:
تعارض پدیده ای است، که آثار منفی و مثبت روی عملکرد افراد و سازمان دارد، استفاده مؤثر و صحیح از تعارض موجب بهبود عملکرد و ارتقاء سطح سلامتی سازمان می گردد و استفاده غیر مؤثر آن موجب کاهش عملکرد و ایجاد کشمکش و تشنج در سازمان می شود. استفاده مؤثر از تعارض مستلزم شناخت و درک کامل ماهیت آن و همچنین علل خلق کننده و کسب مهارت و اداره و کنترل آن است، که البته به عنوان یکی از مهمترین مهارت های مدیریت به شمار می آید. توانایی برخورد با تعارض و ادارۀ آن در موفقیت مدیران سازمان ها نقش ارزنده ای دارد. اگر تعارض ها سازنده باشند، موجب بروز افکار نو و خلاق می شود، در زمینه تغییر و نوآوری و تحول سازنده را در سازمان فراهم می کند، در نهایت به مدیریت کمک می کند تا به اهداف سازمان خویش نائل آید. برخی از علمای علم رفتار معتقدند که تنوع گروه کاری از طریق تعارض، عملکرد را تحت تأثیر قرار می دهد در متون رفتاری از دو نوع عمده تعارض سخن گفته اند. یکی تعارض احساسی و دیگری تعارض وظیفه ای. مدیرانی که بتوانند از تعارض احساسی بکاهند و تعارض وظیفه ای را به نحو شایسته ای مدیریت کنند، موفق تر خواهند بود ، در این راه مدیران باید از منشأ تعارضات و نحوه تأثیر گذاری تنوع و تعارض آماده بوده و شیوه های مناسب برخورد با آن را بدانند. بی شک ارزشمندترین سرمایه و دارایی هر جامعه ای نیروی انسانی آن است وجود روابط سالم مبتنی بر همکاری و همدلی میان اعضاء جامعه از جمله مهمترین عوامل اساسی برای موفقیت در همۀ عرصه ها، نهادها و سازمان ها اعم از صنعتی، آموزشی، خدماتی است. با این وصف ظهور گاه و بی گاه تعارض میان افراد امری است انکار ناپذیر و در تمامی ادوار تاریخ زندگی بشر تعارض، کشمکش و اصطحکاک بین رئیس، کارفرما، کارگر، ارباب و رعیت وجود دارد داشته است . تعارض واقعیتی است که بشر در طول تاریخ با آن آشنا بوده ولی متاسفانه به دلیل عدم مدیریت صحیح بیشتر تعارضات به ستیزه جویی و دشمنی مبدل شده است ( مقیمی،1383( . رابینز( 1991) تعارض را فرایندی می داند که در آن یک طرف عمداً سعی می کند کوشش طرف مقابل گروه یا فرد دیگری را در نیل به اهداف مورد نظر سد نماید. تعارض به علل گوناگون بین افراد و گروه ها ظاهر می شود. امروزه صاحب نظران مدیریت بر این باورند که نیروی انسانی به عنوان اصلی ترین دارایی سازمان ها و به عنوان مزیت رقابتی مطرح است، و وجود روابط سالم مبتنی بر همکاری و همدلی بین این منابع ارزشمند از جمله مهمترین عوامل برای موفقیت در همه سازمان ها اعم از صنعتی، اداری، آموزشی و مانند آنهاست. تعارض زمانی رخ می دهد که دو یا چند نفر از افراد در مقابل یکدیگر قرار گیرند، زیرا نیازها، خواسته ها و ارزش های آنان متفاوت است و به عبارت دیگر تعارض فرایندی است که در ان فرد در می یابد که شخص دیگری به طور منفی روی ان چیزی که او تعقیب می کند تأثیر گذاشته است.
/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%af-%d8%a7%d9%88%d9%84%d9%88%d9%8a%d8%aa-%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d8%b9%d9%88%d8%a7%d9%85%d9%84-%d9%85%d8%a4%d8%ab%d8%b1/
2-1- مسئله تحقیق
تعارض یعنی مبارزه تمایلات، علایق و موقعیتی که آن فرد در معرض نیروهای متضاد و یا قدرت های تقریباً برابر قرار می گیرد، تعارض زمانی به وجود می آید که ارگانیسم نتواند از دو شی یا دو موقعیت یکی را انتخاب کند سوالی که همواره در ارتباط با تعارض وجود داشته است این بوده است که آیا باید تعارض ریشه کن شود و یا می توان با آن سازش نمود. مدیران در گذشته با دید منفی با تعارض برخورد می کردند و بر این باورند که تعارض سازمان را در هم می شکند و باید از بین برود در حالی که این ترس و شیوۀ برخورد به علت بی اطلاعاتی از ماهیت و خصوصیات تعارض می باشد. تعارض را به مفهوم عدم توافق، اصطحکاک درگیری و مبارزه می شناسیم(قوی اندام ، 1386). در علم مدیریت نیز تعارض اینگونه تعریف شده است: تعارض فرایند ادراک و یا احساس هرگونه سازگاری در درون یا بین افراد، گروه ها، و یا سازمان هاست که منتهی به رفتار پنهانی و یا آشکار متعارض در دو طرف گردد. با توجه به این تعریف علل عمده تعارض عبارت است از تفاوت در ادراک و شناخت انسان ها نسبت به موضوع ها، پدیده ها و مسائل پیرامون آنها، تفاوت در ایده ، هنجارها ، اهداف و ارزش ها، منابع محدود و مشترک ، تفاوت در شخصیت، تربیت و سبک افراد، تغییر اجتماعی و سازمان در مقابل میل به ثبات در ارگانیسم، ابهام در مسئولیت ها، تعارض نقش، به هم وابستگی فعالیت های مختلف، ارتباط مبهم ساختار ارزش، رقابت ناسالم، عدم اعتماد، سلسله مراتب، عدم هماهنگی اهداف و ارزش ها. مدیریت تعارض یعنی مدیریتی که بتواند در شرایطی که تعارض وجود دارد به بهترین شکل سازمان را اداره کند. این شیوه مدیریت برداشت منفی و بدبینانه از تعارض ندارد، بلکه وجود آن را در سازمان پذیرفته و با بهره گیری مناسب از آن در جهت تأمین نیازها،ایجاد خلاقیت و شکوفایی استعداد ها گام بر می دارد. بنابراین می توان این نظریه را پذیرفت که « هیچ سازمانی فارغ از تضاد و برخورد نیست.» زندگی بدون تضاد و برخورد ملال آور است. تضاد همیشه معارضه ای انرژی زا است(زند ، جمهری و میرزایی ، 1387).
علی رغم این دیدگاه صاحب نظران دیگری نیز در علم مدیریت هستند که تعارض را « تراژدی سازمان» می نامند. و وجودش را برای سازمان سودمند نمی دانند. به عقیده ارگیس در نتیجه تعارض بین نیازهای افراد و توقعات سازمان که در کلیه طبقات دستگاه اعمال صورت می گیرد، که از لحاظ تحقق هدفهای سازمان سودمند نیست.
تعارض به مانند شمشیر دو لبه ای است که عملکرد و حاصل آن به عامل ، نحوه عمل و چگونگی استفاده از آن بستگی دارد . اگر چنانچه تعارض در جهت مقاصد شخص و انتقام جویانه مورد استفاده قرار گیرد . مضر و غیر کارکردی است ولی اگر در جهت مقاصد سازمانی و خلق استعداد ما مورد بهره برداری قرار گیرد ، مفید و کارکردی خواهد بود (احمدی ، 1379). نتیجه برخی پژوهش ها نشان داده است درحالی که مدیران سازمانها یک چهارم وقت خود را صرف برخورد با تعارض می کنند.مدیران موسسه های آموزشی تقریبا نیمی از وقت خود را صرف این امر می کنند (گوردون ، لیپیت ، 1984به نقل ازقوی اندام ، 1386).
بی شک مدیران نقش تعیین کننده ای را در افزایش اثر بخشی سازمان های آموزشی برعهده دارند و در این میان مدیریت تعارض در مدارس از اهمیت بسزایی برخوردار است وجود محیطی آرام توام با سلامت سازمانی از ضروریات مدارس اثر بخش است زیرا مردم از آموزش و پرورش همواره به عنوان نهادی که بررشد و همکاری تاکید دارد یاد می کنند و با این وصف تعارض یک واقعیت در زندگی سازمانی از جمله مدارس است با گذشت زمان و تحول در سازمانها ، نادیده گرفتن تعارض و یا مقایله با آن قابل قبول نخواهد بود ؛ لذا تلاش در شناسایی منبع تعارض ، منجر به اتخاذ شیوه های مناسب در مدیریت تعارض در مدارس می گردد .مدیر مدرسه برا ی آنکه بتواند اثربخشی مدرسه را افزایش دهد ؛ نیاز به مشارکت و همکاری اعضای سازمان دارد . در این راستا او باید کارکنان را برانگیزاند و به ارتباطات آزاد و دو طرفه معتقد باشد . کاربرد صحیح استراتژی های مدیریت تعارض تقویت این مهم است (شمسی پور، 1379).
