد تا بر رفتارهایش كنترل و نظارت داشته باشد. جهان امروز نیازمند انسان هایی است كه مجهز به نیروی ظرافت و تیزبینی در خلق راه حل های جدید با بهره گرفتن از امكانات نوین و نیروی حاصل از اعتماد به خود كه ناشی از پندارها و قضاو تهای مثبت در مورد توانایی هایی است، می باشد توسعه ی ایده های نو و خلق چیزهای بكر كه به ویژگیهای فطری انسان بر می گردد، یكی از شیو ه های بسیار كارآمد و با اهمیتی است كه بشر برای رسیدن به اهداف و خواسته های خود و ادامه زندگی به كاربرده است و در طول تاریخ زندگی خویش هرگز از تفكر و اندیشه غافل نبوده، با نیروی قوی تعقل، ابتدا به اندیشیدن پرداخته، تصمیم گرفته است و با عمل كردن توانسته به حل مسائل و مشكلات بپردازد و به رشد و تعالی نائل گردد (فلاح، 1386).
امروزه شاهد دگرگونی های عمیقی در محتوای تفکر مدیریت و روش های به کار گیری از آن در فعالیت سازمان ها هستیم. در این شرایط، تلاش برای بهبود و توسعه مستمر ظرفیت ها و توانمندی های مدیران و کارکنانی که در خدمت ارتقاء مستمر و بهره وری سازمان ها هستند امری اجتناب ناپذیر است. در حقیقت، کشف استعدادها و نیروهای خارق العاده نهفته در منابع انسانی و همچنین استخراج، به کارگیری، تجدید مکرر، بهبود و توسعه نیروهای انسانی، هنر مدیریت و اصلی ترین مسئولیت هر مدیری است. پرورش توانایی ها و گسترش مهارت های یک مدیر، لازمه موفقیت های او و در نتیجه افزایش کارایی سازمان است. یکی از بهترین روش های افزایش مهارت های انسانی و ادراکی مدیر و تسهیل شیوه رهبری وی، توجه به هوش هیجانی[1] و تقویت آن است .براین اساس، هوش هیجانی یکی از ارکان اساسی بالابردن توانمندی های رهبران و مدیران است. از دیدگاه کلی، در صورت بالارفتن هوش هیجانی با بهره گرفتن از یک برنامه ریزی منسجم می توان به قله بالاتری از عملکرد و کسب جایگاهی ممتاز در بین سازمانها دست یافت (شاه طلبی، 1386).
موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می کند. آنها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه مشتریان، کارکنان و افراد جامعه از آن منتفع شوند. با توجه به اکتسابی بودن بخش قابل توجهی از انواع هوش، مسئولین می توانند در برنانه های آموزش و توسعه مدیران جایگاه ویژه ای برای تقویت انواع هوش (هیجانی، معنوی و اجتماعی) در نظر گیرند و با بهره گیری از آموزش های رسمی و غیر رسمی در جهت بهبود مهارتهای شناختی و رفتاری مدیرانشان گام بردارند که نهایتا در جهت ارتقاء کارایی و اثر بخشی سازمان موثر خواهد بود.
اهداف پژوهش
الف) هدف کلی:
تعیین رابطه بین سطح خودکارآمدی با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی مدیران
ب) اهداف ویژه:
سوال های پژوهش
الف) سوال اصلی:
آیا خودکارآمدی مدیران قابلیت پیش بینی هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی آنان را دارد؟
ب) سوال های ویژه:
1)آیا بین خودکارآمدی با هوش هیجانی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
2)آیا بین سطوح خودکارآمدی با هوش معنوی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
3)آیا بین سطح خودکارآمدی با هوش اجتماعی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
4)آیا هوش معنوی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
5)آیا هوش هیجانی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
6)آیا هوش اجتماعی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
7)آیا خودکارآمدی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
شاید به جرات بتوان گفت ازدواج بخش مهمی از زندگی است که بر نتایج تحصیل و شغل تاثیر مستقیم می گذارد.ازدواج نافرجام سوابق تحصیلی و شغلی فرد را تحت الشعاع قرار می دهد،چنان چه ازدواجی با موفقیت به انجام نرسد و زن و شوهر نتوانند به تفاهم کافی برسند،می تواند به آشفتگی روانی و اختلال شخصیت منجر گردد(تایبر[1]،1990،ترجمه تمدن،1377).
ازدواج یکی از حوادث مهمی است که در زندگی هر انسانی رخ می دهد،همانگونه که می دانیم برخی از ازدواج ها مشوق رشد و شکوفایی زوجین است، حال آنکه برخی دیگر از ازدواج ها می توانند برای همسران مصیبت هایی را فراهم کنند. واقعا چرا بعضی از زوج ها با تفاهم و سازگاری زندگی را می گذرانند، در حالی که گروهی از همسران در حل و فصل ساده ترین مسائل زندگی نیز با دشواری و سردرگمی مواجه هستند؟
شخصیت[2] به صورت مستقیم و به عنوان عاملی تاثیرگذار بر فرایند ارتباطی زوج ها اثر دارد.شخصیت یک نفر انواع معین و متفاوتی از واکنش ها را از طرف مقابل فرا می خواند و بالطبع رضایت زناشویی و میزان سازگاری آن ها را متاثر می سازد( هاستون[3]،2000).