از آنجا که دیدگاه ها و سبک های مختلفی در زمینه ی مدیریت تعارض در میان مدیران شناسایی شده است؛ سوالی که مطرح است این است که به کارگیری هر یک از این سبک ها چه تاثیری برنحوه ی عملکرد مدیران در سطح مدارس خواهد گذاشت ؛ این پرسشی است که به منظور پاسخگویی به آن پژوهش حاضر طراحی و به مورد اجرا گذاشته شده است .
تبیین دقیق موضوع و طرح ابعاد حاکم بر آن را میتوان مهمترین گام یک پژوهش دانست. در واقع کلیات طرح پژوهش هسته اصلی پژوهش و نمایی کلی از فرایند انجام پژوهش است. در فصل حاضر پس از بیان مساله و طرح پرسش های بنیادی پژوهش، پیشینه مطالعاتی موضوع مورد مطالعه توصیف می شود. در ادامه با بیان فرضیه های مطرح شده و اهداف مورد نظر در این پژوهش، به بیان روش و مراحل انجام پژوهش خواهیم پرداخت. در پایان نیز اصلی ترین مشکلات فراروی این پژوهش ذکر خواهند شد.
امروزه اغلب فضاهای عمومی شهری و خیابآنها به دلیل افزایش بی رویۀ وسایل نقلیه و وابستگی الگوی زندگی شهری به آنها، به شدّت تحت سلطۀ ماشین درآمده است. شکل گیری و توسعۀ اغلب فضاهای شهری، خیابانهاو حتی کوچهها، در شهرهای جدید ایران، بر مبنای مقیاس سواره و مسائل مربوط به ترافیک است. محورهای باریکی که در حاشیۀ محورهای سواره در خیابآن های شهری به عنوان «پیاده رو » وجود دارد، گویی پسماندههایی از فضای اصلی سواره است که فقط برای تردّدهای ضروری شهروند پیاده باقی مانده است . برخی از ویژگی های فضاهای شهری پیاده مدار و شهروندگرا، از جمله اجتماع پذیری، امنیّت اجتماعی و روانی، خوانایی و دسترسی راحت، پویایی و سرزندگی، حس تعلّق و خاطره انگیزی مکان، احیای هویّت های تاریخی و اجتماعی، مسیرهای پیاده و دوچرخه، کیفیّت سیما و منظر شهری، کیفیّت فضای سبز و عناصر طبیعی، کیفیّت مبلمان و علائم شهری این ویژگیهای پیادهمدارانه تأثیر بسیار زیادی بر شکل گیری کمّی و کیفی انواع تعاملات اجتماعی و ارتقای کیفیّت زندگی شهروندی دارد .در این پژوهش، که هدف آن شناخت میزان پیاده مداری در خیابان مدرس و تأثیر آن بر کیفیّت ارتباطات اجتماعی مردم است، سعی شده است نخست به بررسی مفهوم پیاده محوری و شهروندگرایی در شهرسازی و شناسایی شاخصه های آن در فضاهای شهری پرداخته شود. سپس با نگاهی به سیر تاریخی شکل گیری و تحوّلات فضای شهری خیابان مدرس کرمانشاه، برخی ویژگی های پیاده مدار این فضای شهری تاریخی و تأثیر آن بر کمّیت و کیفیّت تعاملات اجتماعی شهروندان، مورد کشف و بازشناسی قرار گرفته است.
ادراك هویت فضایى، تعلق به یک محیط و درك كیفیتهاى فضاهاى شهرى، اغلب تنها از طریق پیادهروى در محیط قابل دستیابى هستند. تعاملات اجتماعى شهروندان در فضاهاى شهرى، زندگى اجتماعى را به وجود آورده و تقویت مى كند. امروز، در شهرهاى ما به دلیل ازدحام اتومبیل و اولویت حركت سواره، این تعاملات كاهش بسیار یافته است و اتومبیل ها نقش اصلى را در جابجایى هاى شهروندان به خود اختصاص داده اند. نتیجه این اهمیت بیش از اندازه به وسایل نقلیه و در نتیجه كاهش تحركات پیاده و افت كیفیت زندگى شهرى، توجه مدیران شهرى به یافتن بهترین مسیرها براى حذف حركت سواره و تبدیل آنها به پیاده راه است كه اغلب به دلیل طراحى صرفا كالبدى به خصوص در كشور ما این تلاش ها بىنتیجه مانده است (رسولی و رحیم دخت خرم،1388: 70).
تداخل میان رفت و آمد سواره و عابران پیاده، یکی از بزرگترین مشکلات در شهرهای امروزی است. در بسیاری از شهرها، رفت و آمد پیوسته افزایش یافته است؛ در نتیجه برخوردهای زیادی میان عابران پیاده و رفتو آمد موتوری رخ میدهد. وجود نگاهی منتقدانه به رفت و آمد عبوری سنگین در مرکز شهر، به ویژه به رفت و آمد سواره غیر ضروری، که با ایجاد محیط شهری مردمگرا و سرزنده مغایرت دارد، حائز اهمیت است (یان گل ،1389: 27).
به نظر می رسد شهرهای کشورمان در دوران معاصر با گسستی عمیق نسبت به گذشته، اکثر توجه خود را به اتومبیل و تسهیل هرچه بیشتر حرکت سواره معطوف داشته است و آنچنان که باید به محدوده های پیاده و اهمیت آن در ایجاد سرزندگی شهر توجه نگردیده است.
شهرهای کنونی هیچ فضایی را جهت برقراری روابط اجتماعی در اختیار شهروندان قرار نمیدهد و این باعث می شود که حس تعلق شهروندان نیز هر روزتر کم رنگ تر شود. علاوه بر این امر زندگی ماشینی نیز در کمرنگ شدن زندگی اجتماعی نقش بسزایی دارد.
در این پژوهش به بررسی تأثیر گسترش پیادهراه (سرزندگی، اجتماع پذیری، فرم و کالبد، انعطاف پذیری، دسترسی و نفوذپذیری، خوانایی،آسایش و راحتی، فراغت و جذابیت، زیبایی، ایمنی و امنیت ، نظافت و پاکیزگی) خیابان مدرس در بافت مرکزی و تاریخی شهر کرمانشاه در ارتقاء تعاملات اجتماعی است. با توجه به پایین بودن سطح تعاملات اجتماعی در پیادهراه خیابان مدرس، به عنوان هدف اصلی تحقیق شناخت روش های تقویت تعاملات اجتماعی در آن می باشد.
در این پژوهش به بررسی بهبود کیفیات فضایی پیادهراها و تاثیر آن بر ارتقاء تعاملات اجتماعی شهروندان در این فضاهای شهری جهت نیل به حیات مدنی در شهر است.
1-2- بیان مسأله
با شروع انقلاب صنعتی، اختراع اتومبیل و گسترش شهرها، به تدریج اولویت دادن به نقش عابر پیاده و فضاهای پیادهمحور در شهرها و فضاهای شهری کمرنگ شده و از کیفیت فضایی عرصههای عمومی شهر، فضاهای باز شهری و پیادهراها کاسته شده است؛ عرصههایی که خود به عنوان بستر و خاستگاه، نقش محوری در ارتقاء سطح تماسها، ارتباطات و تعاملات اجتماعی بین شهروندان ایفا میکنند. در این راستا عدم توجه به مقیاس انسانی و نادیده گرفته شدن نیازهای عابرین پیاده از معضلات پیش رو میباشد، به طوری که کمبود و نبود کیفیت در پیادهراها منجر به تضعیف حضور و تعاملات اجتماعی شهروندان شده است. بنابراین ضرورت شناخت مؤلفههای تأثیرگذار بر کیفیت این فضاها به منظور پاسخگویی به نیازهای شهروندان در راستای ارتقای حضور و سطح تعاملات اجتماعی ایشان، بیش از پیش مهم جلوه مینماید (عباس زاده و تمری، 1392: 10-1) ، تا قبل از انقلاب صنعتی، اندازه و تناسبات عناصر شکلدهندۀ شهر، بر مبنای مقیاس انسانی و الگوی جابهجاییهای شهری نیز بر مبنای حرکت پیاده بوده است. هم چنین مقیاس انسانی و حرکت پیاده ساختار سکونتگاههای شهری را شکل داده است. اما با شکلگیری انقلاب صنعتی و به دنبال آن حاکمیّت تفکّر مدرنیسم و به ویژه مطرح شدن نظریّة «شهر مناسب با اتومبیل شخصی» از نقش و اهمیّت فضاهای پیاده کاسته شد و به مرور شهروند پیاده، جایگاه و اولویت خود را در فضای شهری از دست داد. با شکست شهرسازی مدرن و به دنبال آن افزایش توسعة انسانی و محیط زیست، انتقادهای زیادی دربارۀ دیدگاههای مدرن در شهرسازی و نیز
/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%aa%d8%a3%d8%ab%db%8c%d8%b1%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d9%be%db%8c%d8%a7%d8%af%d9%87%e2%80%8f/
کیفیّتهای کالبدی – فضایی نامطلوب حاصل از آن مطرح شد. در دوران معاصر، برای بازگرداندن کیفیّتهای شهری به شهروندان و بازپس گرفتن استیلای شهر از ماشین و اعطای آن به صاحبان اصلی آ نها (یعنی شهروندان)، جنبشها و دیدگاههای جدیدی از جمله «شهرسازی شهروندگرا» و «شهرسازی پیادهمدار» ظهور یافته است ( قربانی و جام کسری، 1389 : 56 ).