کنار آمدن و سازگاری موفقیت آمیز مستلزم مجموعه ای مهارت های حل مساله بین فردی است.مهارت های حل مساله[4] به صورت مستقیم به مساله سازگاری مربوط می شود. هر یک از ما به کرات در زندگی خانوادگی خود با مشکلاتی مواجه بوده ایم و تصمیم گرفته ایم که چگونه با آنها مقابله کنیم.بسیاری از اوقات ، فرایند حل مساله زندگی روزمره به گونه ای خودبه خود صورت می گیرد که دقیقا متوجه چگونگی انجام آن نمی شویم.از طرف دیگر،نقص در مهارت های حل مساله منجر به اختلالهای گوناگونی از جمله افسردگی، نابسامانی،مشکلات مربوط به ازدواج و تربیت فرزند و روابط نادرست بین فردی می گردد(سعید،1384).
1-1- بیان مسئله
سازگاری زناشویی[5] با توجه به اهمیت نهاد خانواده در جوامع امروزی ، ارتباط آن با کیفیت زندگی و تاثیرگذار بر جنبه های مختلف جسمی و روانی از دهه 1990 مورد توجه قرار گرفته است.سازگاری زناشویی عبارت است از وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس ناشی از خوشبختی و رضایت از همدیگر را دارند و فرایندی است که در طول زندگی زن و شوهر بوجود می آید که لازمه آن انطباق سلیقه ها، شناخت صفات شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل گیری الگوهای مراوده ای است(قربان علی پور،1388).سازگاری زناشویی را می توان به عنوان نظام خانواده یا حتی بخشی از نیروهای تامین حیات و احیاء کننده خانواده دانست.براساس نظریه لاک و والاس[6]، سازگاری زناشویی به عنوان برون سازی هر یک از زوجین در موقعیت زمانی معین تعریف شده است(دهکردی،1387).از جمله عوامل موثر بر سازگاری زناشویی ، متغیرهای شخصیتی است.مطالعات انجام شده به طور عمومی نشانگر آن است که ویژگی های شخصیتی با تمام عملکردهای انسان ارتباط دارد.به باور کوپر[7] (2010) تفاوت های بین فردی معناداری در بین افراد وجود دارد و این تفاوت های بین فردی در شخصیت قابل پیش بینی و توجیه است. آلپورت[8] به پیوند ویژگی های مختلف شناختی و عاطفی انسان به شخصیت تاکید می کند و معتقدند شخصیت سازمان پویای درون شخصی است که از نظام روانی جسمانی تشکیل یافته ، و این نظام ها الگوهای شاخص رفتار،افکار و احساسات شخص را ایجاد می کند(پورشریفی ، مهریار،1382). و به درک ما از رفتار خاص کمک می کند که به پیش بینی بهتر اعمال آنی یک فرد خاص می انجامد(لاینون و گوداشتاین[9]،ترجمه نقشبندی1382).
از متداولترین طبقه بندیهایی که روانشناسان برای شخصیت به کار می برند درونگرایی و برونگرایی[10] می باشد ،که برای اولین بار توسط کارل یونگ[11] به کار رفت . درونگرایان درمقایسه برونگرایان خوددارترند و از بروز احساسات خود بیشتر جلوگیری می کنند .همین طور شواهد نشان می دهد که درون گرایان در یادگیری بیشتر تحت تأثیر تنبیه قرار می گیرند در حالی که برونگرایان بیشتر از پاداش تأثیر می پذیرند (پروین ،1384).
در همین رابطه نتایج پژوهش های مختلفی مانند(عبداله زاده،1382؛ احدی ؛1386 برادبوری و فین چام[12]،2000 ؛نمچک و السن[13] نقل از شکرکن و همکاران1385؛ فیشر و مک نولتی[14] 2008) نشان می دهد ابعاد مختلف شخصیت نقش مهمی در تبیین سازگاری زناشویی دارند.چنانچه بررسی مجموع این پژوهش ها حاکی از آن است که بین ابعاد شخصیتی برونگرایی،دلپذیر بودن و باوجدان بودن با رضایت زناشویی رابطه دارد و بعد روان رنجور خویی به صورت منفی با رضایت زناشویی در ارتباط است.
عامل دیگری که احساس می شود می تواند سازگاری زناشویی را تحت تاثیر قرار دهد شیوه های حل مساله زوجین می باشد(آبراهام و
براین[15]،2000).مهارت حل مساله فرایندی شناختی- رفتاری است که افراد بوسیله آن راهبردهای موثر مقابله با موقعت مساله ساز در زندگی را کشف و شناسایی می کنند(کسیدی و لانگ[16]،1996).بطور کلی حل مساله به فرایند شناختی-رفتاری-ابتکاری فرد اطلاق می شود که بوسیله آن فرد می خواهد راهبردهای موثر سازگارانه مقابله ای برای مشکلات روزمره را تعیین، کشف یا ابداع کند.به عبارت دیگر حل مسالهک راهبرد مقابله ای مهم است که توانایی و پیشرفت شخصی و اجتماعی را افزایش و تنیدگی و مشکلات روانی را کاهش می دهد(دزوریلا و شیدی[17]،1992 به نقل ازبرغندان،1390).از نظر بلاک و هرسن[18] (1995،به نقل از کهرازئی،1380) کنار آمدن و سازگاری موفقیت آمیز با محیط اجتماعی مستلزم مجموعه ای از مهارت های حل مساله بین فردی است.مهارت حل مساله به صورت مستقیم به مساله سازگاری مربوط می شود.
پژوهش های انجام شده موید تاثیر مهارت حل مساله در سازگاری می باشد. پژوهشی به منظور بررسی رابطه بین شیوه های حل مسئله شیوه حل تعارض و سلامت روان شناختی در بین دانشجویان دانشگاه تهران انجام شد .نتیجه این تحقیق نشان داد که بین شیوه حل مساله، شیوه مقابله با تعارض و سلامت روانشناختی رابطه معنی دار وجود دارد( باباپور خیرالدین،1381، به نقل از فرغان فر،1385).در پژوهش دیگری فقیر پور (1381)به بررسی نقش مهارت های اجتماعی در سازگاری زناشویی پرداخت.نتایج پژوهش وی نشان داد که مهارت های ارتباطی و مهارت حل مساله با سازگاری زناشویی رابطه معنادار وجود دارد.بولتر و وامپلر[19](1999، به نقل از دانش،1383)، در یک پژوهش فراتحلیلی ،16 پژوهش مربوط به زوج درمانگری را که از برنامه التقاطی آموزشی مهارت های ارتباطی([20]CC) استفاده کرده بودند بررسی کردند.نتایج نشان داد که آموزش مهارت های ارتباطی به پیشرفت های چشمگیری در ارتباط زوج ها با یکدیگر و نیز به تغییرات متوسط در درک زوج ها از یکدیگر منتهی شد.
پژوهش های متعدد نشان دادند که مهارت های حل مساله و ویژگی های شخصیتی می تواند از عوامل تاثیر گذار سازگاری زناشویی می باشد، اما آنچه نقش آن بخوبی شناخته نشده ترکیب ویژگی های شخصیت و شیوه های حل مسئله در سازگاری زناشویی است.پژوهش حاضر درصدد پاسخ به این سوال می باشد که آیا بین شیوه های حل مسئله با ویژگیهای شخصیتی با سازگاری زناشویی زنان شاغل رابطه وجود دارد؟
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
خانواده یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی است که دارای نقش ها و وظایف متعددی نظیر تولید مثل، تامین نیازهای عاطفی،روانی،جنسی،تربیت اجتماعی فرزندان و حمایت از کودکان و کهنسالان و پشتیبانی مادی و اجتماعی از اعضای خود می باشد(سگالن[21]،1375).به همین دلیل هر جامعه ای برای تداوم و بقاء خود نیاز به حفظ و بسط ارزشهای خود در قالب خانواده دارد. در این بین مشکلات زناشویی می تواند باعث ناسازگاری هایی در زندگی افراد شود و به اعضای خانواده آسیب برساند.از این منظر ضروری است تا با دیدگاهی آسیب شناختی به علل درون فردی ناسازگاریهای زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ،پرداخته شود.عدم وجود جو سالم در خانواده از موانع اصلی انتقال آداب، رسوم ، فرهنگ و ارزش های مثبت جامعه به نسل های بعدی است( احمدی نوده، فتحی آشتیانی و عرب نیا،1385).در یک نگاه کلی می توان عوامل زیادی در سازش بین زوج ها موثر هستند.از جمله آن ها به خصوصیات شخصیتی،مهارت های ارتباطی و …. اشاره کرد(سامان،1386).اگر در هر یک از عواملی که در سازگاری زناشویی تاثیر می گذارند، مشکل جدی بوجود آید، تعارض و ناسازگاری اجتناب ناپذیر خواهند بود.
از عوامل ناسازگاری زناشویی می توان به نقش ویژگیهای روانی و شخصیتی اشاره کرد. در درجه اول باید به پیوند میان ویژگی های روانی- شخصیتی زوج ها با میزان سازگاری آنها در روابط زناشویی شان،توجه کرد. باور اسمیت و پترسون[22](2008) به این دلیل است که جنبه ها یا ابعادی از ویژگی های روانی – شخصیتی افراد می تواند به سان یک عامل تنش زا در لحظه لحظه زندگی در روابط زناشویی آن ها، وارد عمل شود.از طرف دیگر هر یک از ویژگی های افراد ، الگوهای خاص رفتاری و عملکردی را به آن ها تحمیل می کند (اویسی[23]، اوکانلی[24]، کارابولوتلو و بیل گیلی[25]،2009).
از دیگر عوامل تاثیر گذار مهارت های حل مساله است که به صورت مستقیم به مساله سازگاری مربوط می شود.نقص در مهارت های حل مساله منجر به اختلالهای گوناگونی از جمله افسردگی،نابسامانی،مشکلات مربوط به ازدواج و تربیت فرزند و روابط نادرست بین فردی می گردد با توجه به اهمیت متغیرهای اشاره شده در این پژوهش و با توجه به نقش خانواده در جامعه از یک طرف و از طرف دیگر همانطور که اشاره شد در هیچ تحقیقی تواما ویژگی های شخصیتی و شیوه های حل مسئله با هم بر سازگاری زناشویی مورد بررسی قرار نگرفت، پژوهش حاضر انجام گرفت.
1-3- اهداف پژوهش
الف- اهداف کلی
ب-اهداف جزیی
1- تعیین رابطه ویژگی های شخصیتی با سازگاری زناشویی
2-تعیین رابطه شیوه های حل مسئله با سازگاری زناشویی
1-4- فرضیه های پژوهش
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
:
امروزه مطالعه زبانها و گویشها از دیدگاههای مختلف حائز اهمیت بسیار است. زبان مازندرانی که در بعضی از نوشتهها تحت عنوان زبان تبری و حتی گاهی اوقات با نام زبان گیلکی آورده شده است،از لحاظ جغرافیایی پراکندگی گسترده و پیچیدهای دارد. اگرچه استفاده کنندگان عمده این زبان در استان مازندران سکونت دارند اما شمار زیادی از آن ها در استانهای گلستان، تهران و سمنان نیز به چشم میخورند. این گستردگی جغرافیایی مسلماً بروز گونههای مختلفی را در پی خواهد داشت که ممکن است در بعضی موارد « فهمپذیری متقابل » بین افراد این « زبان منطقهای » را با مشکل مواجه سازد. نکته مهم در اینجا کاهش میزان تنوع گونههای این زبان در اثر بروز فرایند شدید همگرایی به زبان معیار میباشد که خود عمدتاً از سوادآموزی منشاء گرفته است. از لحاظ تاریخی، زبان مازندرانی جزو زبانهای شمال غربی ایران و احتمالاً ادامهی مستقیم زبان پارتی است که خانلری آن را ” پهلوانیک” می خواند و دربارهی آن چنین میگوید :
«پهلوانیک یکی از زبانهای ایرانی میانه است که در دورهی فرمانروایی این سلسله ( اشکانیان ) یعنی از اواسط قرن سوم پیش از میلاد تا ربع اول قرن سوم بعد از میلاد مسیح زبان دولتی و اداری ایران بوده است. نکتهی جالب این است که بررسی این زبان حتی میتواند برای مطالعات زبانشناسی تاریخی مفید واقع شود» (عموزاده، 1381).