انقلاب صنعتی و پیدایش دیدگاه منطقهبندی کاربریها، موجب افزایش فاصلهها و کاهش نقش فرد پیاده در فضای معابر شد و همه چیز مقهور سرعت جابه جایی وسیلة نقلیه موتوری گردید. به این ترتیب عنصر اصلی سازندۀ شهر یعنی انسان، مجبور به نفس کشیدن در معابر آلوده، پر سروصدا و مملو از اتومبیل شد)قریب، 1383 :21). با اختراع اتومبیل و تولید روز افزون آن، چهرۀ شهرها و نوع زندگی مردم دچار تغییراتی شد. فضاهای شهری که تا آن زمان بر مبنای مقیاس انسانی و با توجّه به حرکت عابر پیاده و ادراک او از محیط تعریف میشدند، پس از آن متناسب با مقیاس خودرو طرّاحی شدند. به مرور، انسان به عنوان کاربراصلی فضاهای شهری فراموش شد و نیازهای او به آرامش و امنیّت در شهر نادیده گرفته شد (رنجبر، رئیس اسماعیلی، 1389: 84). به عقیدۀ فرون، اتومبیل با وجود امتیازاتی که در زمینة تحرک شخصی به همراه داشته، مسئول تغییرات منفی زیادی در جوامع نیز بوده است. این نیرو خود را بر همة جنبهه ای زندگی شهری تحمیل و عناصر وحدتبخش اجتماعی را نابود کرده است. اتومبیل مقیاس خود را بر طرّاحی شهری تحمیل میکند و برای رفت و آمد و توقف، فضای زیادی میطلبد. اتومبیل، انسان پیاده را در فضای پیادهروی محدود و باریک )که به طور دائم باریکتر میشود( منزوی میسازد و فرصتهای ارتباط متقابل اجتماعی و برخورداری از لذّتهای بصری را از انسان میگیرد(Fruin,1971:3) . در دوران معاصر، پس از انتقادهای فراوانی که به صنعتیشدن و ماشینیشدن زندگی در شهرها و فضاهای شهری شد، اهمیّت مفهوم انسانمداری و پیادهمحوری در فضاهای شهری افزایش روز افزونی یافت. خیابانها نقش مهمی در ایجاد شبکة هم پیوند فضاهای باز و عمومی شهری و در نتیجه شکلگیری هویّت کلان شهر ایفا می کنند. چنان چه«جان لنگ » اشاره میکند «کیفیّتی که از شهر برداشت میشود، بیش از هر چیزی بستگی به کیفیّت خیابانهای آن دارد» (لنگ، 1386 ::130).
در آستانه هزاره سوم فضاهای عمومی شهری به عنوان مکان سوم که نقش اساسی در برقراری تعاملات اجتماعی ایفا می نمایند مورد توجه جدی قرار گرفته شده است. فضاهای شهری، مكانهایی هستند كه به عموم شهروندان تعلق داشته، منحصر به جنبه كالبدی و فیزیكی نبوده و درحقیقت با حضور انسان و فعالیت اوست كه معنا می یابند (کاشانی جو،1389: 106-95). میزان موفقیت فضاهای شهری با میزان استفاده از آن فضا و حضور انسان در آن متناسب است. در واقع معماری و شهرسازی باید به جای افتراق و جدایی در پی افزایش تعاملات اجتماعی و همبستگی انسانها باشد. اما آنچه امروزه در اغلب فضاهای شهری با آن روبرو هستیم کاهش روابط و مشارکت اجتماعی ساکنان در این فضاهاست (بهزادفر و طهماسبی، 1392: 28-17).
فضاهای عمومی مهم ترین بخشهای شهر را تشکیل میدهند که یکی از این فضاها پیادهراهای شهری هستند. فضاهای عمومی شهری، بستر روابط اجتماعی ساکنان شهرها، به شمار میرود. پیادهراههای شهری تجلیگاه حیات مدنی شهر و محل رخداد وقایع و فعالیتهای اجتماعی شهروندان در حیات مدنی شهری است. پیادهراها، محل حضور همه شهروندان و مشارکت آنان در زندگی جمعی است. به همین دلیل وجود آنها در شهر به ارتقای تصویر ذهنی افراد از شهر کمک میکند. پیادهراها در مقیاس شهر عمل میکنند و باید پذیرای گروه های مختلفی از شهروندان با اندیشه، احساس و ادراک فضا، سن، جنس و تواناییهای جسمی متفاوت باشند. در پیادهراها باید همواه زندگی اجتماعی در جریان باشد و سرزندگی از ویژگیهای اساسی و اصلی آن است. این فضا هم چنین باید خود را همواره با رویدادهای درون خود هماهنگ سازد. لذا انعطاف نیز از ویژگیهای مهم در پیادهراهاست و آنچه حضور همه شهروندان در پیادهراها را تضمین میکند، ایمنی این فضا است (پاکزاد، 1386 : 282 ). اگر فضاها برای انجام فعالیتهای پیاده روی، ایستادن و نشستن، جذاب باشند، فعالیتهای اجتماعی زمینه خوبی برای رشد خواهند داشت (Gehl,1987). با وجود تمام اشکال ارتباطی موجود در شهرهای امروز، مهم ترین امکان با هم بودن افراد در محیط های اجتماعی از طریق پیادهروی و پیادهراها مهیا می شود(اکبری نصب،47:1393). پیادهراها به عنوان یکی از مهم ترین فضاهای شهری از دیرباز بستر تعاملات اجتماعی بوده که بیشتر کنشهای میان افراد در آن به وقوع میپیوندد. میتوان اذعان داشت انسانها با قرار گرفتن در محیط های اجتماعی به تعامل با یکدیگر می پردازند و این امر به انسجام اجتماعی منجر خواهد گردید و این مهم میسر نخواهد گردید مگر با ایجاد فضاهای بهینه ای که موجب ترغیب شهروندان به قرارگیری در این محیط ها شود ودر نتیجه بتوان به ایجاد تعاملات اجتماعی و انسجام اجتماعی رسید.
پیادهراها بخشی از فضاهای شهریاند. امروزه فضاهای شهری، ضرورتی اساسی در برنامههای توسعه شهری یافتهاند که این امر حکایت از نقش این فضاها در تقویت وجهه فرهنگی – اجتماعی شهر دارد. موضوع فضای شهری از جمله مباحث پرجاذبه ای است که بسیاری از اندیشمندان مسائل شهری به آن توجه داشته و اهمیت آن را اساساً به جهت رابطهای میدانند که آن با راهبردهای اجتماعی، پالایش ساخت اجتماعی، تولید کیفیت انسانی- عاطفی در جامعه، بیان زندگی فعال مردم، فعالیت سیاسی، زندگی سالم شهری و مانند آن دارد (پارسی، 1381: 1). پیاده روی، ابتدایی ترین نوع حمل و نقل شهری است و می تواند ایمن ترین و راحت ترین آن نیز باشد (محمدی و همکاران، 1392: 9-1). پیادهراها محل حضور همه شهروندان و مشارکت آنان در زندگی جمعیشان میباشد. این فضاها در مقیاس همه شهر عمل کرده و میبایست پذیرای گروه های مختلفی از شهروندان باشد. در آنجا شهروندان در یک رابطه تعاملی با یکدیگر، با هم بودن را آموخته و برای ارتقای حیات جمعی میکوشند (پاکزاد، 1386).
حرکت پیاده طبیعیترین، قدیمیترین و ضروریترین شکل جابجایی انسان در محیط است و پیادهروی هنوز مهمترین امکان برای مشاهده مکانها، فعالیتها و احساس شور و تحرک زندگی و کشف ارزشها و جاذبههای نهفته در محیط است (پاکزاد، 1383). مفهوم «پیاده مداری»، که امروزه به یکی از اساسی ترین دغدغهها و مباحث شهری تبدیل شده است
بخش مهمی از تعاملات اجتماعی و فرهنگی در فضاهای شهری محقّق میشود، بنابراین نقش فضاهای پیادۀ شهری در تقویت بنیان های اجتماعی و فرهنگی شهر اهمیّت بسیاری دارند. در این میان، پیادهراها معابری دارای نقش اجتماعی عمده هستند که میتوانند شور و سرزندگی را به فضاهای شهری آوردند و مردم را به حضور داوطلبانه در شهر تشویق کنند. بنابراین آزادی عمل انسان پیاده برای توقف، مکث، تغییر جهت و تماس مستقیم با دیگران بسیار زیاد است. فضاهای پیاده مدار، با توجّه به ماهیّتشان از نظر ادراک هویّت فضایی، احساس تعلّق به محیط و دریافت زیبایی، از اهمیّت اساسی برخوردارند و با جذب طیف وسیعی از گروه های اجتماعی، حس همگرایی، تعامل مستقیم شهروندان را با وجود بینشها، احساس ها، خواسته ها و گرایش های مختلف تقویت میکند )قربانی و جام کسری،1389: 62-60). اصل فلسفه وجودی پیادهراها نه صرفاً عملکردهای فیزیکی و ارتباطی، تثبیت و تقویت برخی کاربریها و مسائل اقتصادی بلکه گسترش ارتباطات و تعاملات اجتماعی- فرهنگی و ایجاد مقیاس انسانی در عرصه عمومی میباشد.