1-2- بیان مسئله :
زبان نقش مهمی در ایجاد ارتباط بین انسانها دارد. زبان باعث میشود افکار و تجربیات یک ملت و یک قوم را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند. در روی کرهی زمین مردم با زبانهای مختلف صحبت میکنند. زبانهای ایرانی، شاخهی غربی گروه زبانهای هند و ایرانی را تشکیل میدهند. زبانهای هند و ایرانی آغازین خود شاخهای از زبانهای « هند و اروپایی آغازین » به شمار میآیند. زبان هند و ایرانی شاخهای است شرقی در خانوادهی زبانهای هند و اروپایی. کهنترین آثار به جا مانده از زبانهای ایرانی کتیبههای فارسی باستان، یعنی سنگنوشتههای خط میخی مربوط به پادشاهان و رویدادهای سیاسی امپراتوری هخامنشی ( قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد ) و متون اوستایی، یا زبان اوستایی، زبان مقدس زرتشتی یعنی زبان کتاب اوستا است.
گستردگی جغرافیایی ایران زمین و پراکندگی اقوام مختلف در آن سبب رواج و رشد زبانها و گویشهای متنوع و فراوانی در پهنهی این اقلیم رنگارنگ گردیده است به طوری که می توان ایران را ذخیرهای عظیم از میراث فرهنگی کهن دانست. لهجهها و گویشهای گوناگون و پرشمار ایرانی نمونهای بسیار شگرف از پیشینه و اصالت فرهنگ زبانی این سرزمین است. تمامی این لهجهها بسیار زیبا و دلچسب هستند و برای دیگر تیرههای ایرانی جذاب و دوست داشتنیاند. ولی متاسفانه همواره اهتمام لازم برای حفظ و حراست آن ها وجود نداشته است تا جایی که به جرات میتوان گفت که بسیاری از ذخایر فرهنگی ایران هنوز بر ما پوشیده مانده است.
همانطور که بشر برای بقای فیزیکی به تنوعات زیستی وابسته است، برای بقای فرهنگی نیز به تنوعات زبانی نیازمند است. زبان ابزاری برای بیان خواستهها، نیازها و عواطف انسانی در بافت اجتماعی است. با گسترش ارتباطات، رشد و شهرنشینی، درگیری در زندگی ماشینی و مهاجرتهای گسترده، گویشها اکنون بیش از هر زمان دیگر در معرض انحطاط و نابودی قرار دارند ( محمود بختیاری 1389: 85- 103 ).
گویشهای ایرانی با چنان سرعتی به سوی نابودی گام برمی دارند که مرگ آن ها بر بسیاری از عقاید و رسوم و باورها تاثیر میگذارد. از بین رفتن تنوعات زبانی به منزلهی کاسته شدن از تنوعات فکری در میان جوامع بشری است، زیرا هر زبان ، ابزاری منحصر به فرد برای اندیشیدن و تجزیه و تحلیل جهان پیرامون محسوب میشود. نابودی یک زبان به منزلهی نابودی یک هویت ریشهدار است. طبعاً حذف زبان به همراه حذف فرهنگ میتواند موجب کاهش اعتماد به نفس، کاهش تواناییهای بالقوه افراد و نیز پیچیدهتر ساختن همکاری ها و روابط بین انسان ها برای حل مشکلات مختلف گردد. اکنون وظیفه ماست که این گرانبهاترین میراث نیاکانمان را پاس بداریم، یا دستکم با ثبت و
بررسی آنها نامشان را جاودانه سازیم. پاسداری از گویشهای ایرانی، نگهبانی از فرهنگ درخشان ایرانی و پاسداری از چشمههای زلالی است که میتوانند درخت تنومند و پربار زبان فارسی را سیراب سازند.
در ایران علاوه بر زبان فارسی، زبانهای مختلف مانند ترکی، کردی، لری، گیلکی، تالشی، مازندرانی (تبری) و غیره نیز وجود دارند که مردم به آن تکلم میکنند. زبان مازندرانی ( مازنی یا مازرونی یا تبری ) نام یکی از زبانهای ایرانی است که در زیر شاخهی زبانهای کنارهی دریای خزر، از شاخهی زبانهای شمال غربی قرار دارد. این زیر شاخه شامل زبانهای تالشی، مرزندی، گورانی، گیلکی، مازندرانی، برخی زبانهای تاتی و سمنانی است که از دیدگاه تاریخی به زبان پهلوی اشکانی وابستهاند. این زبان مانند زبانهای غربی کشور و گیلان فرهنگ مشترکی دارند و ساختار و گویشهای آن ها برگرفته از شاخههای فارسی و زبان آریایی است.
هر بُعد از زبان مازندرانی را می توان به سه دسته یعنی گویش ( غربی) ، گویش ( مرکزی ) و گویش (شرقی) تقسیم کرد. زبان مازندرانی در تمام سطوح ساختاری سه گانه آوایی، واژگانی و نحوی ویژگیهایی دارد که آن را از زبان فارسی معیار امروزی متمایز میسازد و آن را به عنوان یک « زبان » و نه « گویش » مطرح میسازد. پژوهشهای ارزشمندی در رابطه با این زبان صورت گرفته است که هر یک به کشف ابعاد و ظرفیتهای گوناگون این زبان اشاره داشتهاند. در این حوزه، آن چه تاکنون به صورت تحقیقی جامع مورد بررسی قرار نگرفته است، جایگاه « واژه بست » در زبان مازندرانی میباشد. واژهبستها تک واژهای دستوری هستند که کاربرد مستقل ندارند و همانند وندها به کلمه بعد از خود میچسبند اما برخلاف وندها جزء ساخت این کلمهها محسوب نمیشوند و با پیوستن به واژهی پایهی خود دارای نقش میشوند. واژهبستها و بخصوص واژهبستهای ضمیری از عناصری هستند که در اکثر زبانهای ایرانی و از جمله زبان مازندرانی یافت میشوند و از ویژگیهای واجی، صرفی و نحوی برخوردارند. واژهبستها در زبان مازندرانی اغلب پس از فعل و پس از اسم ظاهر میشوند.
1-3- ضرورت و اهمیت پژوهش :
زبان مازندرانی نیز به عنوان یکی از اصیلترین زبانهای ایرانی توسط بسیاری از افراد شمال کشور به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. لذا بررسی دقیق ابعاد مختلف این زبان حائز اهمیت و ضرورت فراوان است. با اینکه پژوهشهای زیادی در زمینهی واژهبستها در زبان فارسی و سایر زبانها انجام شده است، اما تاکنون چنین پژوهشی در زبان مازندرانی صورت نگرفته است از این رو در این تحقیق میتوان با نگاهی تازه به نقش و جایگاه واژهبستها در زبان مازندرانی، شناخت بهتری از آن ها در زبان مازندرانی به دست آورد.
1-4- هدف و انگیزه
گویشها به عنوان یکی از ذخایر فرهنگی و ملی ایران در حال زوال و نابودی هستند که میتوان دلایلی چون گسترش آموزش همگانی، گسترش رسانههای گروهی و در نتیجه با سواد شدن و افزایش سطح دانش مردم بر شمرد که زبان رسمی ( فارسی ) به تدریج جایگزین گویشهای محلی میشود. زمانی فرا خواهد رسید که زبانهای محلی و گویشها از بین خواهد رفت و به اصطلاح تخصصی “مرگ زبانی” روی خواهد داد. بنابراین جمع آوری و بررسی گویشهای محلی در ایران از دیدگاههای مختلف حائز اهمیت بسیار است. تنوع زبانی، اکولوژی زبانی، زبانشناسی قومنگاری، تماس زبانی، اقلیت زبانی، حقوق زبانی و ردهشناسی زبانی همگی جزو حوزههایی هستند که با توجه به آن ها میتوان گویش را مورد بررسی قرار داد. تهیه اطلسهای زبانشناسی و نمایش وضع زبان و انواع گویشهای آن در یک محیط وسیع جغرافیایی مثل ناحیهی شمال ایران و نشان دادن ارتباطهای مختلف این گویش که به طور کلی بر سخنگویان زبان ملی و صاحبان دیگر گویشها نامعلوم بوده است، میتواند بسیار کارآمد باشد. گویشها بسیاری از واژههایی را که در نوشتههای پیشین یا فرهنگ یاد شده ولی اکنون به کار نمیروند را در بردارند. بسیاری از این واژهها از خود گویش به زبان فارسی راه یافتهاند. بنابراین با جمع آوری واژهها و اصطلاحات گویشها میتوان منبعی مدون و بسیار غنی و آماده بهرهوری را در اختیار پژوهشگران قرار داد تا در هنگام نیاز به کمک آن ها بشتابند و در نتیجه از نفوذ زبانهای بیگانه جلوگیری کنند.
1-5- سؤالات پژوهش
از آنجائیکه پژوهش پیش رو بر آن است تا به بررسی واژهبست در زبان مازندرانی بپردازد، پژوهشگر در نظر دارد تا با بررسی این فرایند به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
1- توزیع واژهبستها در زبان مازندرانی چگونه است؟
2- کدام یک از پیشبستها و پیبستها از بسامد بیشتری برخوردارند؟
3- واژهبستها در زبان مازندرانی چه کارکردهایی دارند؟
1-6- فرضیههای پژوهش :
برای پرسشهای مطرح شده می توان 3 فرضیهی زیر را در نظر گرفت :
1- واژهبستها در زبان مازندرانی دو سطح عمدهی توزیع دارند که عبارتند از: الف- پس از فعل ب- پس از اسم
2- پیبستها از بسامد بیشتری برخوردارند.
3- واژهبستها کارکردهایی مثل نقش نمای اضافه، وصفی، مفعولی، عطفی و ندایی دارند.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
بیگمان زیربنای بخش بزرگی از بیماریهای جسمی و پریشانیهای روانی، میزان تحمل فشار روانی و ناتوانی فرد برای مقابله با آن است. هر چند بسیاری از شغلهای امروزی فشار روانی را نیز همراه خود دارد، اما دست اندرکاران آن میدانند چگونه باچنین فشارهای تنشزایی مقابله کنند و با وجود محرکهای فشار زایی که در کار روزانه با آن روبرو میشوند، میدانند چگونه از آثار زیان آور آن دوری گزینند. اما برخی افراد شاغل بدین اندازه توانایی یا امکان لازم برای مقابلها فرار از محرکهای تنشزا را ندارند و همواره در معرض این محرکها هستند. چنین افرادی گرفتار فرسودگی شغلی میشوند و مشکل خود را در زمینههای گوناگون شناختی، هیجانی و رفتاری نشان میدهند (بدری، 1374).