یکی از راههای تجدید حیات مدنی مراکز شهری پیادهراها هستند که نقش مؤثری در کشف و ادراک محیط کالبدی و اجتماعی شهر دارند و مظهر تمدن، هویّت و مدنیّت شهر هستند (اسداللهی، 1383 : 68 – 71 ).
بافت مرکزی شهر کرمانشاه به عنوان یکی از عوامل و مظاهر اصلی ارزشهای تاریخی و فرهنگی و تجسم نمادها، نشانه ها و خاطره های هویتبخش برای تمام شهر و ساکنان آن است که از ویژگی های مهم آن تجمیع و تعامل مجموعهای از فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده است که بر محوریت دسترسی پیاده و فضاهای عمومی پیاده-محور درون آن شکل میگرفته است. گسترش روزافزون شهر و ورود اتومبیل به عرصه فعالیت های شهری و دگرگونی ارتباطات اجتماعی، جذابیت خیابانهاو فضاهای پیاده را متأثر نمود و موجب تأکید بیش از حد به حرکت سواره و حل مسائل مختلف آن، به عنوان اصلیترین شرط رونق اقتصادی-اجتماعی شهر، توسط برنامه ریزان و مدیران شهری شد. از این رو به تدریج دسترسی آسان پیاده و فضاهای برانگیزانندهی تعامل اجتماعی در مرکز شهر کاهش یافت و خیابان مدرس در بافت مرکزی شهر کرمانشاه به محور خودرو مدار تبدیل گردید و حرکات پیاده مدار در این محور دچار نقصان و ناکارآمدی شدید و تداخل محور سواره و پیاده گردیده است.
پیادهراه خیابان مدرس در بافت مرکزی شهر کرمانشاه با توجه به جایگاه آن به عنوان مهم ترین فضای تجاری – فرهنگی شهر و سهم بالای استفاده کنندگان از این فضا در پژوهش حاضر مورد مطالعه قرار گرفته شده است. خیابان مدرس به طول 1840 متر از میدان آزادی تا میدان جهاد، از گذشته تا به حال به صورت یک پوسته ضعیف اصلی ترین شریان تجاری – تاریخی شهر کرمانشاه را تشکیل داده است این خیابان به عنوان یک فضای شهری هیچ گاه تعامل و ارتباطی با پیرامون خود نداشته است و با توجه به نقش و عملکردی که این خیابان در هسته مرکزی شهر دارد انتظار می رودکه پاسخگوی نیازها و توقعات روزمره شهروندان باشد. لذا برآورده شدن توقعات و انتظارات شهروندان از این خیابان به عنوان یک مسئله ضروری به نظر می رسد. محور خیابان مدرس به دلیل هویت تاریخی فرهنگی آن و وجود کاربری های فعال دارای پتانسیل بالایی در جهت تحقق تعاملات اجتماعی میباشد.
در این پژوهش با توجه به پایین بودن سطح تعاملات اجتماعی در پیادهراه خیابان مدرس، به عنوان مسئله اصلی تحقیق، به شناخت روش های تقویت تعاملات اجتماعی در پیادهراها مورد توجه قرار گرفته شده است
:
در عصر اطلاعات و ارتباطات،دیدگاه ها و رویکردهای سنتی مربوط به مزیت رقابتی جوابگوی سازمانها در ایجاد و پایدارسازی مزیت رقابتی در راستای رقابتپذیری و پاسخ مناسب به الزامات محیط و بازار رقابتی نمیباشند. از این روی لازم است تا دیدگاه و رویکردی جدید مطابق با شرایط عصر حاضر در این زمینه توسعه داده شود (آقازاده واسفیدانی، 1386). از طرفی همزمان با روند فزایندهی تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که تمام ابعاد سازمان را تحت تاثیر قرار داده و انتظارات جدیدی را پدید آورده است، نقش وظایف مدیران و رهبران نیز به شدت دگرگون شده است. طی دهههای اخیر تحولات بنیادی در سازمانها به وجود آمده است و این تحولات موجب پیدایش اصول، روشها و مهارت های نوینی شده که یکی از مهمترین آنها مدیریت دانش است (عباسزاده شهری و رجبلو، 1388).
نیاز به مدیریت دانش براساس رشد ادراک جامعه تجاری، از این واقعیت سرچشمه میگیرد که دانش در عملکرد سازمانی، دسترسی به مزیت رقابتی پایدار و تحقق استراتژی های رقابتی عنصر مهمی تلقی می شود (رحیمنیا و همکاران، 1390).اکنونبحث مدیریت دانش بهیکیازموضوعاتاصلیدرپژوهشهایمدیریت درسراسردنیا تبدیل شده است (وانکورگ و نوناکا[1]، 2000) وآنرابهعنوانابزاریکلیدیبرایمدیریت کردناطلاعاتوابزاریاستراتژیکبرایمدیریت (مارتینسون[2]، 2000) و راهی موثر برای کسب مزیت رقابتی پایدار (بونچن و پیو[3]، 2002) میدانند.مدیریت دانش فرایندی است که به سازمانها کمک می کند تا اطلاعات و مهارت های مهم را که به عنوان حافظه سازمانی محسوب می شود و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر مدیریت سازمانها را برای حل مسائل یادگیری، برنامه ریزی راهبردی و تصمیم گیری های پویا بهصورت کارا و مؤثر قادر میسازد. به طورکلی سازمانها به دو دسته دارایی ها (سرمایه) تکیه می کنند: دارایی های ملموس و ناملموس. آنچه تا چندی پیش مورد توجه سازمانها بود دارایی های ملموس مانند ماشینآلات و تجهیزات بود. اما امروزه سازمانها دریافتهاند که دارایی های ناملموس مانند دانش سازمانی و اطلاعات موجب موفقیت و بقای آنها می شود (احمدی، 1390).جوامع علمی و تجاری هر دو بر این باورند که سازمانهای دارای قدرت دانش میتوانند برتریهای بلندمدت خود را در عرصه های رقابتی حفظ کنند و به همین دلیل در سالهای اخیر مدیریت دانش به یک موضوع مهم و حیاتی
در سازمانها تبدیل شده است (بات[4]، 2001).
بنابراین در دنیای امروز، مدیریت دانش و فناوری ارتباطات و اطلاعات از نقشی محوری در ایجاد و پایدارسازی مزیت رقابتی برای شرکتها برخوردار است. با توجه به اینکه نقطه تمرکز مزیت رقابتی بر دانستن چگونگی انجام کارها قرار دارد تا در دسترسی به منابع و بازارهای خاص، لذا دانش و اطلاعات به عنوان مبنای اولیه دستیابی به شایستگیهای اصلی و کلید عملکرد برتر سازمان مطرح میشوند. به عبارت دیگر توانایی یک شرکت در ایجاد و حفظ مزیت رقابتی به دانش آن شرکت بستگی دارد (آقازاده واسفیدانی، 1386).
1-2 تعریف و بیان مساله پژوهش
سازمانها برای حفظ بقای خود در دنیای رقابتی امروز راهی جز کسب مزیت رقابتی ندارند (بارنی[5]، 1986). به دلیل اهمیت مزیت رقابتی در موفقیت بلندمدت شرکت، بسیاری از پژوهشگران به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به تلاش برای درک منشاء مزیت رقابتی پرداختهاند (پریم و باتلر[6]، 2001). از طرفی امروزه که عصر ارتباطات و اطلاعات است، سازمانها، محصولات، روابط و به طورکلی کسبوکار آنها حالت مجازی و الکترونیکی به خود گرفته و تغییرات به قدری شدید شده که طول عمر فناوریها و محصولات را به حداقل رسانده است، در چنین شرایطی خلق و حفظ پایدار مزیت رقابتی با تکیه بر قابلتها و شایستگیهای سنتی و قدیمی برای حضور موفق بنگاه در محیط و بازارهای رقابتی کافی نیست. این امر مستلزم تدابیری نو و رویآوری به شایستگیهای جدیدی است که مبتنی بر فناوری اطلاعات و مدیریت دانش است. بنابراین در دنیای امروز، مدیریت دانش و فناوری ارتباطات و اطلاعات از نقشی محوری در ایجاد و پایدارسازی مزیت رقابتی برای شرکتها برخوردار است. با توجه به اینکه نقطه تمرکز مزیت رقابتی بر دانستن چگونگی انجام کارها قرار دارد تا در دسترسی به منابع و بازارهای خاص، لذا دانش و اطلاعات به عنوان مبنای اولیه دستیابی به شایستگیهای اصلی و کلید عملکرد برتر سازمان مطرح میشوند. به عبارت دیگر توانایی یک شرکت در ایجاد و حفظ مزیت رقابتی به دانش آن شرکت بستگی دارد (آقازاده واسفیدانی، 1386).
در اقتصادهای دانش محور امروزی، دانش به عنوان منبع کلیدی محسوب می شود که باید همانند جریان نقدینگی، منابع انسانی و یا مواد اولیه مدیریت شود. در چنین شرایطی تنها سازمانهایی میتوانند عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشند که بتوانند از دانش به عنوان یک مزیت رقابتی پایدار بهره گیرند. از این رو مدیریت دانش به یکی از مهمترین وظایف سازمانهایی تبدیل شده است که تلاش می کنند به سازمان یادگیرنده تبدیل شوند. سازمانهایی که به طور موثر اقدام به کسب، خلق، انتقال دانش و استفاده از دانش برای اصلاح و بهبود فعالیتها و عملکرد خود می کنند (جعفری و همکاران، 1390). در واقع دانش می تواند مزیت رقابتی سازمانها تلقی شود و به آنها توانایی
/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%b9%d9%87-%d8%aa%d8%a7%d8%ab%db%8c%d8%b1-%d8%aa%da%a9%d9%86%d9%88%d9%84%d9%88%da%98%db%8c-%d8%a7%d8%b7%d9%84%d8%a7/
حیات، رقابت و پیشی گرفتن از سایرین را اعطا کند(موغلی، 1385). به نحوی که پیتر دراکر راز موفقیت سازمانها در قرن21 را مدیریت دانش میداند. اهمیت مدیریت دانش در قرن حاضر به حدی است که تیلور آن را حرکت و جنبشی میداند که عصر آینده را مسخر خود خواهد ساخت (عسگری، 1390).
عصر حاضر، عصر تغییر و تحول سریع دانش است هر پنج سال و نیم حجم دانش دو برابر می شود، در حالی که عمر متوسط آن کمتر از چهار سال است. در چنین شرایطی دانش به عنوان یک منبع ارزشمند استراتژیک و دارایی مطرح می شود که نیازمند مدیریت است. اگر به شرایط فوق، رقابت شدید موجود در بازار را نیز اضافه کنیم، اهمیت مدیریت کردن دانش موجود در شرکتهای بیمهای در اقتصاد دانش محور کنونی دو چندان می شود (جلالی و همکاران، 1386).
در دنیای امروز بیمه از صنایع بسیار با ارزش جامعه است و به چنان جایگاهی رسیده است که می تواند با ایجاد اطمینان در مجموعه فعالیتهای اقتصادی کشورها، نقش کلیدی را در توسعه اجتماعی و اقتصادی ایفا کند. به عبارت دیگر امروزه تمامی جوامع توسعهگرا، بیمه را عامل مهمی در توسعه کشور میدانند زیرا که معتقدند بیمه در رشد بخشهای مختلف اقتصادی نقش برجستهای ایفا می کند (یوسفی، 1390). صنعت بیمه از صنایع خدماتی است که همواره رقابتپذیری در آن معنادار بوده است. ایجاد سیستم مدیریت دانش موثر از عوامل کلیدی در بهبود فرایندهای کسبوکار در شرکتهای بیمه است، بنابراین این شرکتها برای بقا در بازار به شدت رقابتی کنونی، ناگزیر به سرمایه گذاری در این حیطه هستند(زعفریان و میرزاییرابر، 1390).
این پژوهش با توجه به اهمیت مدیریت دانش و تکنولوژی اطلاعات در صنعت بیمه در پی دستیابی به شناخت تاثیر فرایند مدیریت دانش و تکنولوژی اطلاعات بر کسب مزیت رقابتی است. در همین راستا پژوهشگر تلاش می کند تا چگونگی ارتباط میان مدیریت دانش و مزیت رقابتی را با چهار فرایند مدیریت دانش، شامل کسب دانش، تبدیل دانش، محافظت از دانش و کاربرد دانش جستجو کند و میزان اثرپذیری مدیریت دانش بر کسب مزیت رقابتی را مورد آزمون قرار دهد.از طرفی ادبیات منبع محور اشاره دارد که مزیتهای رقابتی، با بهره گرفتن از دانش ایجاد شود و پایدار بماند. بنابراین دیدگاه منبع محور یک تئوری مناسب برای بیان ماهیت روابط بین مدیریت دانش و مزیت رقابتی است. از این رو در این پژوهش رابطه بین مدیریت دانش و مزیت رقابتی را از دیدگاه منبع محور مورد بررسی قرار میدهیم.
1-3 اهمیت موضوع پژوهش:
در عصر اطلاعات و ارتباطات، دیدگاه ها و رویکردهای سنتی مربوط به مزیت رقابتی جوابگوی سازمانها در ایجاد و پایدارسازی مزیت رقابتی در راستای رقابتپذیری و پاسخ مناسب به الزامات محیط و بازار رقابتی نمیباشند. از این روی لازم است تا دیدگاه و رویکردی جدید مطابق با شرایط عصر حاضر در این زمینه توسعه داده شود (آقازاده واسفیدانی، 1386). از طرفی همزمان با روند فزایندهی تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که تمام ابعاد سازمان را تحت تاثیر قرار داده و انتظارات جدیدی را پدید آورده است، نقش وظایف مدیران و رهبران نیز به شدت دگرگون شده است. طی دهههای اخیر تحولات بنیادی در سازمانها به وجود آمده است و این تحولات موجب پیدایش اصول، روشها و مهارت های نوینی شده که یکی از مهمترین آنها مدیریت دانش است. مدیریت دانش به فرایند شناسایی، انتخاب، سازماندهی، تلخیص و دستهبندی اطلاعات ضروری برای کسبوکار شرکت اشاره دارد به گونه ای که عملکرد کارکنان و مزیت رقابتی را بهبود بخشد (عباسزاده شهری و رجبلو، 1388).
به عقیده مارتین افزایش سرعت جهانی شدن و تقابل تکنولوژی وتغییرات سازمانی از دلایل اهمیت یافتن مقوله دانش است (مارتین[7]، 2000). بدیهی است در عصری که دانش به عنوان مهمترین عامل ایجاد کننده ارزش و مزیت رقابتی شرکتها به شمار می آید مدیریت دانش نیز از ضروریترین فعالیتهای مدیریت نوین است. به طوری که پیتر دراکر راز موفقیت سازمانها در قرن 21 را مدیریت دانش میداند. اهمیت مدیریت دانش در قرن حاظر به حدی است که تیلور آن را حرکت و جنبشی میداند که عصر آینده را مسخر خود خواهد ساخت (عسگری، 1390). یکی دیگر از موضوعات مهم که بر مدیریت دانش سازمانی هم اثرگذار است تکنولوژی اطلاعات است که پیشرفتهای شگرف و خیرهکننده ای داشته است. این امر باعث توجه و سرمایه گذاری قابل توجه سازمانها گردیده است. تغییرات فناوری، دانشی است که کلید منابع رقابتهای صنعتی و رشد اقتصادی را تشکیل میدهد. فنآوری اطلاعات شاهراهی است که به قلمرو جدیدی از تواناییها و نوآوریهای فنآوری میانجامد و ما را وارد اقتصاد فراصنعتی و جامعه اطلاعات محور می کند (کاظمی و همکاران، 1387).
دانشومدیریتآنازجملهعناصریاستکهامروزهتوجههمهسازمانهارابهسمتخودجلبنمودهاست. نتایجپژوهشهایمتعددوآماروارقامموجودنشانگرآن استکهکشورهاییکهدرایجاددانشازسایرینپیشیگرفتهاندازنظررشدرقابتیوقدرتاقتصادینیزدرمرتبهایبالاترازدیگرانهستند. همچنینکشورهاییکهازوضعیتاقتصادیمناسبیبرخوردارنیستند،ازضعفدرشالودههاوزیربنادردانشرنجمیبرند.
با توجه به مطالب گفته شده میتوان گفت که مدیریت دانش به عنوان یک ضرورت در سازمانهای امروزی پذیرفته شده است از اینرو سازمانها باید بتوانند دانش را به عنوان یک منبع کلیدی همانند جریان نقدینگی، منابع انسانی و یا مواد اولیه مدیریت کنند. از طرفی صنعت بیمه از صنایع خدماتی است که همواره رقابتپذیری در آن معنادار بوده است و ایجاد سیستم مدیریت دانش موثر از عوامل کلیدی در بهبود فرایندهای کسب و کار در شرکتهای بیمه است. بنابراین دستیابی به مزیت رقابتی در صنعت بیمه با روشهای سنتی امکان پذیر نیست و سازمانهای بیمه باید روشهای قدیمی را کنار بگذارند و خود را به دانش و فناوری مجهز کنند تا بتوانند اهداف سازمان را برآورده و آن را پیش ببرند.