فرسودگی شغلی کاهش قدرت سازگاری فرد با عوامل فشارزا و نشانگانی مرکب از خستگی جسمی و عاطفی است که به ایجاد خود پنداره و نگرش منفی و فقدان احساس ارتباط با مراجعان به هنگام انجام وظیفه، منجر میشود مینامند. از جمله عواملی که باعث فرسودگی در کار و شغل میگردد میتوان به استرس و اثرات آن در محیط کسب و کار اشاره نمود. استرسهای شغلی از عمدهترین منابع استرس در زندگی بسیاری ازافرادمیتواند موجب بروز واکنشهایی چون اضطراب، بیقراری، بیزاری از کار و بیماری شوند، که معمولترین عکس العملهای موجود در برابر استرس محسوب میشوند (خاکزادان، 1385).
پژوهشهای مختلف نشان دادهاند كه عوامل متعددی در میزان فرسودگی شغلی در معلمان موثرند. این عوامل رامیتوان ازجنبههای مختلف تقسیمبندی كرد. در یک تقسیمبندی، عوامل فوق به دودسته عام وخاص تقسیم شدهاند. عوامل عام شرایطی هستند كه كمابیش درهمه مشاغل مربوط به خدمات انسانی وجود دارند (نظیر میزان رضایتمندی از شغل، میزان حقوق و دستمزد، دریافت بازخورد مناسب، وجود نظام كارآمد پاداش، روابط انسانی و محترمانه بین فرد با افراد مسئول و…. ) اما عوامل خاصی مانند باورهای غیرمنطقی و سبک زندگی هم هستند كه وجود آنها در حرفه آموزش و معلمی با فشارهای روانی و فرسودگی شغلی همراه است (حسنی، 1381).
در فرهنگ ما سخن از تاثیر باورها و افکار آدمی بر زندگی فردی و اجتماعی بسیار به چشم میخورد. اینکه مکانیسم این تاثیر گذاری به چه شکل می باشد و کدام یک از جنبه های زندگی بیش از هر جنبه ی دیگر می تواند تحت تاثیر باورهای ما باشد و ازسوی دیگر این باورها چگونه شکل گرفته و رشد می کنند، از پیچیده ترین مباحث مطرح در علم روانشناسی و فلسفه از قدیم تابه امروز بوده و هست. بنابراین هدف اصلی این تحقیق، بررسی رابطه بین باورهای غیر منطقی و سبک زندگی اسلامی با فرسودگی شغلی معلمان استثنایی استان گلستان است.
1-2- بیان مساله
انسان عصر حاضردر جریان سازگاری با محیط اجتماعی و شغلی خود ناچار است محدودیتها و فشارهایی را متحمل شود به نحوی كه این فشارهای موجود در محل كار منجر به فرسودگی شغلی كاركنان شود. فرسودگی شغلی به خستگی ناشی از فشارهای موجود در محل كار، نفس كار و همچنین علایم و حالات تحلیلی رفتگی قوا، سرخوردگی و گوشه گیری در كاركنان گفته میشود (حسنی، 1381).
فرسودگی شغلی، عواقب و هزینههای بسیاری بر سازمانها و كاركنان تحمیل میكند مانند تعویض مكرر شغل و محل كار (افزایش نقل و انتقالات)، غیبتها و مرخصیهای فراوان، افت كمیت و كیفیت كار، تحت تاثیر قرار گرفتن سلامت روانی فرد، كاهش كیفیت خدمت ارائه شده به ارباب رجوع، ركورد و تاخیر در سلسله كارهای تخصصی و اداری و… (همان، 1381).
فرسودگی شغلی برای توصیف فردی بكار می رود كه در محیط كار تا حدی از استرس رنج میبرد كه از حد تحمل او بیرون بوده و دیگر عملكرد مؤثر و باروری ندارد. فردی كه دچار فرسودگی شغلی گشته، خسته است، پرخاشگری دارد، بدگمان، منفی باف، بدبین و عصبانی است، حساس، زود رنج و بیحوصله است و با كوچكترین ناراحتی از كوره در میرود. همچنین فرد در مورد خودش احساس ناراحتی و نارضایتی می كند واز عملكرد شغلی خود ناراضی است. همه عوامل ذكرشده باعث كاهش عزت نفس و كاهش سلامت جسمی و روانی فرد می شود. به نظر َمزلچ (2002) فرسودگی شغلی عبارت است از کاهش قدرت سازگاری فرد بر اثر عوامل فشارزا و نشانگان خستگی جسمی و هیجانی. فرودنبرگر (1975) اولین شخصی است که در سال 1975 از واژه فرسودگی شغلی با مضمون امروزی آن استفاده کرده و فرسودگی شغلی را حالتی از خستگی هیجانی و جسمانی دانسته است که از شرایط موجود در محیط کار نشأت می گیرد (بدری، 1374).
از میان رویكردهای مختلف، شناخت فرسودگی شغلی را با این فرض اساسی میتوان آغاز کرد كه بیماریها و اختلاف های روانی از شناخت های اشتباه، باورها و عقاید نادرست و نگرشهای غلط ناشی می شود. و این باورها و نگرشهامی تواند كلیه جوانب زندگی و شغلی یک فرد را در برگیرد بنابراین برای بهبود فرد و رهایی او از مشكلات روانی، باید، باورها و نگرشهای مشكل آفرین شناسایی شوند و با ابزارهای بالینی ارزیابی گردند (مومن زاده، 1381).
در این میان، نوعی از باورها، باورهای غیرمنطقی هستند که اجبار و الزام و وظیفه است، خشك و انعطاف ناپذیر هستند باعث بوجود آمدن رفتار و حالتهای آشفته و ناراحت كننده در فرد می شود و در نهایت منجر به اضطراب، افسردگی و احساس گناه می شود (گردی، 1381).