با توجه به مزیت رقابتی پایداری که تکنولوژی اطلاعات و مدیریت دانش برای سازمانها ایجاد میکنند و با توجه به اهمیت رقابتپذیری در صنعت بیمه، ضرورت انجام این پژوهش یعنی مطالعه تاثیر تکنولوژی اطلاعات و اجرای فرایند مدیریت دانش در صنعت بیمههای خصوصی شهر کرمانشاه احساس شد. در همین راستامدیریت از 4 جنبه کلی یعنی کسب دانش، تبدیل دانش، محافظت از دانش و کاربرد دانش مورد بررسی قرار گرفت. از طرفی پژوهشهایزیادیدرموردمدیریتدانشوتکنولوژیاطلاعاتانجامشدهاستکهدربخشادبیاتپیشینهبهآنهااشارهشدهاست.همچنینپژوهشهایینیزدرموردنقشمدیریتدانشدرکسبمزیترقابتیانجامشدهاستاما در این پژوهش تاثیر همزمان تکنولوژی اطلاعات و مدیریت دانش بر کسب مزیت رقابتی بررسی شده است دراینراستاباتلفیقیازمدلتواناییهایمدیریتدانشومزیترقابتی (نگون، 2010) و مدل نقشبحرانیمدیریتدانشدر دستیابیبهمزیترقابتیپایدار سازمانی (نگون و همکاران، 2009)بهمدلمفهومیپژوهشدستیافتیم. همچنینازلحاظجامعهآماریومتدولوژیباپژوهشحاضرمتفاوتمیباشد.
1-4 اهداف پژوهش:
هدف کلی:
شناخت تاثیر فرایند مدیریت دانش و تکنولوژی اطلاعات بر کسب مزیت رقابتی.
اهداف ویژه:
1- شناخت تاثیر فرایند کسب دانش بر کسب مزیت رقابتی در بیمههای خصوصی شهر کرمانشاه.
2- شناخت تاثیر فرایند تبدیل دانش بر کسب مزیت رقابتی در بیمههای خصوصی شهر کرمانشاه.
3- شناخت تاثیر فرایند کاربرد دانش بر کسب مزیت رقابتی در بیمههای خصوصی شهر کرمانشاه.
4- شناخت تاثیر فرایند محافظت از دانش بر کسب مزیت رقابتی در بیمههای خصوصی شهر کرمانشاه.
5- شناخت تاثیر تکنولوژی اطلاعات بر کسب مزیت رقابتی در بیمههای خصوصی شهر کرمانشاه.
:
ازسال 1950به بعد توجه مربیان، روانشناسان و پزشکان به گروه خاصی از کودکان وآموزش آن ها معطوف گشت که ازنظر جسمی و مغزی دارای هیچ گونه عارضه ی مشخصی نیستند،ولی دچار نارسایی های ویژه ی یادگیری وگاهی اوقات نابهنجاریهای رفتاری می باشند ودرمان آن ها باروش های متداول امکان پذیر نیست .
برای کسانی که شغل معلمی را انتخاب نموده اند، گهگاه دانش آموزانی درکلاس وجود دارند، با توجه به اینکه روش تدریس برای همه یکسان بوده، اما عده ای از آن ها در یک یا چند درس از کلاس عقب افتاده اند. آیا این کودکان عقب مانده ی ذهنی هستند؟ غالباَ عقب مانده ی ذهنی نخستین تصوری است که به ذهن اکثر معلمان خطور می کند. البته چنین تصوری سال ها بر جََو آموزش و پرورش حاکم بوده است. به تدریج صاحبنظران و دست اندرکاران تفاوت هایی را بین عقب ماندگان ذهنی وعقب افتادگان درسی مشاهده کرده اند و نتیجه ی این مشاهدات به پیدایش گروه دیگری از این نوع دانش آموزان انجامید که مشکل آن ها را اختلالات یادگیر ی نامیدند. این تعریف و تشخیص به کمک دانش آموزانی آمده که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه بوده اند. نارسایی های این ها با واژه های مختلف در کتاب های روانشناسی و علوم تربیتی نام گذاری شده اند. متداول ترین این واژه ها عبارتند از: ضایعات مغزی[1]، ضایعات خفیف مغزی[2]، آسیب های عصبی[3]. این اصطلاحات که درآن ها ریشه اصلی نارسایی های یادگیری، عوامل بدنی شمرده شده است با اعتراضات و انتقادات زیادی مواجه شده است(نادری، 1388).
متخصصین آموزشی با بسیاری از این کودکان روبرو می شوند که دچار اختلالات یادگیری هستند ولی علم پزشکی هیچ گونه علامتی ازنابهنجاری های عصبی یا ضایعات مغزی درآن ها نمی یابند، درحالی که کودکان دیگری هستند که دچار ضایعات مشخص شده مغزی اند ولی هیچ گونه اشکالی در یادگیری ندارند. بنابراین به تدریج اصطلاحات فوق الذکر اعتبار خود را از دست داده است. اکنون لقب نارسایی های ویژه یادگیری را برای این گونه کودکان که با وجود هوش بهنجار در یک یا چند زمینه مانند: خواندن، نوشتن، سخن گفتن، فهم ریاضی و… دچار ناتوانی و اشکالات یادگیری هستند به کار می برند، چون این کودکان دچار ضایعه مشخص شده مغزی یاعصبی نیستند، نظریه ی اشکالات مغزی وعصبی نتوانسته است متخصصین این رشته را قانع کند. بنابراین فرضیه ها و سپس نظریه های مختلفی دراین زمینه پدید آمده است. تاریخچه این تخصص ویژگی هایی از روانشناسی وآموزش وپرورش رانمایان می کند. شایان ذکر است که در تمام نظریه ها سعی شده است که پدیده نارسایی های ویژه یادگیری را در کودکانی که از هوش معمولی برخوردارند توضیح داده شود. از دانش آموزان توسط آزمون دکتر آلفرد مانزرت (پیوست پایان نامه) تست هوش به عمل آمده که بهره هوشی دانش آموزان مذکور از90 بیشتر بوده و
/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%af-%d9%86%d9%82%d8%b4-%d8%aa%d8%b5%d9%88%db%8c%d8%b1-%d9%88%d8%a7%da%98%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d9%87/
رقم به دست آمده نشان دهنده وضعیت بهره هوشی طبیعی در دانش آموزان است و از این لحاظ فراگیران مشکلی ندارند. اما با توجه به طیف وسیعی از مهارت ها که از آن ها خواسته می شود وهم زمان با آمدن به مدرسه این انتظارات از آن ها افزایش یافته است،که یکی از آن خواسته ها نوشتن زیبا بدون غلط، نوشتن و ارائه نوشته هابا خطی زیبا و جمله بندی که نشان از توانایی بالای دانش آموز باشد، تا حدی که از روی متنی که نوشته در مورد شخصیت و توانایی حافظه او قضاوت می شود. لذا به علت مشکلاتی که در خلال مقاله بحث خواهد شد نه تنها از عهده آن بر نمی آیند بلکه به مرور زمان احساس می کنند که توانایی پیشرفت مانند دیگر همسالان خود را ندارند
بیان مسأله :
کودکان با نارسایی های ویژه یادگیری آن دسته ازکودکانی دانسته شده اند که دریک یا تعدادی از فرایندهای اساسی یادگیری، فهم مطالب، کاربرد زبان گفتاری یانوشتاری دچارمشکل اند.این اشکالات ممکن است درکودکان به صورت های گوناگون مانند: دشواری درگوش دادن، فکرکردن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن، هجی کردن وحساب کردن ظاهر شوند. به طور خلاصه این کودکان دارای ویژگی های زیرهستند:
1ـ دارای بهره هوشی تقریبا متوسط یا بالاتر هستند
2ـ ازنظرحواس مختلف (بینایی، شنوایی و..)سالم هستند.
3ـ ازامکانات محیطی وآموزشی نسبتا مناسبی برخوردارهستند.
4ـ این کودکان دارای نابهنجاری های شدید رفتاری هستند .
5ـ پیشرفت این کودکان به طورقابل ملاحظه ای ازبهره هوشی، سن وامکانات آموزشی که ازآن برخوردارند کمتراست .
عللی که برای شکست این کودکان درزمینه ی یادگیری ذکر کرده اند چنین می توان خلاصه کرد:
الف) فقدان انگیزش کافی
ب) فقدان توجه و دقت لازم
ج) دقت بیش از اندازه به جزئی ازکل
د)فقدان هماهنگی لازم درحرکات
چون این کودکان با برخورداری از هوش عادی ممکن است در یک یا چندزمینه یادگیری مانند خواندن و نوشتن، هجی کردن، حساب کردن، توجه کردن و…. دچار مشکل شدید هستند پس برای کمک به آن ها باید برنامه ریزی صحیح و درست انتخاب شود. اگر این برنامه ها به موقع انجام نگیرد، شکست پی درپی در این دانش آموزان منجر به عدم اعتماد به نفس، سرکوفت مداوم، انزجار و فاصله گرفتن ازدرس و مدرسه می باشد.
تصویرـ واژه یکی ازرویکردهایی است که با بهره گیری ازچند الگوی یادگیری می تواند مشکلات یادگیری دانش آموزان را حل کند و برافزایش یادگیری آن ها مؤثرواقع شود.
[1] -Brain Damages
[2] -Minimal Brain Disfunction
[3] -Neurological Impairments
در جهان امروز توانمندی، قدرت اقتصادی و رفاه هر کشوری در گرو استفاده بهینه از امکانات، صنایع و نیروی انسانی آن کشور است. در این راستا هرچه نیروی کار شایستهتر و کارآمدتر باشد، پیشرفت و توفیق آن کشور در عرصههای گوناگون اقتصادی و اجتماعی بیشتر خواهد بود.
نتایج حاصل از بسیاری از تحقیقات درباره نقش و اهمیت نیروی انسانی در توسعه سازمانها و بعضاً رشد جوامع بشری بر این نکته تمرکز دارد که هیچ جامعهای توسعهیافته نیست مگر اینکه به توسعه منابع انسانی خود پرداخته باشد. امروزه محققان مباحث نیروی انسانی پی بردهاند که نیروی انسانی واجد شرایط و ماهر عامل باارزش و سرمایهای بیپایان در جهت رشد و توسعهی سازمانها و کشورها بوده و بزرگترین سرمایه یک کشور و عامل اصلی پیشرفت آن است. اگر در گذشته کار، سرمایه و زمین عوامل اصلی تولید به حساب میآمدند امروزه تغییرات فناوری، نیروی انسانی و افزایش بهرهوری بعنوان عوامل رشد و توسعه تلقی میشوند (میرکمالی، 1383).انسان مهمترین سرمایه سازمان است. چنانچه عامل انسانی را از سازمان حذف كنیم آنچه باقی می ماند یعنی عوامل و امكاناتی چون ساختمانها، ماشین آلات، تجهیزات، ابزار و ادوات، مواد و غیره به خودی خود قابل استفاده نبوده و ارزشی نخواهند داشت. انسان بزرگترین و با ارزش ترین دارائی سازمان است. كه هرگز در ترازنامه و صورتهای سود و زیان شركتها منعكس نمی شود. در حالی كه سودآوری سازمان با انسان است و انسانها پشتوانه موفقیت یک سازمان هستند (ابطحی و منتظری، 1387). این در حالی است که در اقتصاد جدید، راه، ساختار و مدیریت سازمان ها دچار تغییر و اصلاح روابط کارکنان سازمان، چگونگی توسعه حرفه ای آنان، تحریک شغلی به عنوان یک شاخص در سازمان ها
مطرح شده است(ونگ و همکاران، 2010). به طوری که نینینگر و همکارانش(2010) بیان می کنند که نگه داشتن کارکنان واجد شرایط در سازمان، یک اولویت و یک
چالش برای مدیریت معاصر محسوب می شود، که تعهد سازمانی می تواند راهکاری مناسب برای غلبه بر این چالش باشد. نیروی انسانی وفادار و سازگار با اهداف و ارزشهای سازمانی که حاضر باشد، فراتر از وظایف مقرر در شرح شغلش فعالیت کند، عامل مهمی در اثربخشی سازمان محسوب می شود، وجود چنین نیرویی در سازمان، نه تنها موجب بالا رفتن سطح عملکرد و پایین آمدن نرخ غیبت، تاخیر و ترک خدمت می شود، بلکه وجهه و اعتبار سازمانی را در اجتماع مناسب جلوه می دهد و زمینه را برای رشد و توسعه آن فراهم می آورد. در عوض، نیروی انسانی با احساس وفاداری و تعلق و تعهد کم، نه تنها خود در جهت اهداف سازمان حرکت نمی کند، بلکه با ایجاد فرهنگ بی تفاوتی نسبت به مسائل و مشکلات سازمان، بین دیگر همکاران روح همکاری و تعاون را تضعیف می کند و در نهایت موفقیت سازمان را به تاخیر می اندازد یا مانع آن می شود (قلاوندی و سلطانزاده، 1391). در این فصل ابتدا به توصیف و تشریح مسئلهی پژوهش و سپس به اهمیت و ضرورت پژوهش، اهداف تحقیق، فرضیههای پژوهش، روش پژوهش، تعاریف نظری و عملیاتی واژهها و نگاهی به فصلهای بعدی پرداخته شده است.
1-1 بیان مسئله پژوهش
مدیریت منابع انسانی بعنوان زیر شاخه ای از رشته مدیریت از دهه 1980 به بعد مورد توجه جدی جوامع توسعه یافته قرار گرفت و عنوان سرمایه انسانی را به خود اختصاص داد، به گونه ای که در دنیای پیشرفته صنعتی از میان سه عامل ثروت آور شامل: منابع طبیعی، منابع فیزیکی و منابع انسانی، بیش ترین توجه، بهره دهی و سودآوری را، منابع انسانی نصیب آنها کرده است(فرهی بوزجانی و همکاران،1387). ویژگی سازمان های امروزی پویایی، پیچیدگی، ابهام و سنت گریزی است و دائما از محیط اطراف خود تاثیر می پذیرند، و تغییر را به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر پذیرفته اند. پیش بینی تغییرات با وقت نسبتا معقول با اشکال مواجه خواهد بود. با درک این مهم که تغییر جزء لاینفک و ذات سازمان های هزاره سوم شده است، قدرت سازگاری و انطباق با تحولات اخیر در عرصه مختلف اقتصادی، اجتماعی و آموزشی افزایش می یابد. به منظور غلبه بر شرایط نا مطمئن، پیچیده و پویا تنها راهی که پیش روی مدیران قرار دارد، از این روی، داشتن نیروی انسانی توانا و کارآمد که بنیاد ثروت ملی و دارایئهای حیاتی سازمان به حساب می آیند، منافع بسیار زیادی برای سازمان ها به دنبال خواهد داشت در واقع مطالعات رهبری و مدیریت اظهار می نماید که پرداختن به نیروی منابع انسانی جزء اصلی اثربخشی مدیریت است(اعرابی و فیاضی، 1387). یکی از مفاهیمی که در مطالعات مدیریت در سال های اخیر در رابطه با مدیریت منایع انسانی مطرح شده جامعه پذیری سازمانی[1] است، جامعه پذیری سازمانی کلیدی کارآمد و موثر در یکپارچه سازی کارکنان تازه وارد در سازمان و همسویی کارکنان با سابقه با تغییرات که در سازمان رخ می دهد است(آنتوناکولو و گوتل[2]، 2010). و نقش بسیار مهم در ساخت ارزش ها و نگرش های افراد و همچنین سو گیری های اجتماعی شان درباره بسیاری از مسائل اجتماعی دارد(موحد و عباسی ،1385). هماهنگ شدن با شغل و وظیفه جدید می تواند یک گزاره دلهره آور باشد. تازه واردین در سازمان نیاز به یادگیری چگونگی انجام وظایف و همچنین دست یابی به رفتار نرمال و قابل قبول از سوی همکاران دارند. در واقع افراد تازه وارد باید یاد بگیرند که چگونه محیط جدید را درک کنند و با آن سازگار شوند(شائمی برزکی و اصغری، 1389). جامعه پذیری شامل، تغییر، مهارت های نوین، دانش، توانایی ها، نگرش ها، ارزش ها و روابط و درک صحیح و چارچوب های کاری می باشد. از طریق این فرایند فرد، دانش و مهارت های اجتماعی، فرهنگ را آموخته و با شیوه های عمل آشنا می شود و آنچه را که در سازمان مورد انتظار است را فرا می گیرد که در نتیجه، عدم اطمینان و اضطراب فرد در اوایل ورود به سازمان کم می شود از دیدگاه تلفیقی جامعه پذیری فرایند مستمری است که در آن فرد و سازمان با هم تعامل کرده و بر هم تاثیر می گذارند. از یک سو فرایند یادگیری است که از آن طریق افراد ارزش ها، هنجارها، شبکه های غیر رسمی و مهارت های مورد نیاز سازمانی را می آموزد. و از سوی دیگر فرایند مدیریتی است که از طریق آن سازمان کارکنان را ملزم به اطاعت و پیروی از ارزش ها، قوانین و رفتارهای مورد انتظار می کند. جامعه پذیری سازمانی به محتوای اشاره دارد که از طریق آن فرد با نقش خاص خود در سازمان سازگار می شوند(سلطانزاده و قلاوندی، 1392).
/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%af%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%a8%db%8c%d9%86-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87-%d9%be/
تائورمینا[3] (1997) جامعه پذیری سازمانی را در چهار سازه تعمیم یافته و بزرگ دریافت آموزش، تفاهم، حمایت کارکنان و چشم انداز از آینده سازمان جای می دهد که در ادامه به توضیح آنها پرداخته می شود:
دریافت آموزش[4]: آموزش هایی که در نهادها برای ترویج و ارتقاء سازگاری کارکنان در سازمان ها طراحی و به اجرا در می آیند را شامل می شوند.
تفاهم[5]: این بعد فهم نقش های خود و سازمان را شامل می شود که بسیار مهم جلوه می کند به این دلیل که خطاها و اشتباهات کارکنان را در درون سازمان کاهش می دهد که در نهایت رضایت و احساس خودکارآمدی بالاتر کارکنان را به دنبال دارد.
حمایت کارکنان[6]: این بعد به ارزیابی کارکنان از همکاری و پشتیبانی اعضای سازمان می پردازد. این بعد تعامل های مثبت و حمایت گرانه همکارانه در درون سازمان را شامل می شود.
چشم انداز از آینده سازمان[7]: این بعد ادراکات کارکنان از چشم اندازهای شغل خود و پذیرش آن در سازمانی است که کار می کنند را شامل می شود(نادی و همکاران، 1388؛ تائورمینا، 2007).