باورهای غیرمنطقی می تواند به چهار صورت باشد:
الف: چقدر وحشتناك است كه ___ چقدر خطرناك است كه
ب: غیر قابل تحمل است كه ___ غیر قابل تصور است كه ___ نمیتوانم بفهمم كه
پ: زشت است كه ___ ننگ آور است كه ___ مایه آبروریزی است كه
ت: دنیا باید مطابق میل من باشد (فلاین1 1977 به نقل از مومن زاده).
یکی دیگر ازعوامل مرتبط با فرسودگی شغلی سبک زندگی است. مفهوم «سبك زندگی» در روانشناسی، با آنچه ما آن را «رویكرد اسلامی» مینامیم، چند مشابهت دارد بعضی از مشابهتها عبارتند از: 1. توجه به ارزشها 2. كل نگری 3. غایت گرایی 4. جهت یابی فردی 5. خود خلاق 6. جبرگرایی ملایم 7. نظریه میدان اجتماعی 8. تلاش برای برتری 9. اولویت دادن به هشیاری 10. معیارهای آسیب شناسی 11. تأكید بر پیشگیری؛ 12. كاركردهای سبك زندگی (آقایی، 1386).
اما در اسلام و سبك زندگی آن، تفاوتها و برتریهایی نیز وجود دارد. مثل: 1. توجه و عدم توجه به دوره جنینی؛ 2. تعریف كهتری و مهتری واقعی 3. معیارهای احساس كهتری و مهتری؛ 4. تعداد و جایگاه نگرشهای كلی حاكم بر زندگی 5. مبتنی بودن و نبودن بردین 6. جایگاه اراده در شكلگیری سبك زندگی 7. عدم توجه كافی و صحیح به نگرش معنویت 8. كیفیت عمل كردن به سبك زندگی و مهمترین نوآوری در مفهوم سبك زندگی اسلامی این است كه به آموزههای اسلامی و كلیت اسلام نگاه شده است. سبك «زندگی اسلامی» عنوانی است شناخته شده در اكثر علوم انسانی در سطح بین الملل، اما از زاویههای متعدد به آن نگاه میشود و مورد مطالعه قرار میگیرد. سبك زندگی اسلامی، با تمام زندگی افراد و ابعاد آن مرتبط است. سبك زندگی اسلامی، از جهتی با دیگر سبكهای زندگی متفاوت است.
در جامعهشناسی، مدیریت، علوم پزشكی و روانشناسی بالینی و… ، نیز بحث از سبك زندگی مطرح است، اما در این قلمروها فقط به رفتاری خاص میپردازند و با شناختها و عواطف ارتباط مستقیم برقرار نمیكنند. اما سبك زندگی اسلامی، از آن جهت كه اسلامی است، نمیتواند بیارتباط با عواطف و شناختها باشد. بر این اساس، هر رفتاری كه بخواهد مبنای اسلامی داشته باشد، باید حداقلهایی از شناخت و عواطف اسلامی را پشتوانه خود قرار دهد. در سبك زندگی از دیدگاه روانشناختی، جامعهشناختی و علوم پزشكی تنها به رفتار نگریسته میشود،
اما در هیچ یک نیت افراد، شناختها و عواطف آنان محسوب نمیشود. سبك زندگی اسلامی، نمیتواتند بیتوجه به نیتها باشد. مانند نماز، كه اگر اعتقاد به خداوند و معاد را پشتوانة خود نداشته باشد، رفتار اسلامی محسوب نمیشود (متعارفی، 1383).
برای معرفی سبك زندگی اسلامی، میتوان به «درخت سبك زندگی» اشاره نمود. آدلر و پیروانش سبك زندگی هرفرد را از شكلگیری تا پیامدها و آثارش به یک درخت تشبیه كردهاند (آقایی، 1386).
در بررسیهای انجام شده در كشور ما نیز دیده شده كه گسترهای از عوامل بر میزان فرسودگی شغلی معلمان ایرانی تاثیرگذار است كه از آن جمله میتوان به متغیرهای شغلی، عوامل جمعیتشناختی و ویژگیهای شخصیتی اشاره كرد. رقیه سعیدی (1388) در یک بررسی در مورد فرسودگی شغلی در معلمان كرمانی، پیبرده است كه بین فرسودگی شغلی و رضایت شغلی رابطه معكوس وجود دارد؛ به این معنا كه هرچه فرسودگی شغلی بیشتر باشد، رضایت شغلی كمتراست. در بررسی دیگری که توسط مهدی امجدیان (1392) انجام شده است به این نتیجه رسیده است كه بین رشته تحصیلی مدیران مدارس با فرسودگی شغلی در آنان رابطه وجود دارد.
در پژوهش دیگری خانم مهناز عبدی (1391) در زمینه میزان فرسودگی شغلی مدارس استثنایی، به سختی كار، مسئولیت سنگین كار با تعداد زیادی دانشآموز و تفهیم مسائل به آنان، و در عین حال فقدان منزلت اجتماعی معلمان دوره استثنایی در مقایسه با معلمان دیگر اشاره كرده است (بیگیفر، 1387).
در سایر جوامع برای كاهش فرسودگی شغلی، علاوه بر توجه به همه عوامل مربوطه، تلاش میشود تا با برقراری یک نظام حقوقی و پاداش مكفی، بهادادن به حضور و فعالیت درگیرانه معلمان در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای مربوط به حرفه معلمی، كاستن از تعارضات و ابهامات نقش، احترام به منزلت معلمی و… در اینباره عمل شود. اما در كشور ما از پرداختن به نتایج پژوهشهای داخلی و كاربرد آنها در این زمینه كه با آینده كشور ارتباط مستقیم دارد پرهیز میشود.