در مقابل نیز سازمان ها برای اداره خود به کارکنان متعهد نیازمند هستند. عدم احساس تعلق کارکنان به سازمان و عدم دقت کافی برای انجام وظایف، از معضل های بزرگ دستگاه هایی اجرایی. ترک خدمت غیبت تاخیر، عدم درگیری فعال نیروی کارو سطح پایین عملکردنیروی انسانی، از بارزترین نمونه های این معضل محسوب می شود. برای رفع این مشکل، ارتقای تعهد از بهترین راه ها است.(شائمی برزکی و اصغری، 1389).
تعهد سازمانی[8] وفاداری به ارزش ها و اهداف سازمان، احساس تعلق و وابستگی به ماندن در سازمان را است، و در نهایت می توان گفت تعهد سازمانی ساخت چند بعدی است که نشان دهنده ارتباط و نفوذ سازمان بر اعضاء سازمان است که در نتیجه آن، تابعیت، تلاش کاری، عملکرد بهتر شغلی، رفتار شهروندی سازمانی، کاهش تعارض، تمایل ترک شغل، رفتار غیبت و رفتار ترک خدمت به همراه است ( براتی و عریضی سامانی،1388). در ادبیات مدیریت تعاریف تعهد سازمانی در دو مسیر متمایز مفهومی کشیده شده است. در مسیر اول تعهد به عنوان درک قصد کارمند برای ادامه کار و ماندن در سازمان تعریف شده است که این نوع ، تعهد رفتاری نام دارد که نشان دهند پیوند فرد با سازمان است و در مسیر دوم تعهد سازمانی به عنوان یک نگرش درباره وفاداری کارکنان به سازمان و یک فرایند مستمر است که بواسطه مشارکت افراد در تصمیمات سازمانی، توجه افراد به سازمان و موفقیت و رفاه سازمانی را نشان می دهد تعریف شده است. که این نوع، تعهد نگرشی نام دارد که نشان دهنده همسویی فرد با سازمان است(قلاوندی و سلطانزاده، 1391؛ سیچی و همکاران، 2009 (.
در تحقیقی که توسط می یر و آلن[9](1990) انجام گرفته است مشخص گردید که هر یک از تعاریف تعهد سازمانی حداقل به یکی از ابعاد سه گانه تعهد عاطفی[10]، تعهد هنجاری[11] و تعهد مستمر[12] اشاره می نمایند.
تعهد عاطفی: به میزان دلبستگی عاطفی به سازمان و اهداف آن اشاره می کند، به عبارتی تعهد عاطفی به عنوان احساس هیجانی کارکنان برای وابستگی به سازمان، همانند سازی با آن و درگیری در سازمان مفهوم سازی شده است.
تعهد هنجاری: تعهد هنجاری مجموعه فشار های هنجاری درونی شده برای عمل کردن به روشی است که خود اعتقاد دارد از نظر اخلاقی صحیح است. در این بعد از تعهد، فرد ادامه دادن به کار را وظیفه، تکلیف و مسئولیت خود می داند.
تعهد مستمر: در این دیدگاه تعهد فواید حاصل از مشغول شدن به کار و هزینه های ناشی از ترک شغل در نظر گرفته می شود، به عبارتی در این نوع تعهد فرد به علت بالا بودن هزینه های ترک سازمان به سازمان متعهد می ماند(بهروان و سعیدی، 1388). با توجه به مسائل مطرح شده در این پژوهش سعی بر آن است که تبیین رابطه بین جامعه پذیری سازمانی و تعهد سازمانی پرداخته شود. جامعه آماری انتخاب شده اداره صنعت، معدن و تجارت استان کرمانشاه است، و علت این انتخاب آشنایی با محیط و فضای اداره و در نتیجه برخورد با كمترین محدودیتها و موانع جمع آوری اطلاعات موثق و مستند، پژوهش بوده است.
1-2 اهمیت و ضرورت پژوهش
تلاش برای بهبود و استفاده موثر و كارآمد از منابع گوناگون چون نیروی كار، سرمایه، مواد، انرژی و اطلاعات، هدف تمامی مدیران سازمانها و اقتصادی و واحدهای تولید صنعتی و موسسات خدماتی و آموزشی است. تجهیزات و ابزار كار سالم، فضای كار متعادل و از همه مهمتر نیروی انسانی واجد صلاحیت و شایسته از ضروریاتی است كه برای نیل به رشد عملكرد مطلوب باید مورد توجه مدیران قرار گیرد (باقرزاده و اعتباری، 1387). تمامی تلاشهای بشر در سازمانها در نهایت رسیدن به یک عملکرد عالی است و در این راه عوامل متفاوتی دخیل هستند که یکی از مهمترین آنها عامل انسانی است. توجه به کارکنان بعنوان بزرگترین و مهمترین سرمایه و دارایی پدیدهای است که در دو دهه اخیر رشد فراوان داشته است. این جنبش نیز مانند شماری دیگر از جنبشهای کارآمد مدیریت سودمندی و کاربری بالایی دارد و هم اکنون در سراسر کشورهای صنعتی و پیشرفته جهان نفوذ کرده و مبانی و اصول کار با کارکنان را دچار تحولی شگرف ساخته است. روندی جدید که باعث اهمیت مدیریت منابع انسانی و پرداختن به آن در سازمان شده، نقش و رسالت این منبع استراتژیک بعنوان یکی از عوامل تامین کیفیت جامع و بهره وری در سازمانهای دولتی و بازرگانی و نهایتاً زیربنای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است (علیی و خدیوی، 1386).
بنا به دلایلی جامعه پذیری برای کارکنان و سازمان حائز اهمیت است. نخست غفلت از افراد تازه وارد تاثیرات منفی به دنبال دارد. افراد تازه وارد معمولا دارای انتطارات بر آورده نشده ای می باشند و این امر منجر به نگرش های ضعیف و رفتار های منفی مانند جابجایی زیاد می گردد. استخدام و گزینش هزینه های قابل توجهی برای سازمان به همراه دارد و جامعه پذیری سازمانی در سرمایه گذاری روی این فرایند ها ،تعدیل انتظارات و دستیابی به نتایج مثبت اجتماعی شدن حائز اهمیت است.دوم اینکه افراد جدید با هدف سهیم شدن عملکرد فردی ،گروهی و سازمانی وارد می شوند این فرایند بنیادی بوده و از طریق آن افراد تازه وارد با ضابطه های عملکرد آشنا شده و احساس می کنند که سهم ارزشمندی در سازمان دارند و اطمینان می یابند که همکارانشان نیز چنین تصوری دارند. دلیل سوم این است که افراد تازه وارد باید با شیوه عمل در سازمان هایشان آشنا شوند که مستلزم یادگیری ارزش ها، هنجارها، شبکه های منبع و سیاست های سازمان است. چهارم اینکه جامعه پذیری سازمانی به علت تاثیرات سریع و پایدار خود حائز اهمیت است.افراد تازه وارد در چند ماه نخست سریعا با سازمان تطابق می یابند در حالی که این تطابق اولیه تاثیر پایدار و نتایج قابل اندازه گیری به دنبال دارد.پنجم اینکه افزایش مداخلات و تغییر ات محیط کار از سطوح فردی تا سازمانی لزوم جامعه پذیری بیشتر کارکنان را آشکار می سازد. این دلایل به همراه افزایش میزان جابجایی کارکنان به منظور رسیدن به اهداف حرفه ای فردی به جای پذیرفتن مسیر های حرفه ای سازمانی جامعه پذیری سازمانی را به پدیده ای متدوال برای کارفرما و کارکنان تبدیل کرده است(اعتباریان و خلیلی، 1387). تعهد سازمانی بیان کننده وابستگی روان شناختی به سازمان محل استخدام است.تعهد سازمانی در سه شناخت تجلی می یابد:1- ایمان و اعتقاد قوی به سازمان و پذیرش اهداف و ارزشهای آن .2- تمایل به انجام دادن تلاش نسبتاً زیاد به خاطر سازمان .3- آرزو و خواسته ای قطعی برای عضوی از سازمان ماندن، افراد با تعهد بالا در استخدام سازمان باقی می مانند زیرا دوست دارند که عضو سازمان باشند(براتی و عریضی سامانی، 1388).
پژوهش حاضر میتواند كاربردهای زیر را داشته باشد:
*در تنظیم آئیننامهی اجرایی و نیز در برنامههای مربوط به کارکنان در خصوص جامعه پذیری سازمانی و تعهد سازمانی میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
*مدیران سازمان ها میتوانند بر اساس نتایج تحقیق، اقدام به تدوین سیاستهایی بنمایند كه زمینه و فرصتهای بروز همکاری، حمایت میان کارکنان و دریافت های آموزش های سازمانی را در کارکنان افزایش دهد. با مطالعهی دقیق و با اهمیت تر قرار دادن فرایند جامعه پذیری سازمانی کارکنان باعث افزایش تعهد آنها در حوزه کاری و تخصصی خودشان میشود و این نیز در نهایت توان تولیدی جامعه را بالا میبرد و رفاه و توسعه همگانی را نیز در پی خواهد داشت.