بنابراین مساله اصلی تحقیق عبارت است از اینکه آیا بین باورهای غیرمنطقی و سبک زندگی اسلامی با فرسودگی شغلی معلمان استثنایی استان گلستان رابطه معناداری وجود دارد؟
1-3- اهمیّت و ضرورت تحقیق
در ابتدا صاحب نظران تصور می کردند که نشانه فرسودگی شغلی، منحصر به حرفه های امدادی و یاری رسانی مانند مددکاری اجتماعی، روانشناسی بالینی و مشاوره است اما امروزه مشخص شده است که این موضوع، یک مشکل بالقوه در تمام مشاغل به شمار می رود. امروزه مسئله فرسودگی شغلی یکی از رایج ترین مشکلات در محیط های کاری است، متاسفانه این وضعیت در دنیای شغلی و زندگی نوین بسیار رایج است و فرسودگی شغلی بعنوان یک سازه محصول عوامل متعددی است که شناخت این عوامل می تواند نقش کامل و موثری در کنترل آن ایفا کند. با آگاهی از میزان و چگونگی عوامل موثر و دخیل در فرسودگی شغلی کارمندان و داشتن بینش لازم در این زمینه افراد قادر خواهند بود، تدابیر لازم را برای کاهش عوامل فرسودگی بدست آورند. نتایج برخی از پژوهش ها نشان می دهد، بین فشار های روانی و فرسودگی شغلی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. از آنجا که فرسودگی شغلی نیز موجب کاهش کیفیت خدمات ارائه شده به مشتریان و ارباب رجوع و به دنبال آن نارضایتی از خدمات می شود، شناخت و پیشگیری از فرسودگی شغلی در ارتقاء بهداشت روانی افراد و افزایش سطح کیفیت خدمات ارائه شده؛ نقش بسزای خواهد داشت (امیری، اسدی و دلبری راغب، 1389: 38).
فرسودگی شغلی، عواقب و هزینههای بسیاری بر سازمانها و كاركنان تحمیل میكند مانند تعویض مكرر شغل و محل كار (افزایش نقل و انتقالات)، غیبتها و مرخصیهای فراوان، افت كمیت و كیفیت كار، تحت تاثیر قرار گرفتن سلامت روانی فرد، كاهش كیفیت خدمت ارائه شده به ارباب رجوع، ركورد و تاخیر در سلسله كارهای تخصصی و اداری و… با توجه به رسالت و نقش موثر معلمان در رشد ابعاد وجودی دانش آموزان و تربیت نیروی انسانی و مسوولان آتی جامعه به ویژه در دوره ابتدایی که زمینه ساز و اساس رشد در دوره های بعدی محسوب می شود، اهمیت و سلامت بهداشت روانی معلمان آشکار است. حضور معلمان سالم، با نشاط و کارآمد می تواند چهره و محتوای سازمان آموزشی را متحول کند و محیطی سالم برای فراگیران فراهم آورد (خاکزادان، 1385).
در حالی که معلم خسته، کسل و بیانگیزه موجب اتلاف وقت و انرژی و عدم رشد و تکامل فراگیران را در پی دارد. پژوهشها نشان داده اند تجارب نامطلوب با ایجاد فشار روانی به مرور، قدرت تحمل فشار و توانایی مقابله با آن را کاهش داده و در نهایت منجربه اختلال فرسودگی شغلی شده و مشکلاتی در زمینه های شناختی، هیجانی و رفتاری ایجاد می کنند. همچنین فرسودگی شغلی ازجمله اختلالاتی است که طی سالهای اخیر مورد توجه روانشناسان و متخصصان علوم رفتاری قرار گرفته است (احمدی، 1385).
یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه ى زیستن، اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است، این یک بُعد مهم است؛ که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است، باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى واخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئله ى اساسى و مهمى است.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف کلی
هدف اصلی این پژوهش شناخت رابطه باورهای غیر منطقی و سبک زندگی اسلامی با فرسودگی شغلی معلمان استثنایی استان گلستان می باشد.
1-4-2- اهداف فرعی
1- شناخت رابطه باورهای غیر منطقی با فرسودگی شغلی معلمان استثنایی استان گلستان
2- شناخت رابطه بین سبک زندگی اسلامی با فرسودگی شغلی معلمان استثنایی استان گلستان
3- پیش بینی فرسود گی شغلی بر اساس باورهای غیرمنطقی و سبک زندگی اسلامی
1-5- پرسش تحقیق
1-5-1- پرسش اصلی
آیا بین باورهای غیرمنطقی و سبک زندگی اسلامی با فرسودگی شغلی معلمان استتثنایی رابطه ای وجود دارد؟
1-5-2- پرسشهای فرعی
1- آیا بین باورهای غیرمنطقی و فرسودگی شغلی رابطه وجود دارد؟
2- آیا بین سبک زندگی اسلامی و فرسودگی شغلی رابطه وجود دارد؟
3- آیا باورهای غیرمنطقی و سبک زندگی اسلامی، فرسودگی شغلی را پیش بینی می کند؟
1-6- فرضیه تحقیق:
1-6-1-فرضیه اصلی
بین باورهای غیر منطقی و سبک زندگی اسلامی با فرسودگی شغلی معلمان استتثنایی رابطه معناداری وجود دارد.
1-6-2- فرضیه های فرعی
1- بین باورهای غیرمنطقی و فرسودگی شغلی رابطه معنادار وجود دارد.
2- بین سبک زندگی اسلامی و فرسودگی شغلی رابطه معنادار وجود دارد.
3- باورهای غیرمنطقی و سبک زندگی اسلامی، فرسودگی شغلی را پیش بینی می کند.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)